عاشورا؛ روزنه‌ای برای تشکیل حکومت یا نهضتی برای تثبیت امامت
کد خبر: 3748460
تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱۳۹۷ - ۰۸:۵۷

عاشورا؛ روزنه‌ای برای تشکیل حکومت یا نهضتی برای تثبیت امامت

گروه معارف - براساس یک دیدگاه رایج، امام حسین(ع) شخصیت انقلابی خاصی داشتند و قصدشان نیز تشکیل حکومت اسلامی بود، اما در این میان دیدگاهی معتقد است که عاشورا؛ نهضتی برای تثبیت امامت الهی در جامعه بود.

عاشورا؛ روزنه‌ای برای تشکیل حکومت یا نهضتی برای تثبیت امامت

به گزارش ایکنا از اصفهان، واکاوی علل و عوامل بروز واقعه عاشورا از جمله موضوعات بحث‌برانگیز بین مورخان و متفکران شیعه و حتی سنی در قرون اخیر و همچنین دوره معاصراست. تاکنون تفاسیر مختلفی از اهداف قیام امام حسین در سال 61 هجری ارائه شده و می‌شود. برخی معتقدند حرکت امام حسین به همراه زن و فرزندانشان به سوی کربلا و شهادت ایشان در این سرزمین، یک دستور و امر الهی بود که بی‌چون و چرا باید چنین اتقاقی برای امام می‌افتاد و بررسی علل و عوامل آن از رموز الهی است. کسانی مثل «شیخ مفید» و «سید مرتضی» از علمای شیعه در قرن چهارم قائل به این هستند که هدف قیام امام حسین(ع) از ابتدا تشکیل حکومت اسلامی بود، ولی زمانی که حضرت مجبور شدند بین بیعت با یزید و شهادت، یکی را انتخاب کنند، گزینه دوم را انتخاب کردند، البته تلاش کردند که از جنگ جلوگیری کنند، ولی موفق نشدند و بین عزت و ذلت، عزت را انتخاب کردند. در میان متفکران معاصر کسانی مثل مرحوم «صالحی نجف آبادی» با نظر شیخ مفید و سید مرتضی هم عقیده هستند. ولی کسانی مثل مرحوم «دکترعلی شریعتی» معتقد است امام حسین(ع) از ابتدا به خاطر شهادت قیام کرد و می‌خواست با شهادت خود مشروعیت نظام سیاسی حاکم بر جامعه را به چالش بکشد. دیدگاه مرحوم «شهید مطهری» جمع بین این دو دیدگاه است. وی تشکیل حکومت را جزء اهداف قیام امام می‌داند، ولی بیش‌تر بر امر به معروف و نهی از منکر تأکید می‌کند. اخیرا برخی این دیدگاه را مطرح می‌کنند که حادثه عاشورا برای انتقام جویی از جنگ‌های صدر اسلام شکل گرفت. خبرگزاری ایکنا در اصفهان میزگردی را به‌منظور بررسی علل و عوامل قیام امام حسین(ع) با حضور اصغرمنتظرالقائم، رییس دانشگاه معارف قرآن اصفهان و عضو هیئت‌علمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان و حجت‌الاسلام محمد نصر، عضو هیئت‌علمی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان برگزار کرده است. متن قسمت اول این میزگرد را در ادامه می‌خوانید و قسمت دوم آن فردا (جمعه 30شهریورماه) بر روی خروجی ایکنا قرار می‌گیرد:

