خشونت نوعی رفتار مبتنی بر خشم، زور و اجبار است که فرد درصدد برمیآید از این طریق، خواستههای خود را بر دیگران تحمیل کند. در طول تاریخ، انسانها همیشه در معرض خشونت قرار گرفتهاند که نماد بارز آن جنگهای متعدد بشر علیه یکدیگر است. خشونت در سطوح و اشکال مختلف و علیه جنسیتهای متفاوتی اعمال شده و میشود، اما برخی بر این باورند که بیشترین خشونت علیه زنان صورت میگیرد و آنها به خاطر ظرافت طبع و احساسات زنانهای که دارند بیشتر در معرض خشونت هستند. مجمع عمومی سازمان ملل متحد خشونت علیه زنان را «هرگونه عمل خشونتآمیز بر پایه جنسیت که بتواند منجر به آسیب فیزیکی (بدنی)، جنسی یا روانی زنان بشود» تعریف کرده است که شامل تهدید به این کارها، اعمال اجبار، یا سلب مستبدانه آزادی - چه در اجتماع و چه در زندگی شخصی - میشود.
اما برخی نیز معتقدند خشونت وجه مشترک بین همه انسانها است و تنها یک جنسیت خاص در معرض خشونت قرار ندارد، بلکه مردان نیز مورد خشونت از سوی زنان قرار میگیرند. با این حال، سازمان ملل متحد روز ۲۵ نوامبر (چهارم یا پنجم آذر) را روز بینالمللی مبارزه با خشونت علیه زنان اعلام کرده است. خبرنگار ایکنا اصفهان، در همین رابطه گفتوگویی با علی صاحبی، روانشناس، داشته است. علی صاحبی به سال 1343 در گرگان متولد شده است. وی دورۀ کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را در دانشگاه تهران گذرانده و در سال 1375 در رشتۀ روانشناسی بالینی از دانشگاه نیوساوت ولزِ سیدنی درجه دکتری گرفته و در 1377 به دریافت درجۀ فوق دکترا در اختلالات وسواس از کلینیک اختلالات اضطرابی دانشگاه سیدنی شده است. از این استاد برجسته، تاکنون بیش از 40 عنوان کتاب و دهها مقاله علمی - پژوهشی منتشر شده است. دکتر علی صاحبی، برای حدود 28 سال در سیدنی استرالیا زندگی میکند و در حدود 10 سال اخیر هر سال دفعاتی به ایران سر میزنند و کارگاههای مختلفی در رابطه با تئوری انتخاب که از تئوریهای روانشناس معاصر یعنی ویلیام گلاسر است، برگزار میکند.
ایکنا ـ معنا و مفهوم خشونت از منظر علم روانشناسی چیست و چه پدیدهها و رویدادهایی در روابط میان انسانها میتواند معنای خشونت به خود بگیرد؟
وقتی از خشونت در علم روانشناسی صحبت میکنیم، باید به اولین نظریههای این علم در باب خشونت برگردیم، با توجه به اینکه روانشناسی از فلسفه جدا شد و بسیاری از مفاهیمی که مورد مطالعه قرار میدهد، مفاهیمی هستند که در ادبیات و فلسفه وجود داشتهاند. همانطور که میدانید، خشم به عنوان غریزهای ذاتی در انسان شناخته شده و فروید، جنگ را نماد یا تجلی کامل خشم انسان علیه انسان دیگر تعبیر کرده است و میگوید زمانی که انسانها در هدفجویی خود یا حرکت به سمت اهدافشان اعم از مشروع یا نامشروع با مانع روبرو شوند، دچار خشم میشوند. گاهی اوقات میتوانند خشم خود را مدیریت کنند و گاهی نیز این خشم را به صورتی پرخاشگرانه نسبت به کسی که بهزعم فرد پرخاشگر مانع دستیابی وی به اهدافش شده یا او را ناکام گذاشته است، نشان میدهند؛ بنابراین خشم یکی از پنج هیجان یا احساس یا عاطفه بشری است و سایر هیجانات عبارتاند از غم (که از آن به افسردگی تعبیر میشود)، اضطراب یا ترس، احساس گناهکاری و شرم.
