به گزارش ایکنا از خراسان رضوی، در حالیکه زندگی روزمره این روزها ما را در خود غرق کرده، شنیدن قصه زندگی افرادی خاص که بدون نام و نشان در میان ما هستند، ما را به خود میآورد. اینبار، قصه، شبیه هیچکدام از ماجراهایی که پیشتر شنیده و خواندهایم نیست.
باشگاه تیراندازی مجتمع ورزشی 15 خرداد، ابتدای بزرگراه شهید برونسی؛ محل قرارمان است با مصطفی خادم عبدلآبادی، متولد 24 اردیبهشتماه 1359 در تهران. پدرش نیروی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده و دوران کودکیاش را در بحبوحه جنگ و خاطرات آن میگذراند؛ عشقش به شهادت، مسیرهایی را سر راهش قرار میدهد؛ یک شب مانده به پایان عملیات، از خدا برای شهید نشدن گله میکند و گویا خداوند پاسخش را آنطور که خودش خواسته میدهد؛ با همه اتفاقاتی که برایش میافتد، روحیهاش را حفظ کرده و وارد عرصه ورزش شده و تا قهرمانی پیش میرود.
رسول خادم عبدلآبادی در گفتوگو با ایکنا با اشاره به دوران کودکیاش و نقش شرایط آن زمان در علاقهاش به حضور در جبهه، بیان کرد: در دوران ما گرایش و اشتیاق برای دفاع از کشور زیاد بود، وقتی من این اشتیاق را میدیدم، به این موضوع علاقه پیدا کردم اما دفاع مقدس تمام شد و پدرم با عوارض زیادی که از جنگ برایش به وجود آمده بود، به خانه بازگشت. به دلیل شرایط پدرم از تهران به مشهد آمده و در جوار امام رضا(ع) ساکن شدیم و پس از چندی، برای اینکه پدرم در شرایط آب و هوایی بهتری باشند به کاشمر که شهر اجدادیمان بود، رفتیم.
وی در همین راستا اضافه کرد: سال 74، بعد از فارغالتحصیل شدن از هنرستان فنی مهندسی شهید مدرس کاشمر، علاقه زیادی به کُشتی و تکاوری پیدا کرده بودم و به قهرمانی کُشتی هم رسیدم. به علت وجود این زمینهها، در دوران سربازی جذب نیروهای ویژه شدم؛ چند سال به طور کامل آموزش دیدیم و به عنوان یکی از اعضای 40 نفر کماندوهای تفنگدار دریایی باید دوره میدیدیم؛ بعد از آن برای پاکسازی مین، تفحص پیکرها، گشت و کارهای اطلاعاتی به مرز مهران و جاده «گرمیشه» اعزام شدیم.
وی ماجرای جانبازیاش را اینگونه بیان کرد: سال 81، حدود یک ربع مانده بود که از مرز برگردم، گرفتار انفجار یک تله انفجاری شدم؛ در اولین فرصت من را به بیمارستان رساندند اما زنده نبودم، بعد در سردخانه قرارم دادند، وقتی افسر جانشین بیمارستان برای گرفتن اثر انگشتم به سردخانه میآید تا مرگم را تأیید کند، از سیخ بودن موهای بدنم متوجه میشود که زندهام.
خادم عبدلآبادی با اشاره به اینکه برای دومینبار در کرمانشاه تا پای مرگ رفتم، اضافه کرد: وقتی من را به بیمارستان منتقل کردند، کسی متوجه نشده بود که ترکش به قلبم خورده است؛ گویا ترکش روی دهلیزم را گرفته بوده و خون قطع میشد و من دچار مرگ کلینیکی میشدم، بعد از مدتی فشار، خون دوباره وارد دهلیزهایم شد و من دوباره زنده میشدم، بعد دکتر توانست ترکش را از بدنم خارج کند.
وی با بیان این مطلب که به دلیل بد بودن شرایطش هیچ دکتری حاضر به مداوای او نبوده است، افزود: دستها، پاها و انگشتانم پیوند خورد و گلو، فک و... من نیز ترمیم شد. در ابتدا هیچ دکتری عملم نمیکرد، هیچکس امیدی به زنده ماندنم نداشت اما پروفسور عظیمی و تیمشان برای درمان من اقدام کردند و مدت شش، هفت سال روی اعضای بدنم کار کردند تا بدنم من را ترمیم کنند.