ایکنا: به نظر شما واقعه عاشورا یک قیام و انقلاب به معنای مصطلح آن در حوزه سیاسی و نظامی بود، یا یک حرکت اصلاح‌طلبانه؟
منتظرالقائم: دیدگاه‌های مختلفی درباره قیام امام حسین(ع) مطرح شده است. یک دیدگاه قدیمی از سوی شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی است که مطرح می‌کردند هدف امام حسین(ع)، تشکیل دولت سیاسی مقتدر و ایجاد حکومت اسلامی بوده است. مرحوم صالحی نجف‌آبادی این دیدگاه را در دوره معاصر بازپروری کرد. نظریه مشهوری که در دوره معاصر خصوصا در عراق بسیار طرفدار پیدا کرد، نظریه شهادت‌طلبی بود، مبنی بر اینکه امام حسین(ع) قیام کردند تا شهید شوند و انتخاب ایشان، شهادت بود. نظریه دیگر این است که هدف امام، نجات جان خود بود و چون در مهلکه گرفتار شدند، بحث شهادت پیش آمد و می‌خواستند به گونه‌ای خود را از ماجرای بیعت با یزید نجات دهند که خونشان ریخته نشود. نظریه دیگر که امثال شهید مطهری مطرح کردند، این است که امام(ع) به قصد اصلاح جامعه و امر به‌معروف و نهی از منکر حرکت کردند.
نظریه بنده این است که همه اینها در دل یک نظریه نهفته شده و آن تثبیت امامت الهی در جامعه است. امامتی که قرآن مجید برای پیامبران مطرح کرده و رسول گرامی اسلام در غدیر خم نیز از آن سخن گفتند. وظیفه امام آن است که قیام به حکومت نکند، ولی امامت خود را معرفی کند و بشناساند. حضرت امیر(ع) در طول ۲۵ سال خانه‌نشینی، همین بحث را مطرح کرده و می‌گفتند وظیفه امام این نیست که قیام به سیف برای حکومت کند. اگر شرایط اجتماعی اجازه نداد، مشروعیت دارد، ولی باید مقبولیت پیدا کند تا بتواند حکومت را به دست گیرد؛ لذا ایشان ۲۵ سال کناره‌گیری کردند، تا زمانی که مردم از امام خواستند حکومت را قبول کند و ایشان نیز با فشار مردم حکومت را پذیرفتند.
امام حسین(ع) در زمانه‌ای می‌زیستند که حدود۲۰ سال از حکومت بنی‌امیه می‌گذشت و امویان قصد کودتا علیه اسلام را داشتند و هدفشان این بود که قبل از خلافت امیرالمؤنین(ع) این کودتا را انجام دهند، ولی موفق نشدند. دوره خلافت امیرالمؤمنین(ع) توقفی در کودتای بنی‌امیه ایجاد کرد. معاویه از نظر فرهنگی، اجتماعی، قدرت نظامی و مالی زمینه‌های کودتا را فراهم و جریان‌های درون قریش را برای انجام کودتا آماده کرده بود، ولی حتی زمانی که به قدرت رسید، تعبیه‌های فرهنگی و تمدنی که امیرالمؤمنین(ع) در کوفه و نقاط شیعه‌نشین و در میان بعضی از اصحاب پیامبر(ص) و یاران‌شان ایجاد کرده بودند- یعنی از نظر تمدنی کادرسازی کرده و زمینه‌های یک تمدن ابدی را فراهم کرده بودند، اگرچه کوتاه مدت بود، ولی کادری قوی تربیت کرده و علومی را برای ایجاد این تمدن طرح کردند- باعث شد تا نتواند کودتای خود علیه اسلام یا همان رجعت به دوره جاهلیت و اقتدار قریش را پیاده کند.

