به گزارش ایکنا؛ غلامحسین ابراهیمیدینانی، استاد برجسته فلسفه، در برنامه معرفت که شب گذشته، 14 تیر، از شبکه چهارم سیما پخش شد به بحث پیرامون صفت و ذات پرداخت و بیان کرد: انسان معمولاً هر آنچه بگوید، بشنود و هرچه به زبانش آید وصف است. اگر یک انسان از ابتدای پیدایش عالم، تا آخر عالم حرف بزند، حرفهای او در جملات ادا میشود و در حال توصیف کردن است. البته ممکن است در مورد ذات حرف بزند، اما اوصاف ذات را میگوید؛ بنابراین هرچه میگوییم وصف است.
وی در ادامه با اشاره به علم حضوری و حصولی بیان کرد: حضور نیز به تصور درنمیآید و به مجرد اینکه حضور را به عالم تصور و تصدیق درآوردید دیگر تصور نیست، بلکه حصول میشود. علم و آگاهی انسان، به دو قسمت تصور و تصدیق تقسیم میشود که خود یک بحث مفصل است و اکثر حکمای بزرگ همین را میگویند که یک چیز را تصور و بعد تصدیق میکنیم؛ لذا حضور در ذهن نمیآید و به محض اینکه به ذهن آید حصول میشود.
تفاوت وجود ذهنی و سوژه
ابراهیمیدینانی تصریح کرد: تمام مردم از ادراکات خود و دیگران حرف میزنند که از ذهن و تراوشات ذهنی آنهاست؛ لذا همه از ذهن صحبت میکنند. حکمای اسلامی تعبیر وجود ذهنی و فلاسفه غربی تعبیر به سوژه دارند که تفاوت بین این دو نیز مفصل است که فعلاً در آن وارد نمیشویم، اما هر دو قبول دارند که علوم تراوشات ذهن است، اما میتوان از آدم پرسید که خود ذهن چیست؟ امروزه در پاسخ به این سؤال میگویند که ذهن حرکت سلولهای مغز و قسمتهای مختلف مغز است و تقسیماتی روی مغز دارند.
این چهره ماندگار فلسفه در ادامه بیان کرد: علم امروز از دادههای علمی صحبت میکند و فلاسفه نیز از پدیدارشناسی حرف میزنند و سؤال اینجاست که وقتی علم از دادههای علمی صحبت میکند، این دادهها از کجا داده میشوند؟ آیا سلولها این دادهها را میدهند؟ این در حالی است که خودِ حرکت سلول نیز یک داده علمی است و با علم میگویید که سلول حرکت میکند، اما بالاخره این دادهها از کجا درمیآیند؟
وی در ادامه افزود: امروزه دادههای علمی بسیار زیاد است و در تاریخ بشر پیشرفت علمی به اندازه امروز نبوده است، اما آیا اینها همه واقعیت هستند یا جلوههایی از واقعیت؟ پاسخ این است که جلوههایی از واقعیت هستند، اما سؤال دیگر این است که خودِ واقعیت کجا است؟ آیا هزاران سال آینده که دادههای علمی بیشتر میشوند، همه واقعیت بیرون میآید یا همچنان واقعیت، واقعیت است؟ اکنون دادهها را واقعیت میدانیم و علم نیز واقعی است، اما مسئله این است که اینها واقعیت هستد یا واقعی؟ در واقع واقعی هستند و با واقعیت نسبت دارند.
مراتب جهان
ابراهیمیدینانی تصریح کرد: اکنون اگر از یک عالم بپرسید که مطالبی را که میدانید واقعیت هستند یا واقعی، میگوید که با دادهها سروکار دارم. دادهها واقعی هستند، اما خود واقعیت ناپیداست. حرفهای یک عالِم، ذهنی است و تراوش ذهنی دارد، ولی میگوید که نمیدانم ذهن چیست و در مورد حقیقت ذهن حرفی نمیزند. آنوقت است که وقتی میگوییم حقتعالی چیست، میگوید که نمیدانم و در تجربه من نیست. میگوییم خود ذهن چیست؟ میگوید که از ذهنیها حرف میزنم، اما نمیدانم که خودِ ذهن چیست. میگوید که از واقعیها حرف میزنم، اما نمیدانم خودِ واقعیت چیست. این به معنای راحتطلبی است؛ یعنی فعلاً همین است، اما جهان هستی در دادهها خلاصه نمیشود و دارای مراتب است.
این چهره ماندگار فلسفه در ادامه بیان کرد: صد سال دیگر دادههای جدید دارد و دادههای آینده از واقعیت در میآیند، اما عالِم میگوید با آن کاری ندارم، اما در مورد مراتب جهان باید بگویم که همه مردم از جهان صحبت میکنند، اما جهان مراتب دارد و به عینی، حیوانی و انسانی تقسیم میشود. جهان عینی عبارت از دریا، صحرا، درخت، سنگ، حیوانات و چیزهایی که میبینیم است. همه ما در این جهان عینی زندگی میکنیم، اما یک جهان حیوانی نیز داریم که مشخصات آن عبارت از ترس، میل و اشتیاق است. یک عالم دیگر نیز داریم که عبارت از عالم انسانی است و مشخصه آن، تفکر، تعقل و تجربه است، اما عالم انسانی بالاتر از دیگر عوالم است.
