گفت‌وگوی دو تاریخ‌پژوه بر سر مسئله بیعت امام سجاد(ع) با یزید
کد خبر: 3653239
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱۳۹۶ - ۰۹:۵۷
به مناسبت شهادت امام سجاد(ع)؛

گفت‌وگوی دو تاریخ‌پژوه بر سر مسئله بیعت امام سجاد(ع) با یزید

گروه اندیشه: امیر ترکاشوند و مهدی فردوسی در گفت‌وگویی در فضای مجازی به بررسی گزارش تاریخی بیعت کردن امام سجاد(ع) با یزید بن معاویه در واقعه حره پرداخته‌اند، ترکاشوند قائل به پذیرش بیعت از سوی امام سجاد(ع) است اما فردوسی آن را گزارش غیرمعتبر می‌داند.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا) چندی پیش امیر ترکاشوند نویسنده کتاب جنجالی «حجاب شرعی در عصر پیامبر(ص)» با انتشار دو یادداشت به بررسی گزارش تاریخی درباره بیعت امام سجاد(ع) با یزید بن معاویه در جریان واقعه «حره» پرداخت. ترکاشوند با تمجید از عمل امام سجاد(ع) در خصوص بیعت کردن با یزید، از آن عمل با عنوان نرمش قهرمانانه یاد کرد و آن را نشانه فداکاری امام سجاد(ع) برای جلوگیری از کشتار مردم مدینه دانست.
مهدی فردوسی مشهدی با انتقاد از روایات تاریخی که ترکاشوند به آنها استناد کرده است، این اخبار را مصداق خبر واحد دانسته و با تأکید بر اینکه گزارشات تاریخی بر فرض تواتر اثبات می‌شوند، دلایل ترکاشوند را ناکافی قلمداد کرده است. وی با بیان دلایلی احتمال این رویداد را از منظر تحلیل تاریخی، بعید شمرده.

نرمش قهرمانانه امام سجاد(ع)
یادداشت اول امیر ترکاشوند با عنوان «ازخودگذشتگیِ امام سجاد؛ ابراز آمادگی برای بیعتِ غلیظ با یزید با هدفِ جلوگیری از کشتار مابقیِ مردم و حفظ جان آنها در واقعۀ حرّه»: 
«تاریخ یعقوبی: یزید عثمان‌بن‌محمد بن ابی‌سفیان را والیِ مدینه کرد، پس ابن‌مینا عامل خالص‌جاتِ معاویه نزد وی آمد و به او خبر داد که می‌خواسته آن‌چه همه‌ساله گندم و خرما از آن خالص‌جات حمل می‌کرده، حمل نماید لیکن مردم او را جلوگیری کرده‌اند، عثمان پیِ جماعتی از آنان فرستاد و سخنی درشت به ایشان گفت، پس بر او و همراهانی که از بنی‌امیه در مدینه داشت تاختند و آنان را از مدینه بیرون رانده و از پشتِ سرْ سنگباران کردند و چون خبر به یزید بن ‌معاویه رسید مسلم ‌بن‌ عقبه را از فلسطین نزد خود فرا خواند و او بیمار بود، پس او را به منزل خویش درآورد و سپس داستان را برای او نقل کرد. مسلم گفت: ای امیر! مرا بر سَرِ ایشان بفرست، به خدا قسم که آن، یعنی مدینۀ پیامبر را زیر و رو می‌کنم. یزید او را به فرماندهی پنج هزار به مدینه گسیل داشت و او هم واقعۀ حرّه را بر سرِ ایشان آورد و مردم مدینه با او نبردی سخت کردند و پیرامون مدینه خندقی کندند، و خواست تا از کناری از کناره‌های خندق درآید و او را میسّر نشد لیکن مروان بعضی مردم مدینه را فریب داد و همراه صد سوار به شهر درآمد و سواران پشت سرِ او به مدینه درآمدند و کمتر کسی باقی ماند که کشته نشد و حرم پیامبرِ خدا را مباح گذاشت تا آن‌که دوشیزگانْ فرزند آوردند و شناخته نبود که آن‌ها را باردار کرده است؟
سپس مردم را گرفت که بیعت کنند بر آنکه بندگانِ یزید بن معاویه باشند؛ مردی از قریش را می‌آوردند و به او گفته می‌شد: بیعت کن، نشان آن‌که بندۀ خالص یزیدی. می‌گفت: نه؛ پس او را گردن می‌زدند.