عاشورا؛ روزنه‌ای برای تشکیل حکومت یا نهضتی برای تثبیت امامت

این فاصله شکل گرفت، علاوه بر اینکه فساد فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی نیز وجود داشت- نابرابری و تبعیض‌های بسیار زیادی میان اقشار بالا و پایین جامعه ایجاد شده بود، مسئله فقر و غنا در دوره بنی‌امیه و به خصوص در دوره معاویه خیلی مطرح بود، فساد فرهنگی چنان بود که امثال ابوهریره، تمیم‌داری، مغیره بن شعبه، عمروعاص و سمره بن جندب روایات بسیار زیادی را جعل و وارد تاریخ کردند تا برای بنی‌امیه و خلفا، منقبت و برای امیرالمؤمنین و اهل‌بیت(ع)، منقصت بسازند. چون این فساد فرهنگی وجود داشت، زمانی که امامت امام حسین(ع) شروع شد، ایشان در راستای جلوگیری از این فساد حرکت کردند. به هر حال امام حسین(ع) هم فردی انقلابی، دانشمند و از اهل‌البیت(ع) بود، هم از اوضاع جامعه آگاهی داشت و هم نمی‌توانست از صحنه سیاسی و حضور اجتماعی چشم‌پوشی کند و هم وظیفه الهی داشت.
اگر وظیفه الهی را هم کنار بگذاریم، از نظر تاریخی امام نمی‌توانست نسبت به اوضاع و احوال بی‌طرف باشد، خصوصا اینکه شخص پلیدی مثل یزید که هم فاسق و فاجر و هم میمون‌باز و سگ‌باز است، حاکم شده. امام از وضعیت جامعه آگاه بود و جامعه نیز انتظار داشت که ایشان حرکتی انجام دهد. امام به همه وعده داده و می‌گفتند ما با معاویه تا زمانی که زنده است، قرارداد صلح داریم، لذا زمانی که معاویه در نیمه رجب سال 60 هجری از دنیا رفت، این پیمان و میثاق برداشته و راه برای امام باز شد. امام یک قطب و جریان فرهنگی بود و نمی‌توانست درگیر نشود، لذا این‌طور نیست که بگوییم امام فقط برای شهادت یا حکومت یا نجات جانشان قیام کردند، بلکه همه اینها به این مسئله برمی‌گشت که امام از اهل‌البیت(ع) بود و مقام الهی از جانب خداوند و پیامبر به ایشان اعطا شده بود و وظیفه هدایت مردم و اتصال میان زمین و آسمان را بر عهده داشتند؛ لذا امام قیام کردند تا مقام امامت و جانشینی الهی خود را به جامعه معرفی کرده و مشروعیت‌شان را به مردم بشناسانند. اگر مقبولیت مردم مانند دوره امیرالمؤمنین بعد از ۲۵سال وجود داشت، امام حکومت را قبول می‌کردند، ولی امام(ع) فردی خردمند و آگاه از جریانات سیاسی و قدرت بنی‌امیه بود، چون شرایط جامعه را به خوبی درک می‌کرد، می‌دانست که اگر در این راه حرکت کند، به شهادت منجر می‌شود. کوفیان امامی می‌خواستند که آنها را به سوی خداوند رهنمون سازد، فیئ را از دست جنایتکاران گرفته و حکومت عادله پیاده کند. امام نامه‌ای فرستاده و وظیفه پیشوا را ایجاد قسط و عدالت و دعوت مردم به سوی خدا خواندند.

ایکنا: جایگاه امامت در آن زمان تثبیت شده بود.
منتظرالقائم: اشخاص معدودی از آن خبر داشتند، چون بعد از حادثه سال دهم هجری یعنی همان واقعه غدیرخم، غدیرزدایی اتفاق افتاده و عموم مردم آن را فراموش کرده بودند. ائمه(ع)نیز در صحنه سیاسی حضور نداشتند و بعد از سال چهلم هجری یعنی زمانی که امام حسن(ع) حکومت را به معاویه تحویل داد، وی با رسانه‌هایی که در اختیار داشت، در فضای اجتماعی حتی در کوفه، لعن امیرالمؤمنین را رواج داد؛ به عبارت دیگر جو فرهنگی در اختیار معاویه و اهدافش قرار داشت، لذا جامعه امامت الهی را فراموش کرد و معدودی از خواص واقعه غدیر را درک می‌کردند، لذا امام حسین(ع) بعد از بیست سال که فضای فرهنگی جامعه در اختیار بنی‌امیه بود، می‌خواستند مسئله امامت را برای مردم روشن کنند. اگر مردم اقبال می‌کردند، نتیجه‌اش تشکیل حکومت و اگر اقبال نمی‌کردند، نتیجه شهادت بود و امام برای هر دو حالت آماده بودند. حرکت ایشان همراه با زن و فرزندان برای اتمام حجت بود، مبنی بر اینکه ایشان نمی‌خواهند مانند بنی‌امیه برای سلطه و مال دنیا حکومت را به دست بگیرند، بلکه می‌خواهند مردم را به مسیر الهی هدایت کنند.