این جانباز ادامه گفتههای خود را این چنین بیان کرد: اما ورزش و تکاوری باعث شد روحیهام را از دست ندهم و به لطف خداوند توانم را بازیابم، با آنهمه اتفاقات و ناامیدیها حتی ورزش را دوباره از سر بگیرم.
وی در پاسخ به سوالی درباره واکنش پدر، مادر و خانواده نسبت به حضورش در عملیات پاکسازی که امکان شهادتش وجود داشت، اظهار کرد: احتمال خطر حتی در دوران آموزشی هم وجود داشت؛ طوری که در آن دورهها نیز شهید میدادیم. هرکسی نمیتواند در بخش تخریب فعالیت کند، چراکه بدترین شغل دنیا است و اولین اشتباه میتواند آخرین اشتباه بوده و جایی برای جبرانش نباشد؛ پدر و مادر من هم از این بابت نگران بودند اما پیشترها به دلیل حضور پدرم در جبهه با موارد اینچنینی آشنا بودند و از طرفی من هم راهم را انتخاب کرده بودم.
خادم عبدلآبادی از واکنش مادرش پس از یک سال و نیم فراق گفت و اضافه کرد: پدرم اجازه نداده بود مادرم، تا یک سال و نیم بعد از اتفاقاتی که برایم افتاد من را ببیند اما وقتی بعد از آن مدت به دیدارم آمد، در حالیکه همه گریان و بهتزده بودند، ایشان تنها کسی بود که چهرهاش را خندان میدیدم.
وی در همین مورد با اشاره به صبر و تحمل مادران شهدا، ابراز کرد: مادران شهدا، هراندازه هم که حس مادری به فرزندشان داشته باشند، نیرویی دیگر، سختیها را برایشان قابل تحمل میکند، همانگونه که وقتی از یک مادر شهید پرسیدم: «چطور میشود این حس شما را درک کرد»، پاسخ داد: «اگر مادر بتواند حضرت زینب(س) را درک کند، هزار بچه هم که داشته باشد و شهید شود باز هم تحمل میکند».
عشق به شهادت؛ خواسته من از کودکی
این جانباز با بیان این مطلب که من اعتقاد دارم به هر چیزی فکر کنم، آن چیز اتفاق میافتد، به شوقش نسبت به شهادت از همان ابتدای کودکی اشاره کرد و افزود: من در هیئتها وقتی از واقعه کربلا میشنیدم، با خودم فکر میکردم میشود تیر به گلویم بخورد که حال حضرت علیاصغر(ع) را درک کنم؟ و تیر به چشمانم و تمام بدنم بخورد که حال حضرت عباس(ع) را درک کنم و یا مانند حضرت قاسم(ع) تکه تکه شوم؟، همه اینها برایم اتفاق افتاد، تکهتکه شدم، همه دست، پا، چشم، صورتم را از دست دادم و یکباره به همه آنها رسیدم؛ وقتی به هوش آمدم و وضعیتم را دیدم خندان بودم و هیچکس هم نمیدانست دلیل خندهام چیست؛ من برای اینکه به خواستهام رسیده بودم، خوشحال بودم.
وی همچنین بیان کرد: من قهرمان کشور شده بودم اما آن هم نتوانست من را ارضا کند؛ مربیام گفت: «شاید تو فقط باید با شهادت آرامش پیدا کنی و من به آن آرامش رسیدم».
با خدا راحت حرف میزنم
خادم عبدلآبادی درباره ارتباطش با خداوند، ابراز کرد: من به جز نماز خواندن که یکی از راههای ارتباط با خدا است، با خدا راحت صحبت میکنم؛ شب قبل از آن اتفاق هم با خدا شاکیانه صحبت میکردم که همه شهید شدند اما من حتی زخمی هم نشدم؛ همان شب از برجک 14متری افتادم و موج آتش در هنگام آتش درست کردن من را فرا گرفت و هیچ اتفاقی برایم نیفتاد اما روز بعدش وقتی از کمین باز میگشتیم آن انفجار رخ داد.