آنگاه علی‌بن‌الحسین [امام سجاد] نزد وی آمد و گفت: یزید می‌خواهد که چگونه بیعت کنم؟ گفت: بر آن‌که تو برادر و پسر عمویی. گفت: اگر هم بخواهی که با تو بیعت کنم بر آن‌که من بندۀ خالص هستم، می‌کنم. گفت: تو را به این امر مکلف نساخته است.
چون مردم پذیرش علی‌بن‌الحسین را دیدند گفتند: این پسرِ پیامبرِ خداست و با او بیعت کرد بر هر چه بخواهد؛ و آنگاه با او بیعت کردند بر هر چه بخواهد و این در سال ۶۲ بود. (ترجمۀ محمدابراهیم آیتی ج ۲ ص ۱۹۰-۱۸۹).
نرمش قهرمانانۀ فرزند حسین: آری امامِ راستین و بر حق، آماده است برای نجات جان انسان‌ها حتّی جان خود را فی سبیل الله تقدیم کند چه رسد آبرورا! فرزندِ حسین، امام سجاد با این‌که به خاطر تغییر سیاستِ دستگاه یزید با اهلِ‌بیت، کمابیش می‌دانست که با خودِ او کاری ندارند و چه بسا حتی بیعتِ متعارفی هم از او نمی‌خواهند، امّا مگر می‌توانست از سیلاب خونی که در همسایگی‌اش! بر علیهِ مردمِ شهرش! به راه افتاده بود بی‌تفاوت بگذرد و آرام در خانه بنشیند و دعا بخواند! نه، هرگز! اینک وقتِ آبرو دادن و شخصیّت‌شکستن است! پس برخلاف میل باطنی، تقیةً به ابراز تمایل برای بیعتِ غلیظ و شکنندۀ شخصیت که خواستِ حُکّام جور از مردم بود پرداختْ تا مجوّز شرعیِ اقدام مشابه را در اختیار همشهریانش قرار داده باشد! حجّت بر دوستداران اهلِ‌بیت و مردمِ شهر تمام شد و از اقدام ایثارگرانۀ امامْ خط گرفتند و بر اساس همان نسخه عمل کردند تا جان از تیغ لشکرِ عصبی‌مزاجْ به در بَرَند.
او راه را بر همشهریانش در مدینه و بر ما در همیشۀ تاریخ باز کرد تا بنا به شرایط، تصمیم مقتضی را در دوراهی‌ها بگیریم. امام، آنی نیست که ما می‌خواهیم بل آنی است که هست! چه، اگر به ما بود این اقدام را با شأن امامت و با تالی‌تلوِ حسین بودنش ناسازگار می‌دیدیم ولی او امام منعطفی نشان داد که برای نجات جان مردم و جلوگیری از کشتارشان، بسته به شرایط و موضوع عمل می‌کند و پرستیژ را کنار نهاد!
امشب دوازدهم محرم بنا به تقویم، شب سالگرد علی‌بن‌حسین است. در این شب، آن تصمیم انسانیِ وی را فراموش نخواهیم کرد، به ویژه که می‌دانیم در آن اقدام، لحظات سختی بر وی گذشته است.»

متن یادداشت دوم امیر ترکاشوند درباره این روی‌داد: «کُلینی در روایتی که عُلما آن را صحیح دانسته‌اند می‌گوید: «امام محمدباقر [فرزند امام زین‌العابدین و نوۀ امام حسین] گفت: «یزیدبن‌معاویه برای حج وارد مدینه شد؛ مردی از [شخصیّت‌های] قریش را احضار کرد و به او گفت: آیا بندگیِ مرا می‌پذیری چونان که اگر بخواهم، بفروشمت و یا نزد خود نگه دارمَت؟ مَرد گفت: ای یزید! نه خودت از من در میان قریش از نظر حسَب و نسَب گرامی‌تری و نه پدرت چه در جاهلیت و چه در اسلام از پدر من برتر بوده! نه در دین از من بهتری و نه در خیر و خوبی، پس چگونه به خواسته‌ات تن دهم! یزید گفت: اگر اقرار به بندگی‌ام نکنی والله تو را می‌کشم! مرد پاسخ داد: این قتل، از قتل حسین ‌بن‌ علی فرزند رسول‌خدا بزرگ‌تر نیست؛ پس یزید دستور به قتلش داد. 