خشم به خودی خود هرگز چیز بدی نیست، اگر انسانها در مراوده خود با جهان ناکام نشوند، هرگز پیشرفت نمیکنند؛ بنابراین ناکامی زیربنای اساسی خشم است و باعث بروز خشم در انسان میشود، ولی برخی از انسانها از جمله زنان یا مردان برای بیان خشم یا ناکامی خود دست به خشونت میزنند، یعنی رفتارهای پرخاشگرانه از خود نشان میدهند و این رفتارهای پرخاشگرانه میتواند شکل و شمایل متفاوتی داشته باشد، از پرخاشگری جدی مثل ضربوشتم یا کتک زدن و پرتاب کردن یا شکستن اشیا گرفته تا فحاشی کردن، بد و بیراه گفتن و قهر کردن. یکی از خشونتهایی که در جامعه اداری ما خیلی زیاد دیده میشود، نادیده گرفتن دیگری است، مثلاً مدیری به کارمندی خشم گرفته و او را نادیده میگیرد، یا همکاران فردی را ایزوله کرده و با وی سلاموعلیک نمیکنند. در واقع خشم به عنوان نوعی هیجان در ذات بشر وجود دارد، ولی پرخاشگری اساساً انسانی نیست و در حیوانات نیز وجود دارد و ضرورتی ندارد که بگوییم جزئی از انسانیت ماست. پرخاشگری یا خشونت به معنای نشان دادن خشم به صورت تخریبگر نسبت به انسان دیگر، جزء رفتارهای آموخته شده بشر بوده و انسان آن را یاد گرفته است و به تعبیر من، هم زنان و هم مردان آن را یاد گرفتهاند. البته در بعضی از جوامع، این خشونت علیه زنان و کودکان بیشتر از جوامع دیگر است.
ایکنا ـ در چه جوامعی خشونت علیه زنان و کودکان بیشتر است؟
هر جامعهای که نتوانسته باشد شهروندان خود را Emotional Coaching یا تربیت هیجانی کند. باید در مدارس، دانشگاهها و برنامههای مربوط به خانه و خانواده در رادیو و تلویزیون به مردم نشان دهیم که خشم فرایندی کاملاً طبیعی است و زمانی که در ترافیک گیر میکنید، غذایتان میسوزد یا آن طعم و مزهای را که میخواهید نمیدهد و همسرتان دیر به منزل میآید، خشمگین میشوید، ولی پرخاشگری کاملاً غیر طبیعی است و باید به آنها آموزش دهیم که چگونه خشم خود را مدیریت کنند. هر جامعهای که در مورد هیجانات با شهروندان خود صحبت نکند، نمیداند که چگونه باید خشم را بیان کند، به همین دلیل یا خشم صورت بیرونی به خود گرفته و به خشونت تبدیل میشود یا درونی شده و به افسردگی تبدیل میشود. به ادبیات خودمان نگاه کنید، از فردوسی گرفته تا مولانا، همه ادبای ما در مورد اینکه بسیاری از انسانها نمیتوانند خشم خود را مدیریت کنند و در نتیجه سطح انسانیتشان نزول میکند، صحبت کردهاند. مولانا میگوید: «وقت خشم و وقت شهوت مرد کو/ طالب مردی دوانم کو به کو». اگر مولوی در مثنوی، امام علی(ع) را بسیار ستایش میکند، برای این است که علی(ع) در برابر کسی که به روی او آب دهان انداخت، خشمگین شد، ولی خشم خود را مدیریت کرد و به دلیل خشم خود، عمرو بن عبدود را از بین نبرد، بلکه از جای خود بلند شد، راه رفت، قدم زد و وقتی خشمش فروکش کرد، آن وقت بود که این کار را انجام داد. مولانا در جای دیگر میگوید: «دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر/ کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست». از شیخ پرسیدند دنبال چه انسانی میگردی؟ این همه انسان اینجاست، شیخ جواب داد دنبال انسانی میگردم که بتواند خشم خود را مدیریت کند.