درست زندگی کردن از شهادت بالاتر است
این جانباز قهرمان با ابراز این مطلب که خداوند زندگی من را با یک تار مو نگه داشته بود و من را از آن شرایط عبور داد، اضافه کرد: خداوند با اتفاقی که برایم افتاد مرگ و شهادت را به من نشان داد و اجازه داد تا با تمام وجودم لمسش کنم، دوباره به من حیات داد تا راهی بهتر از شهادت یعنی درست زندگی کردن را یاد بگیرم. درست زندگی کردن و الگوی جوانان شدن در عمل و نه در شعار، بالاتر از شهادت است.
وی درباره راهی که خدا برای زندگی صحیح پیش پایش گذاشت، ادامه داد: در دوران هشت سال مجروحیتم در بیمارستان، بیشتر از11هزار جلد کتاب خواندم. با مطالعه به خیلی چیزها رسیدم و باعث شد آگاهی زیادی نسبت به انسانها و نگاههای مختلف بهدست بیاورم و در زندگی رشد بیشتری پیدا کنم و ورزش را اصلا رها نکنم.
خادم در ادامه به نقش ورزش در بهبود درمانش اشاره کرد و افزود: من تنها جانباز مثبت 70 درصد و بالای سه عضو قطع هستم که هیچ دارویی مصرف نمیکنم و فقط با استفاده از یوگا بر دردم غلبه میکنم؛ انسان اگر بخواهد میتواند در زندگیاش موفق شود.
وی در ادامه همین موضوع، با اظهار اینکه من به کسانی که ناتوانیهایشان را بیان میکنند میگویم معلولیت نقص نیست، ادامه داد: این اتفاق خوبی است که انسان میتواند با تلاشش و با یافتن استعدادهایش از یک آدمی که جسم سالمی دارد، هم بهتر باشد؛ همه این باورها، به عشق من به شهادت و یافتن راه صحیح زندگی برمیگردد.
این جانباز با اشاره به آثار جانبازی، شهادت و دوباره زنده شدنش، ابراز کرد: بعد از اینکه مرگ و شهادت را دیدم، به این دنیا بازگشتم و مطالعه کردم؛ من قبل از آن اتفاق خیلی در مورد روح نمیدانستم اما ماجراهایی که برایم اتفاق افتاد، باعث شد من درباره روح و ذاتم تحقیق کنم.
وی همچنین ادامه داد: وقتی تکه تکه شده روی تخت بیمارستان بودم، استادی داشتم که پیش من آمد، خندید و گفت: « الان برای زندگی دوباره و درست آماده شدی»؛ خلاصه آنکه با تمرینات ریلکسیشن، مدیتیشن و مراقبه توانستم نتیجه بگیرم و در این علوم هم پیشرفت کنم.
خادم عبدلآبادی در پاسخ به این سوال که چه چیزی او را در سختیهای زندگی آرام میکند، ابراز کرد: تا وقتی انسان با خودش رک و راست نباشد و خودش را به نادانی بزند، نمیتواند هیچگاه با واقعیت روبهرو شود؛ من سعی کردم با واقعیت روبهرو شوم و آن را تحلیل و تفسیر کنم و این شناخت به من آرامش میداد. من واقعیتهایی مانند دیدن برزخ را تجربه کردم که خیلی وحشتناک است؛ بعد از این تجربهها برایم مجهولاتی به وجود آمد که استادانم توانستند آنها را برایم روشن کنند.
خادم عبدلآبادی با اشاره به تأثیر شهادت و جانبازیاش در تعمیق باورهای دینیاش، افزود: من برای قبول یک موضوع همیشه دنبال تحقیق هستم؛ قبل از آنکه جانباز شوم و آن اتفاقات برایم بیفتد، چون پدر و مادرم شیعه بودند، شیعه و مسلمان بودم اما بعد از آنکه دوباره به این دنیا بازگشتم، در جریان همین کتاب خواندنها، تاریخ را از اولین انسانها در کوههای تبت تا امروز مطالعه کردم و به اسلام رسیدم؛ به پدرم گفتم برویم حرم و گفتم من امروز مسلمان واقعی و شیعه دوازده امامی شدم.