یزید فردا که شد علی ‌بن ‌حسین [امام زین‌العابدین] را احضار کرد و همان چیزهایی که به آن رجُل قریشی گفته بود تکرار کرد. فرزند حسین گفت: بگو ببینم اگر نپذیرم آیا همانند مَرد دیروزی مرا نیز خواهی کشت؟ یزید که خدا لعنتش کناد پاسخِ آری داد و علی ‌بن‌ حسین [به‌ناچار و تقیةً] گفت: اقرار به آنچه خواستی می‌کنم، من عبدی ناچارم اگر خواهی نگَهَم دار و اگر خواهی بفروش. پس یزیدِ ملعون به او گفت: خطر از بیخ گوشَت گذشت، خوب کاری کردی هم خونت را حفظ کردی و هم از شَرَفت چیزی کم نشد؛ أولى لک حقنت دمک ولم ينقصک ذلک من شرفک (کافی ج ۸ ص ۲۳۴ و ۲۳۵).
این روایت را شیخ حر عاملی در وسائل‌الشیعه، با عنوانِ «جواز اقرار الحر بالرقیة مع التقیة و إن کان سیدا»؛ روا بودنِ اقرار به بندگی در حالت تقیّه، حتی اگر اقرار کننده سیّد و والامقام باشد، و نیز مرجع فقید۫ آقاحسین بروجردی در جامع احادیث الشیعه، با عنوانِ «ما ورد فی اقرار الحر بالرقیّة عند التقیّة» آورده‌اند.
کلینی در ضمنِ روایتی دیگر از قول امام جعفر صادق می‌گوید: «عمارِ یاسر وقتی‌که با تهدیدِ اهل مکه ناچار شد با وجود ایمانِ قلبیِ غلیظ به پیغمبر، لساناً از او بیزاری جوید، خدا این آیه را در تأیید رفتارش نازل کرد: إلا من اُکره و قلبه مطمئنٌ بالایمان. هنگامی‌که از دستِ مشرکانِ مکه رها شد و شرمسار نزد حضرت آمد پیغمبر (ص) به او گفت: ای عمار! اگر دوباره ناچارت کردند، باز به همان شیوه عمل کن چراکه خدای عزّوجلّ دربارۀ معذور بودنت آیه فرستاد و فرمان داد که اگر دوباره تو را ناچار (به ابرازِ بیزاری از من) کردند تو نیز همانندِ نوبت قبلی (لساناً) بیزاری بجوی؛ یا عمّار إن عادوا فعُد فقد انزل الله عزوجل عذرک و أمَرَک أن تعودوا إن عادوا (کافی ج ۲ ص ۲۱۹ ح ۱۰).
یزید سالِ بعد مُرد و زین‌العابدین ده‌ها سال پس‌ازآن عمر کرد و فرزندش محمدباقر و نوه‌اش جعفر صادق (که دو روایت بالا از آن‌ها صادر شده) مکتب تشیّع را تأسیس کردند.
چنان‌که پیداست چگونگیِ بیعت امام سجاد/زین‌العابدین در نقل کلینی با نقل یعقوبی (که در یادداشتِ پیشین آوردم) تفاوت دارد و به نظر می‌رسد با توجه به تحولاتِ پس از عاشورا، گزارش یعقوبی معتبرتر باشد.»

عدم تواتر تاریخی بیعت امام سجاد(ع)
پاسخ مهدی فردوسی مشهدی به سخنان ترکاشوند: «آیا علی بن‌حسین سجاد امام چهارم شیعیان(ع) پس از پدرش با یزید بن‌معاویه بیعت کرد؟ اگر چنین باشد، آیا بیعت او را بر ذلت‌پذیری باید حمل کرد یا تقیه؟ اگر نتوان چنین بیعتی را تقیه‌ورزانه خواند، ذلت‌پذیری او با شعار «هیهات منا الذلة» پدرش ناسازگار نیست؟
آقای امیرحسین ترکاشوَند در دو یادداشت با عنوان‌های «ازخودگذشتگیِ امام سجاد» و «در کفِ شیرِ نرِ خون‌خواره‌ای، غیر تسلیم و رضا کو چاره‌ای»، وقوع بیعت ایشان را با یزید مفروض گرفته و آن را تقیه‌ورزی پیشوای چهارم در برابر حاکم ستم‌گر هم‌روزگارش دانسته است.