نسبت واقعی با واقعیت
ابراهیمیدینانی در بخش دیگری از سخنان خود به بحث در زمینه نسبت واقعی با واقعیت پرداخت و گفت: امور علمی واقعی هستند و شکی در این نیست. اما دادههای علمی و علوم واقعی که دادههای علمی هستند، همه واقعیت نیستند بلکه جلوهای از واقعیت هستند که ظاهر شده است. اما در پاسخ به این سؤال که همه واقعیت چه زمانی ظاهر میشود میتوان گفت که شاید یک وقتی ظاهر شود. در واقع مسئله این است که باید ببینیم که یک میلیون سال آینده آیا همه واقعیت ظاهر میشود یا خیر؟ ما در این عالم و در طول زمان و عرض مکان تا چه زمانی باید به پیش برویم و کشف علمی کنیم و چقدر از واقعیت ظاهر میشود؟ واقعیت غیرمتناهی است اما قرآن به این سؤال پاسخ داده است و میگوید که در لحظهای از هستی واقعیت ظاهر میشود. خداوند میفرماید: «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ»، یعنی روزی که پردهها کنار میروند. سرائر، جمع سریره یعنی پرده است و پردهها کنار میروند و زمانی که همه پردهها کنار بروند، واقعیت پنهان نیست. بنابراین اگر همه پردهها از میان برداشته شود واقعیت ظاهر شده است.
وی در بخش دیگری از سخنان خود به این بیت از حافظ: «قلم را آن زبان نبوَد که سر عشق گوید باز/ ورای حد تقریر است شرح آرزومندی» اشاره و گفت: حافظ در اینجا نمیگوید علم و آگاهی و اطلاعت بشر ورای حد تقریر است، البته اگر میگفت که حقیقت ورای علوم بشر است نیز درست بود، اما چرا میگوید شرح آرزومندی؟ انسان یک علم و آگاهی دارد، همچنین دانش امروز نیز بسیار گسترده است و در تمام علوم پیشرفت کرده است. اما چون آرزوی انسان بیشتر از علم او است حافظ نیز چنین گفته است، بنابراین دایره آرزو نیز بیشتر است.
این استاد برجسته فلسفه بیان کرد: اگر آرزوها نبود، انسان نمیتوانست دانش را کشف کند. علم و دانش پیش میرود، چون انسان آرزو دارد که بفهمد. حال اگر آرزومند نبود، هیچ نمیفهمید. بنابراین اگر کسی علامه دهر باشد، اما آرزوی بیشتر فهمیدن نداشته باشد، آدمی است که متوقف میشود و چنین آدمی نیز به زوال خواهد رسید.
وی در ادامه تصریح کرد: وقتی آرزومندی به پایان نمیرسد، آن چیزی که آرزومندی دارد نیز ذات انسان است. اگر آروزمندی ورای حد تقریر است، کسی که آرزومندی دارد نیز ورای حد تقریر است. آرزومند در این عالم انسان است. البته حیوانات نیز میل دارند که شکار کنند و ... اما میل برخلاف آرزو است و آرزومندی برای انسان است و انسان است که انتظار آینده را دارد.
این چهره ماندگار فلسفه با طرح این سؤال که چرا انسان آرزومند است؟ بیان کرد: برای اینکه آینده را میفهمد. همه موجودات در زمان زندگی میکنند، اما آیا زمانمند هستند یا زمان را میشناسند؟ انسان مانند همه موجودات در زمان است، اما تفاوتش این است که زمان را میشناسد و زمان را به گذشته، حال و آینده تقسیم میکند. از گذشته عبرت میگیرد و در آینده انتظار دارد. اگر انسان آینده را نمیفهمید، نمیتوانست انتظار داشته باشد. در نتیجه آیندهنگری خوب است و انسان اگر آیندهنگر نباشد امید ندارد. انسان اگر امید و انتظار نداشته باشد نیز نمیتواند زندگی کند و در اینصورت زندگی اصلا معنا ندارد.
وی در ادامه تصریح کرد: ما به ذات نمیرسیم و به صفت میرسیم، اما نباید به صفت بسنده کنیم بلکه باید به ذات برویم. برای اینکه در صفت نمانیم و همچنان حرکت خود را به سوی ذات ادامه دهیم نیز باید از اوصاف عبور کنیم. عبور کردن از وصف برای رسیدن به ذات نیز تمام نمیشود و آنوقت است که انسان بسیار باید راه برود و جای ماندن نیست و ماندن برای انسان معنا نخواهد داشت. بارها تأکید شده است که انسان بالذات سالک است نه بالعرض. سلوک یعنی رفتن و سالک یعنی رونده که انسان رونده است.
این استاد برجسته فلسفه بیان کرد: همان کسی که نشسته است نیز فکرش مرتبا حرکت میکند و به قول شاعر «هستم اگر میروم، گر نروم نیستم». ما همه در تاریخ زندگی میکنیم و انسان کسی است که تاریخ را خوب میفهمد. در تاریخ مطالب زیادی نهفته است اما پیام تاریخ برای ما در یک کلمه خلاصه میشود و آن هم اینکه تاریخ به ما میگوید که جهان گذرنده است. پیام تاریخ گذرایی است و از ثبات حرفی نمیزند.
ابراهیمیدینانی در ادامه تصریح کرد: جهان نیز از جهیدن است و پیام تاریخ نیز عبور و گذشتن است. اما اگر انسان، گذرنده بودن را به عینالیقین دریابد و سلوک خود را به درستی باور کند، این رفتار را نمیکند و در رفتارش تفاوت ایجاد میشود. متأسفانه انسان به گذرا بودن خود واقف نیست و اگر باور داشته باشد که در گذر است، نوع رفتار و کردارش متفاوت میشود، اما انسان غافل است. بنابراین باید از صورتها عبور کرد.
انتهای پیام