ایکنا: آقای نصر همین سوال را از شما داریم، اینکه به نظر شما واقعه عاشورا یک قیام و انقلاب به معنای مصطلح آن در حوزه سیاسی و نظامی بود، یا یک حرکت اصلاح‌طلبانه؟
حجت‌الاسلام نصر: نمی‌دانم پرسش شما ناظر به اصطلاحات جدید است که انقلاب در مقابل اصلاح است یا ناظر به اصطلاحات قرآنی. اگر بخواهیم با اصطلاحات جدید صحبت کنیم، پاسخ روشن است. امام حسین نظام حاکم را قبول ندارد؛ بنابراین اصلاح‌طلبی به این معنا در رابطه با امام حسین(ع) بی‌معنا است که امام قصد اصلاح از درون با حفظ حاکمیت یزید را داشته باشد. در اصطلاح قرآنی قیام، جهاد، انقلاب، امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح از درون همه اصلاح در مقابل افساد است. اگر اصلاح‌طلبی را به معنای قرآنی در نظر بگیریم که اعم از اصلاح ساختاری و اصلاح از درون معنا می‌شود، می‌توان گفت حرکت امام حسین(ع) اصلاح‌طلبانه بوده است، ولی شواهد تاریخی گویای این هستند که امام در این حرکت، قصد سیاسی و قیام داشته و می‌خواسته است اگر شرایط مساعد باشد، حکومت تشکیل دهد؛ از این‌رو بیعت با یزید را نمی‌پذیرد و مسلم را برای گرفتن بیعت به کوفه می‌فرستد.