در این یادداشت درباره وقوع بیعت ایشان با یزید داوری نمی‌کنم، اما تأکید خواهم کرد که دو نوشته پیش‌گفته، به کمبودهای فراوانی دچارَند. شاید نکته‌های زیر مکمِل آن دو یادداشت باشند: 
1. روایت یادداشت نخست ایشان از «تاریخ یعقوبی» نوشته احمد بن‌جعفر یعقوبی نقل شده است که در سده سوم هجری می‌زیست. پیش از یعقوبی، دست‌کم هجده تن از مورخان کتاب‌هایی درباره تاریخ اسلام نوشته‌اند که با تمرکز بر این روی‌داد، به هیچ یک از آنها اشاره نشده است.
2. یکی از آثار متقدم بر تاریخ یعقوبی، «اخبار الطوال» نوشته احمد بن‌داود دینوَری است که یکی دو سال پیش از یعقوبی درگذشت. دینوَری به بیعت گرفتن مسلم بن‌عقبه فرمانده لشکر یزید از مردم مدینه اشاره کرده و گفته است: مسلم می‌گفت: در بیعت با یزید خود را مملوک او بدانید؛ مملوکی که یزید به دل‌خواه خودش می‌تواند به هر کاری درباره‌اش دست بزند. اگر کسی چنین بیعت نمی‌کرد، سرَش را از دست می‌داد، اما هنگامی که نوبت به علی بن‌ حسین(ع) رسید، مسلِم ایشان را کنار خودش نشاند و گفت: امیر المؤمنین (یعنی یزید) درباره تو، به من سفارش کرده است. ایشان گفتند: من با شورش مردم مدینه موافق نبودم و مسلم ایشان را به خانه‌اش روانه کرد (احمد دینوری، الاخبار الطوال، ص 265-266).  ناسازگاری روایت دینوَری با روایت یعقوبی، چگونه توجیه می‌پذیرد؟
3. کار مورخ با کار فقیه یک‌سان نیست؛ زیرا مورخ در پی کشف «وقوع» روی‌داد و فقیه در پی «رفع» تکلیف است. بنابراین، مورخ بر «صحت» روایت و فقیه بر «حجیت» روایت تأکید می‌کند و از همین روی، «خبر واحد» نزد مورخ بی‌اعتبار ی کم‌اعتبار است و نزد فقیه شاید معتبر شمرده شود. آیا کسی جز یعقوبی آن روایت را (با همان گوشه و کنار و صدر و ذیل) آورده است؟
4. گویی تنها ناقل چنان روایتی، همان یعقوبی است؛ زیرا نه تنها مورخان متقدم بر او که مورخان متأخر از او هم آن را نیاورده‌اند. برای نمونه، علی بن‌حسین مسعودی در این‌باره آورده است: «مردم مدینه با مسلم بیعت کردند تا بنده یزید باشند ...؛ جز علی بن‌حسین سجاد و علی بن‌عبدالله بن‌عباس» (مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 3، ص 64). آیا خبر واحد یعقوبی را درباره روی‌دادی تاریخی (نه تکلیفی فقهی) می‌توان معتبر شمرد؟
5. روایت یعقوبی با مَنش خانوادگی علی بن‌حسین (ع) سازگار نمی‌نماید؛ زیرا بر پایه آن، مسلم به او گفت: در بیعت با یزید بگو: برادر و پسر عموی اویَم، اما او گفت: اگر می‌خواهی می‌گویم «عبد قِن» اویَم (تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 165). عَبد قِن؛ یعنی برده و بنده بنده‌زاده؛ کسی که خودش، بلکه پدر و مادرش مملوک و بنده‌اند. با این فرض که علی بن‌حسین (ع) مُجاز بوده است خودش را بنده بخواند، آیا مُجاز بوده است حسین بن‌علی (ع)؛ یعنی نماد عزت‌خواهی را برده و بنده و مملوک و «فَیء» بداند؟ 
