به گزارش ایکنا، همایش ملی «علامه مصباح یزدی، فیلسوف علوم اجتماعی اسلامی»، شب گذشته سوم آذر به همت پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و با سخنرانی جمعی از اندیشمندان برگزار شد.
در ادامه متن سخنان حجتالاسلام علی مصباح را میخوانید؛
با پیروزی انقلاب اسلامی بر مبنای نگاه اصیل امام راحل نسبت به دین و اسلام و نقش آن در راهبری زندگی فردی و اجتماعی، مسئلهای که خودش را خیلی زود نشان داد و خلائی که توسط متفکران و اندیشمندان احساس شد این بود که برای اداره جامعهای در حد و اندازه اسلام، آنچه تعیینکننده است و میتواند اسلامیت این نظام را تأمین کند، علوم انسانیای است که در تنظیم روابط اجتماعی، سیاستگذاریها، برنامهریزیها و در تأمین ارزشهای اجتماعی و فردی باید راهنمای تصمیمگیران و راهنمای مردم در رفتار فردی و اجتماعی آنها باشد. به همین دلیل از سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی، فکر اسلامیسازی این علوم انسانی که عمدتاً از کشورهای غربی یا شرقی آمده بود و نظریاتی که براساس مبانی سکولار و بعضاً ضددینی استوار شده بود، تعیینکننده ساحتهای مختلف زندگی اجتماعی در تعلیم و تربیت و نظامات اقتصادی، مسائل حقوقی و ... بود و احساس شد که برای اینکه این علوم با تعالیم دینی و اسلامی سازگار باشد و بلکه براساس مبانی دینی هم استوار شده باشد و از این مبانی برآمده باشد، نیاز به یک حرکت و فعالیت سترگی است که باید در جامعه علمی ایران اسلامی شکل گیرد تا به تدریج ثمراتش را به جامعه جهانی عرضه کند.
بنابراین مسئله علوم انسانی اسلامی یا علوم اجتماعی اسلامی یا علم دینی در جمعهای علمی؛ اعم از دانشگاهیان یا حوزویان به یک مسئله روز تبدیل شد و تلاشهای زیادی برای تبیین معنا و لوازم و روش این کار و اسلامیسازی علوم انجام شد و این تلاش در محیطهای دانشگاهی و حوزوی آغاز شد و افراد با نظرات متعددی از زوایای گوناگون به این مسئله پرداختند.
اگر بخواهیم چهارچوبهای کلی در نظریه آیتالله مصباح در زمینه علوم اجتماعی اسلام را مطرح کنیم، ابتدا میتوانیم از رویه ایشان پیروی کنیم که در هر بحثی ابتدا به مفهومشناسی و ایضاح مفهومی آن مسئله همت میکردند؛ زیرا معتقد بودند که بسیاری از مسائل و مباحثات علمی که رخ میدهد به دلیل عدم ایضاح مفهومی است که گاهی افرادی که درگیر آن مباحثات هستند دچار سوءتفاهم میشوند و آخرسر نتیجه مطلوب حاصل نمیشود.
در این بحث، علوم اجتماعی، بحث علوم انسانی، اسلامی بودن یک چیز و ملاک اسلامی بودن یک علم پیشنیازهای مفهومی و تصوری است که برای یک اقدام درازمدت برای تولید علوم انسانی اسلامی لازم است؛ بنابراین در بحثهای مختلفی که داشتند این عناصر را با دقت تعریف میکردند و منظور خودشان و چیزی که با این بحث تناسب بیشتری دارد را توضیح میدادند و بر آن اساس فعالیت میکردند.
اولین مفهوم، علم است که در شاخههای مختلف فلسفه و علوم مختلف اصطلاحات مختلفی داشته و امروز وقتی از علوم انسانی یا علم دینی صحبت میشود ممکن است برداشتهای متفاوتی از آن بشود. چیزی که آیتالله مصباح به عنوان تعریف منتخب خود بیان کردند این است که به مجموعهای از مسائل که حاوی گزارههایی هستند که موضوع و محمولی دارند و محور آنها یک موضوع است علم میگویند؛ بنابراین در این تعریف موضوع علم را محور قرار میدهند و نه روش و هدف علم را و نکته دوم اینکه نسبت به روش، هدف و حتی نسبت به نتیجهای که از آن تحقیقات گرفته میشود این تعریف «لا به شرط» است؛ یعنی آن مسئله با هر روش منطقی و معتبری که بررسی شود و به هر نتیجهای که براساس مقدمات و روش معتبر برسد، جزو آن علم محسوب میشود؛ مثلاً ممکن است مسئلهای را در کلام با روش عقلی اثبات کنند و همان مسئله را براساس روش نقلی هم میتوان اثبات کرد.