ایکنا: خود امام می‌فرمایند من برای اصلاح امت جدم قیام کردم.
حجت‌الاسلام نصر: این روایت را فقط خوارزمی نقل کرده است و من در کتاب‌های تاریخی ندیده‌ام. در کتاب فتوح هم آمده که به لحاظ اعتبار تاریخی مشکل دارد. به گمان من این روایت را کیسانیه برای توجیه قیام خود وضع کرده باشند، البته به لحاظ مضمون در این روایت حرفی نیست. به هر حال امام حسین(ع) در مکه برای علما سخنرانی کرد و آنها را به امر به معروف و نهی از منکر ترغیب کرد، ولی امر به معروف و نهی از منکری که در آن زمان مطرح می‌شود، با امر به معروف و نهی از منکر در دوران ما مقداری متفاوت است. یعنی امر به معروف و نهی از منکری که در آن زمان مطرح بود، نوعی براندازی و قیام به سیف را نیز در ضمن خود داشت، به همین دلیل اگر به ادبیات آن دوره نگاه کنید، می‌بینید که مثلا وقتی به امام سجاد(ع) اعتراض می‌کنند که چرا امر به معروف و نهی از منکر نمی‌کنید، یعنی قیام نمی‌کنید؟، می‎فرماید اگر پرنده قبل از بال دراوردن پرواز کند هلاک می‌شود و ایشان می‌فرماید من «تقیه» می‌کنم. چون تقیه هنوز جا نیفتاده است آن شخص می‌پرسد تقیه چیست و امام آن را توضیح می‌دهند. ترس از زورگوی سرکشی که می‌ترسد افراط در ظلم یا طغیان علیه او نماید: «یخاف جباراً عنیداً یخاف أن یفرُطَ علیه أو أن یَطغی» در واقع امر به معروف و نهی از منکر یک مبنای سیاسی قوی برای درگیر شدن با حکومت داشته است. معتزله و زیدیه هم همین شعار را داشتند. لذا امام حسین(ع) در آن سخنرانی خود بیان می‌کنند که علما باید با این حکومت درگیر شوند، نقد سخت انجام دهند، حاکمیت را زیر سوال ببرند و علمای اسلام را به علمای یهود تشبیه کنند.
دلایل قیام سیاسی امام عملکرد و سخنان خود امام است. امام بیعت نکرد و در مکه با اقشار مختلف مخالف حکومت تماس داشت. مسلم را برای بیعت به کوفه فرستاده و در نامه به آنان فرمود: اگر او تشخیص داد که شما در یاری من برای طلب حقم جدّی هستید، من به سوی شما می‌آیم. هنگامی که خبر شهادت مسلم به امام می‌رسد، هنوز احتمال موفقیت ایشان در تغییر حکومت وجود دارد و حتی برخی از اصحاب این موضوع را تایید می‌کنند و به امام می‌گویند که شما با مسلم فرق می‌کنید و اگر به کوفه رفتید، مردم از شما حمایت می‌کنند. در مواجهه با لشکر حر و در سخنرانی دوم، یعنی نماز عصر بحث امام کاملاً سیاسی است. ایشان خطاب به لشکر حر می‌فرمایند: «حق‌ را از آن‌ اهل‌ حق‌ بدانيد. ما خاندان‌ محمد(ص‌) هستيم‌ و سزاوارتر به‌ فرمانروايي‌ بر شما نسبت به اين‌ مدعياني ‌هستيم‌ كه‌ به‌ زور و ستم‌ با شما رفتار مي‌كنند.» به نظر می‌رسد این سخنان امام حاکی از آن است که امام بدون اینکه تصریح کنند می‌خواسته‌اند حر و لشکر حر را با خود همراه کنند. امام در انتها می‌فرمایند: اگر حاضر نیستید که مرا همراهی کنید از همین‌جا برگردم.
حضرت‌ در مسير حركت‌ بار ديگر در منطقه‌ بيضه‌، با لشكر حر همه آنچه می‌خواست بگوید را گفت. نقدهای خود را به حاکمیت اموی برشمرد. وظیفه خود و مردم را اعتراض به این وضع اعلام کرد و خود را شایسته‌ترین فرد برای نقد حاکیت و رهبری معرفی کرد و در ضمن از آنان دلجویی کرد تا شايد قبل‌ از اينكه‌ نيروي‌ نظامي‌ ديگري‌ برسد آنها متنبه‌ شوند و اتفاقات‌ به‌ نفع‌ امام‌ به‌ اتمام‌ برسد. فرمود‌ند: اي‌ مردم‌ پيامبر(ص) فرمودند: هر كس‌ حاكم‌ ستمگري‌ را ببيند كه‌ محرمات‌ الهي‌ را حلال‌ شمارد و پيمان‌ خدا را بشكند و بر خلاف‌ سنت ‌رسول‌ خدا عمل‌ كند و با مردم‌ با گناه‌ و تعدي‌ رفتار نمايد، ولي‌ به‌ كردار يا به‌گفتار به‌ او اعتراض‌ نكند، بر خدا واجب‌ است‌ كه‌ او را به‌ جايي‌ كه‌ بايد ببرد. بدانيد اينان‌ به‌ اطاعت‌ شيطان‌ در آمده‌اند و اطاعت‌ رحمان‌ را رها كرده‌اند. تباهي‌ آورده‌اند و حدود الهی را تعطیل نموده‌اند. غنيمت‌ را به‌ خود اختصاص‌ داده‌اند. حرام‌ خدا را حلال‌ دانسته‌ و حلال‌ خدا را حرام‌ شمرده‌اند. سپس‌ فرمود: من‌شايسته‌ترين‌ افراد براي‌ انتقاد از حكومت‌ هستم‌ و آنگاه‌ پدر، مادر و جد خود را معرفي‌ كرد و دلجويانه‌ گفت‌: جانم‌ با جان‌هاي‌ شماست‌ و كسانم‌ با كسان‌ شمايند و مقتداي‌ شمايم‌. سپس‌ بعد از ندیدن عکس‌العمل مناسب، كوفيان‌ را شماتت‌ كرده‌ و فرمود: اگر پيمان‌ بشكنيد و بيعت‌ مرا از گردن‌ خويش‌ برداريد كار شما غير منتظره‌ نيست‌. شما با پدر، برادر و پسر عموي‌ من‌ چنين‌ كرديد. شما مرا فريب‌ داديد و آينده‌ خود را تباه‌ ساختيد.
امام‌ در منطقه‌ ذي‌حُسُم‌ نيز فرمود: مي‌بينيد، دنيا عوض‌ شده‌ و به‌ زشتي‌گراييده‌ است‌ و پيوسته‌ بدتر مي‌شود و از خير آن‌ چيز زيادي‌ باقي‌ نمانده‌ است‌. مگر نمي‌بينيد كه‌ به‌ حق‌ عمل‌ نمي‌كنند و از باطل‌ وا نمي‌مانند. حقاً كه‌ مؤمن‌ بايد در چنین شرایطی آرزوي‌ مرگ‌ كند. مرگ‌ شهادت‌ است‌ و زندگي‌ با ستمگران‌ مايه‌ رنج‌. البته این طرز بیان امام تا زمان رسیدن لشکر عمر سعد ادامه دارد.
شواهد و محاسبات نشانگر آن است که امام در مرحله اول قصد براندازی حکومت شام را نداشته است چون عملکرد ایشان شاهد بر این موضوع نیست. بحث این است که حداقل در مرحله اول، امام قصد داشت کوفه را در اختیار بگیرد. این تاکتیکی بود که میان انقلابیون دیگر مثل عبدالله بن زبیر و مختار هم وجود داشت. ظاهرا اوایل هم امام حسن(ع) نیز چنین نگاهی داشت که معاویه در شام حکومت کند و ایشان در عراق. پس انقلاب به معنای براندازی حکومت و در اختیار گرفتن حاکمیت به دست امام حسین(ع) در این مرحله مطرح نبوده است و عمدتا کوفه مدنظر امام بود.