توسل به حضرت زهرا(س) برایم معجزه دارد
وی درباره ارتباط معنوی و عمیقش با حضرت زهرا(س) و ارادتش به حضرت علی(ع) نیز، اضافه کرد: قبل از آنکه بدنم تکه تکه شود، یک یا زهرا(س) گفتم و زندگیام تغییر کرد. هر زمان مشکلاتی که ناشی از ناآگاه بودن انسانها است، سر راهم قرار میگرفت و میخواستم آرام شوم، به این بانو توسل میشدم و این توسل اکنون هم آرامم میکند؛ توسل به حضرت زهرا(س) معجزات زیادی در زندگی من داشته است.
خادم عبدلآبادی به یکی از معجزات ارتباطش با حضرت زهرا(س) اشاره کرد و افزود: یادم میآید، خانوادهام میخواستند به زیارت امامزاده یحیی(ع) در میامی بروند و من نیز کار داشتم با آنها نرفتم؛ وقتی در منزل بودم، همسایهای زنگ منزلمان را زد و اجازه خواست روضه حضرت زهرا(س) را در منزل ما برگزار کند؛ من با میل قبول کردم و پرچمهای روضه نصب و مراسم برگزار شد. در حال برگزاری همین مراسم، خودرو خانوادهام از مسیر منحرف میشود و نزدیک بود که به دره پرت شود اما مادرم گفت: «با ندای یا زهرا(س)» ماشین از مسیر پرت شدن به سمت دیگری هدایت شد؛ این اتفاق باعث شکلگیری هیئتی به نام «محبان الزهرا(س)» گشت که نزدیک 10 سال در خانه ما برپا بود.
این جانباز قهرمان در همین موضوع، به معجزه دیدن و شنیدنش اشاره کرد و ادامه داد: دکترها به من میگفتند: «معجزه تویی، چراکه اگر شبکیه چشم کسی پاره شود دیگر نمیتواند ببیند». اما من بعد از آنکه دو سال به دلیل اصابت ترکش به چشم راستم و پاره شدن شبکیه چشم نابینا بودم، یک روز صبح، چشم باز کرده و توانستم ببینم و الان هم جزو تنها انسانهایی هستم که بدون شبکیه میتوانم به زندگی نگاه کنم.
خادم عبدلآبادی ابراز کرد: خداوند من را در بین پزشکانی قرار داد که میگفتند امکان ندارد زنده بمانم، یعنی اگر خدا بخواهد معجزه خود را نشان دهد، در وجود کسانی مانند من نشان میدهد که بگوید همه چیز دست او است.
در بخش دیگری از این گفتوگو از فعالیتهای ورزشی و حضور خادم عبدلآبادی در عرصههای ملی و بینالمللی ورزش پرسیدیم که اظهار کرد: به دلیل مشکلات ایجادشده نمیتوانستم در هر ورزشی فعالیت کنم، چون نصف بدنم از بین رفته بود و من بعد از عمل تنها سه انگشت داشتم، حتی ورزش کردنم بین جانبازان هم سخت بود. ابتدا بین افرادی که جسم سالم داشتند، در رشته «SH2»، تیراندازی با تفنگ شرکت کردم اما از اینکه نمیتوانستم مانند آنها ورزش کنم، ناراحت شدم تا اینکه بالاخره تیراندازی ایستاده با تپانچه را شروع کردم، دو سال است عضو تیم ملی جانبازان و معلولان کشور و مربی جانبازان و معلولان در مشهد هستم.
خادم عبدلآبادی در خصوص انگیزه حضورش در صحنههای قهرمانی ورزش، ابراز کرد: همیشه از همان اول به دنبال پهلوانی و پهلوانمنشی بودم و دوست داشتم راه جانبازانی که پیش از این در مسابقات پارآسیایی و پارالمپیکی خوش درخشیدند را ادامه دهم.
انتهای پیام