اینکه روش حل آن مسئله تغییر کرده آن را از علم کلام خارج نمیکند، بلکه مهم این است که زیرمجموعه این مسئله زیر مجموعه علم کلام باشد. ممکن است محققی به یک نتیجه برسد و محقق دیگر براساس همان روششناسی به نتایج دیگری برسد. البته از نتایج متضاد فقط یکی درست است اما نظریه غلط نیز نظریهای غلط در علم کلام است و آن را از علم بودن خارج نمیکند.
ویژگی دیگر اینکه، این تعریف از علم شامل علوم توصیفی و دستوری میشود. علومی که به توصیف میپردازند و علومی که به رفتارهای ما جهتدهی میکنند، هردو مشمول این تعریف از علم هستند؛ لذا وقتی در علوم انسانی وارد میشویم علم در علوم انسانی این خصوصیات را دارد که هم شامل علوم انسانی توصیفی و هم شامل علوم انسانی دستوری میشود. روشی که برای حل مسائل علوم انسانی به کار میرود اگر قابل دفاع باشد، صرف تغییر روش آن را از ذیل علوم انسانی خارج نمیکند، برخلاف برخی از تعاریف علوم انسانی که فقط روش تجربی را معتبر میدانند و اگر با روشهای دیگر قرار باشد مسئلهای به حل درستی برسد آن را از ذیل علوم انسانی خارج میدانند.
تعریفی که آیتالله مصباح برای علوم انسانی دارند این است که علومی که به شناخت انسان و توصیف، تبیین و تفسیر پدیدههای انسانی از آن حیث که انسانیاند و جهتبخشی به افعال و انفعالات انسان میپردازد که مجموعهای از موضوعات علوم انسانی و اهداف آن را در این تعریف لحاظ کردند. در تعریفی که برای اسلام به عنوان یک دین که میخواهد وصف این علوم قرار بگیرد و این علوم انسانی اسلامی بشود نیز اسلام و دین را به عنوان مجموعهای از تعالیم معطوف به سعادت ابدی انسان تعریف میکنند که مصداق حقیقی این دین، اسلام است. این تعریف یک تعریف هدفمحور برای دین است؛ یعنی چیزی که در سعادت انسان نقش داشته باشد، جزو اسلام است؛ خواه از جنس مسائل هستیشناختی از قبیل اثبات وجود خدا و ... باشد، خواه از قبیل مسائل احکام باشد که چه باید کرد و چه نباید کرد و چه از سنخ مسائل اخلاقی و ارزشهای رفتاری باشد. تمام اینها اگر در مسیر سعادت انسان قرار گیرد و از این حیث از آن بحث شود، نتیجه منطقی آن جزئی از اسلام است.
بین اجزا اسلام؛ یعنی قواعد، اخلاق و احکام نیز رابطه ارگانیکی در نظر گرفته شده است؛ به این معنا که اصول عقاید در حکم ریشههای درخت علوم انسانیاند، تنه علوم انسانی ارزشهای راهبردی و اصولی هستند که ما را در جهت رسیدن به هدف نهایی خلقت راهنمایی میکنند و شاخ و برگ این درخت علومی هستندکه ما را درجهت انجام دادن یا انجام ندادن رفتارها راهنمایی میکنند که در هر لحظه و شرایطی چه کاری ما را به اهداف نهایی و سعادت حقیقی انسان نزدیک میکند که باید آن را انجام داد.
اما در این زمینه که چه علمی اسلامی است و علوم انسانی در چه صورتی متصف میشوند به اینکه این گزاره علمی، اسلامی هست یا نیست میگویند: علمی که علاوه بر داشتن مرزها و مسائل مشترک با اسلام، مبانی، اهداف و منابع آن با آموزههای اسلام موافق باشد یا دستکم مخالف نباشد. اگر چنین علمی را تولید کردیم که مبانی و اهداف و منابع آن با اسلام موافق باشد این علم اسلامی است؛ بنابراین در علوم انسانی در شاخههای توصیفی و دستوریاش اگر این شرایط جمع باشد میتوانیم بگوییم که آن علم انسانی اسلامی است.
ایشان برای اسلامیسازی علوم انسانی، چند مرحله را پیشنهاد میدهند؛ اول، نقد علوم انسانی رایج براساس مبانی این علوم است. قدم دوم، تبیین و نقد مبنای مبانی این علوم است. نظریاتی که در این علوم بیان میشود براساس یکسری مبانی و پیشفرضها و اصول موضوعه فلسفی و معرفتشناختی است و باید مبانی اینها را کشف و نقادی کنیم. سپس تبیین و اثبات مبانی علوم انسانی براساس اصول صحیح اسلامی است. قدم بعدی این است که مسائل مورد نیاز جامعه را شناسایی کنیم و سپس باید در مرحله بعد آن مسائل را پاسخ دهیم.
انتهای پیام