منتظرالقائم: درگیر شدن در کوفه خواه ناخواه درگیری با حکومت شام و دوقطبی شدن کل خلافت اسلامی را به دنبال داشت.
حجت‌الاسلام نصر: بله به دنبال داشت. همان‌طور که گفتم، در مرحله اول این‌طور بود. حتی عبدالله بن زبیر چند سال در منطقه عراق و حجاز حکومت کرد و تعرضی هم به او انجام نشد، البته به دلیل ضعف حکومت شام بود، ولی به هر حال زبیریان برای مدتی ماندگار شدند. حتی مختار تا مدتی توانست حکومت کند. در واقع چنین ذهنیتی وجود داشت که می‌تواند این مدل از حکومت نیز وجود داشته باشد. در هر صورت به نظر من حرکت امام حسین(ع)، حرکتی انقلابی و مبتنی بر امر به معروف و نهی از منکر بود، به این معنا که در مرحله عمل نیز وارد می‌شد؛ چیزی که سایر ائمه(ع) این مسیر را طی نکردند، به این صورت که دعوت به حرکت سیاسی و تشکیل حکومت کنند و نظام اموی یا عباسی را با چالش روبه‌رو ساخته و تشکیل حکومت دهند، ولی به نظر من استثنائاً امام حسین(ع) شخصیت انقلابی خاصی داشتند و قصدش نیز تشکیل حکومت بود.