6. روایت محمد بن‌یعقوب کلینی درباره سفر یزید به مدینه و بیعت گرفتن خودش از علی بن‌حسین (ع) متواتر نیست و به گفته برخی از حدیث‌پژوهان «اگر دواعی مردم در نقل مطلبی بسیار و مع ذلک متواتر نشود، دلیل بر کذب ناقل آن خواهد بود؛ مثل آنکه [اگر] مؤذّنی از مناره بیفتد، خبر آن در شهر منتشر می‌شود و اگر یک نفر خبر دهد باید او را تکذیب کرد یا اگر شهری بین قم و طهران‌ موجود باشد، خبر آن متواتر می‌شود و اگر یکی خبر داد البته پذیرفته نیست (ابوالحسن شعرانی، رساله‌ای در علم درایه، ص 161). تواتر؛ یعنی گزارش‌های پی در پی افراد گوناگون درباره یک روی‌داد. آیا چنین بیعت خائفانه و ذلیلانه‌ای متواتر است؟
7. برخی از تاریخ‌دانان معاصر گفته‌اند: احتمالاً سال‌ها‌ بعد‌ کسانی‌ از بزرگ‌زادگان مدینه که پدرانشان از بیم جان خود با مسلم با چنان شرطی‌ بیعت‌ کردند، این خبر را ساخته‌اند تا کار گذشتگان خویش را نزد‌ مردمان‌ موجّه‌ جلوه دهند» (جعفر شهیدی، زندگانی علی بـن‌حسین، ص 85).
8. چرا یزید در سال 61 قمری در کاخ شام از ایشان بیعت نگرفت و کار را به سال 63 واگذاشت؟ روایت «الکافی» بر این دلالت می‌کند که احادیث نامعتبر حتی در آن هم هست، بلکه با روش‌های تاریخی به راست‌آزمایی محتوایش باید پرداخت. حدیث «الکافی کافٍ لشیعتنا» خودش «اول الکلام» است.

خلاصه پاسخ دوم مهدی فردوسی مشهدی با عنوان «حقیقت‌یابی و روش‌شناسی»: این دعوی که «علی بن‌حسین از سر تقیه‌ورزی با یزید بیعت کرد»، با گزارش «واحد» ثابت نمی‌شود؛ زیرا گزاره‌های تاریخی با منقولات متواتره ثابت می‌شوند و «حقیقت» به شمار می‌آیند. گزارش واحد تاریخی هم هنگامی مقبول خواهد افتاد که معارض‌هایی نداشته باشد یا تهافت و ناسازگاری در خودش نباشد. چکیده سخن حقیر همین است و بس.
باری، داوری‌ام درباره بیعت کردن یا نکردن علی بن‌حسین با یزید این است که با توجه به کناره‌گیری او از شورش مردم مدینه و ساکن شدنش پیرامون شهر و با توجه به اینکه امویان در ماجرای عاشورا هاشمیان را از میدان سیاست بیرون کرده بودند، بیعت کردن علی بن‌حسین را مهم نمی‌شمردند و مطمئن شده بودند که او همچون پدرش بر خلیفه خروج نخواهد کرد. بنابراین، «او را به خانه‌اش روانه کردند».
با فرض اینکه چنین دیدگاهی پذیرفتنی نباشد، تنها فرض ممکن «بیعت کردن» ایشان است که البته معتقدم با این فرض، این بیعت بسیار عادی و همچون بیعت دیگر مردمان مدینه بوده است؛ نه بیعتی ذلیلانه و مُقرانه به چیزهایی که حتی خود یزید یا مُسلم، آنها را از ایشان نخواسته بود.
بنابراین، یادداشت من نقدی روش‌شناختی درباره دو یادداشت آقای ترکاشوند است؛ یعنی درباره بیعت کردن ایشان داوری نکرده‌ام٬ اما بیعت ذلیلانه ایشان هم تنها با روایت یعقوبی و کلینی ثابت نمی‌شود.
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
علی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۶/۰۷/۲۴ - ۱۷:۳۷
0
5
کنار هم قرار دادن این مصاحبه های انتقادی بسیار آموزنده است و خواننده را با نظرات هر دو طرف آشنا می کنه
ممنون
فاطمه
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۷/۰۸/۰۶ - ۰۷:۲۵
0
2
عالی بود واقعا من خیلی دنبال این مقاله بودم خیلی کامل بحث شده ممنونم عالی بود خدا قوت
captcha