عاشورا؛ روزنه‌ای برای تشکیل حکومت یا نهضتی برای تثبیت امامت

ایکنا: اینکه می‌گویید امام حسین(ع) قصد براندازی حکومت شام را نداشتند، یعنی به نوعی آن را به رسمیت می‌شناختند؟
حجت‌الاسلام نصر: این مسئله اواخر حکومت امیرالمؤمنین(ع) نیز به وجود آمد، نه اینکه حکومت شام به رسمیت شناخته شود، بلکه عملا مردم دیگر توان یا علاقه به جنگ با حکومت شام از خود نشان نمی‌دادند و هر چقدر امام سخنرانی می‌کردند، حاضر به جنگ نمی‌شدند. نمی‌خواهم بگویم این استراتژی وجود نداشته، ولی تاکتیک این‌گونه بوده است. در زمان حکومت امام حسن(ع) نیز این بحث مطرح بود که آیا با شام وارد جنگ شویم یا نه و در نتیجه یک‌سری مباحثات میان ابن عباس و امام حسن(ع)، انجام گرفت قرار بر این شد که لشکری را به سمت شام بفرستند.

منتظرالقائم: دو نظریه مطرح شد، من می‌خواستم بحث امامت الهی را مطرح کنم، دکتر نصر معتقدند حرکت امام برای تشکیل حکومت بوده است.
حجت‌الاسلام نصر: البته منافاتی با هم ندارند. به نظر من حکومت یک وسیله برای ائمه محسوب می‌شد، نه هدف. همان‌طور که برای امیرالمؤمنین(ع) این‌گونه بود، به این معنا امیرالمرمنین(ع) زمانی هم که در رأس حکومت نبود، امامت را بر عهده داشت، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نیز همین‌طور. امام سجاد هیچ حرکت سیاسی انجام ندادند، ولی امام بودند و در مسیر امامت حرکت می‌کردند. طرح این موضوع که ائمه در مسیر امامت حرکت می‌کردند سخنی بسیار کلی است و تبیین کننده مواضع ائمه نیست چون تثبیت امامت راهکارهای مختلف داشت. ائمه(ع) به دنبال تثبیت امامت خود بودند، ولی اینکه از کدام تاکتیک و روش استفاده کنند، یکسان نبود، هر یک به چیزی یقین داشتند که درست است و به یقین خود عمل می‌کردند. روش امام حسین(ع) را فرزندان امام حسن(ع) دنبال کردند، ولی فرزندان امام حسین(ع)، البته به جز زید، روش امام حسین را دنبال نکردند، به نظر آنان پرنده‌ای که بال در نیاورده است، اگر بخواهد پرواز کند، بدون اینکه به مقصد برسد هلاک می‌شود. بعد از امام حسین(ع)، ائمه عملا قیام سیاسی را به قیام امام زمان موکول می‌کردند و یاران خود را به تقیه دعوت می‌کردند. بحث امام باقر (ع) با برادرشان زید که در اصول کافی نقل شده است بسیار گویای این مطلب است. زید بن علی، برادر امام باقر(ص) اهل کوفه را به قیام، دعوت می‌کرد. امام خطاب به برادر خود می‌فرماید: مبادا کسانی که ایمان ثابتی ندارند تو را سبک کنند، شتاب مکن که خدا به واسطه شتاب بندگانش شتاب نمی‌کند. بر خدا سبقت نگیر که گرفتاری ناتوانت کند و به خاک اندازدت. زید خشمگین شد و گفت: امام آن کسی نیست که در خانه نشیند و پرده را بیندازد و از جهاد جلوگیری کند. امام خاندان ما، کسی است که از حوزه خود و از رعیتش دفاع کند و دشمن را از حریم خود دور سازد. امام باقر: ای برادر آیا برای آنچه می گویی دلیلی از کتاب خدا یا برهانی از قول پیامبر داری؟ امام می‌فرماید من مانع قیام و عمل به یقین تو نمی‌شوم: اگر به کار خود یقین داری و شک و تردید برایت نمانده انجام ده. ولی به نظر من برای از میان رفتن سلطنتی که به پایان خود نرسیده قیام مکن. به خدا پناه می‌برم از امامی که وقت شناس نباشد. برادر! تو را در پناه خدا می برم از اینکه فردا در کناری به دار آویخته شوی. آنگاه از چشمان حضرت اشک جوشش کرد.

ایکنا: امروز علاوه بر نظر مرحوم صالحی‌نجف‌آبادی مبنی بر اینکه امام حسین(ع) به دنبال تشکیل حکومت بودند، برخی نیز قیام امام حسین(ع) را به یک نزاع تاریخی میامن دو قبیله بنی‌امیه و بنی‌هاشم تنزل می‌دهند و می‌گویند یزید انتقام جنگ احد را از فرزندان پیغمبر گرفته است. این نظر چقدر با مستندات تاریخی قابل پذیرش است؟
‌منتظرالقائم: مرحوم صالحی نجف‌آبادی، نظریه قدیمی شیعه را احیا کرد. امام حسین(ع) به خوبی می‌دانستند که با خانواده نمی‌توان حرکت کرد و حکومت تشکیل داد، آن هم در شرایطی که فضا و تمام شهرها هم به دست یزید و طرفداران یزید بود. این‌عباس به امام حسین(ع) پیشنهاد کرد که به جای کوفه به یمن بروند، اما امام(ع) اگر هدفشان اقدام نظامی و تشکیل حکومت بود، این پیشنهاد و سایر پیشنهادهای مشابه را می‌پذیرفتند و می‌رفتند نیروهای نظامی مسلح تشکیل می‌دادند، ولی می‌بینیم که امام هدف دیگری دارند، در واقع امام هدفشان این بود که نشان دهند که فقط من می‌توانم وضع کنونی را دگرگون کنم، یعنی در شرایطی که بعضی حق را باطل کردند و باطل را حق نشان می‌دهند، در چنین شرایطی فقط ما اهل‌البیت هستیم که می‌توانیم وضعیت را تغییر بدهیم، لذا صحنه‌ها همه نشان از آن دارد که ابتدا امامت الهی تصویرش در ذهن مردم ایجاد شود، یعنی مقبولیت ایجاد شود و بعد بتوان حکومت کرد.
خب، به هرحال یزید و اطرافیان او کینه‌هایی در دل داشتند، زیرا عرب در یک نظام قبیله‌ای زندگی می‌کردند و در نظام قبیله‌ای ثار و خون‌خواهی وجود دارد و نمی‌توان منکر آن شد، ولیکن اگر هدف امام حسین(ع) را بررسی کنیم می‌بینیم، ایشان به دنبال چنین اهداف و نیتی نبودند، بلکه به دنبال ایجاد یک جامعه آرمانی بودند. اما یزید و اطرافیان او چون رجعت‌طلب بودند و می‌خواستند به عصر جاهلیت بازگردند با شعائر دینی مبارزه می‌کردند. لذا اینجا همان تقابل جریان حق و باطل مطرح است که میان هابیل و قابیل، ابراهیم و نمرود، فرعون و موسی، پیغمبر و سران قریش وجود داشته است. لذا می‌توان پی‌برد حق و باطل همیشه با یکدیگر درگیرند و تنها بعد خون‌خواهی نبوده است. امام حسین(ع) در کربلا و در مواجهه با سپاه حر، چهار مرتبه گفتند: شما مرا دعوت کردید، حالا اگر نمی‌خواهید و به عهد و پیمان خود وفادار نیستید، بگذارید من بازگردم. البته بعضی این موضوع را اشتباه برداشت کردند و می‌‎گویند امام با این سخن می‌خواسته است جانش را نجات دهد. در واقع امام حسین(ع) اصلا به قصد خون‌خواهی حرکت نکردند، بلکه بنی‌امیه چون رجعت‌طلب بودند و می‌خواستند به عصر جاهلیت بازگردند به دنبال احیای مظاهر باطل بودند.
ادامه دارد ... (قسمت دوم و پایانی این میزگرد فردا جمعه 30 شهریورماه منتشر می‌شود).
انتهای پیام

 

captcha