اینکه مردم نمیتوانند خشم خود را نشان دهند، در همه جوامع وجود دارد، در برخی از آنها این موضوع به رسمیت شناخته شده است، مثلاً در جوامع غربی، قانون وضع کردهاند مبنی بر اینکه هر نوع خشونت علیه انسان دیگر جرم است و به آن Zero Tolerance میگویند، یعنی در برابر خشونت هیچ مدارایی نمیشود. جالب اینجاست که غربیها هیچ وقت قانونی در مورد خشونت علیه زنان وضع نکردهاند، بلکه بر خشونت خانگی یا Domestic Violence تأکید میکنند، یعنی هر کسی در درون خانه علیه عضو دیگری دچار پرخاشگری شود، مجرم است و از جرم وی چشمپوشی نمیشود. بنابراین جوامعی توانستهاند خشونت علیه زنان و کودکان را مدیریت کنند که به خشم به عنوان پدیدهای موجود در جامعه پرداخته، آن را به رسمیت شناختهاند و پذیرفتهاند که در جامعه خشم وجود دارد و سپس برای آن قانون وضع کردهاند. آیا در قانون آنها، خشونت فقط علیه زنان وجود دارد؟ اصلاً اینطور نیست. بسیاری از هموطنان که در خارج از کشور زندگی نکردهاند و قوانین آنها را نمیدانند، فکر میکنند قوانین فقط در مورد خشونت علیه زنان است. همانطور که گفتم، خشونت وجود دارد، پدیدهای انسانی است و متأسفانه انسانها آن را یاد میگیرند و زنان و مردان هر دو علیه یکدیگر خشونت به خرج میدهند. من یک خانوادهدرمانگر و زوجدرمانگر هستم، صبح تا غروب زوجین برای درمان و بهبود رابطه خود در برابر من مینشینند و مشاهده میکنم که هر دو علیه هم خشونت دارند، منتها نکتهای وجود دارد که باید به آن دقت کرد و پلیس نیو ساوت ولز در استرالیا گزارش کرده بود و آن اینکه، بسیاری از خشونتهایی که زنان علیه مردان انجام میدهند، مردان آنها را نه به نزدیکان خود و نه به قاضی و پلیس گزارش نمیکنند، چون حس مردانه آنها این را زشت میداند که کسی متوجه شود همسرشان آنها را کتک زده یا هل داده یا در را محکم به هم کوبیده یا چیزی را شکسته است، وگرنه به نظر من، میزان خشونت زنان علیه مردان و مردان علیه زنان زیاد تفاوت ندارد و میتوان گفت بین 60 تا40 است، یعنی آنقدر تفاوت ندارد که بگوییم زنان واقعاً پرخاشگری و خشونت ندارند و این مردان هستند که خشونت دارند.
خشونت زشت و غیر انسانی است، منزلت انسانها را زیر سؤال میبرد و فرقی نمیکند که زن یا مرد آن را نشان دهد. بنابراین هر جامعهای که به خشونت به عنوان یک پدیده پرداخته است، توانسته خشونت علیه زنان را کاهش دهد و هر جامعهای که معتقد است فقط علیه یک جنس خشونت وجود دارد، عملاً این موضوع را کانالیزه کرده که جنس دیگر میتواند خشونت به خرج دهد و باید مواظب بود که علیه زنان خشونت نشود، ولی اگر علیه مردان خشونت صورت گرفت، مسئله خاصی وجود نخواهد داشت. هر جامعهای که به خشونت به عنوان پدیدهای واقعاً جدی بپردازد، میتواند از خشونت علیه زنان نیز پشتیبانی کند.
ایکنا ـ وضعیت جامعه ایران را از این منظر چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا در جامعه ما، خشم پدیدهای پذیرفته شده است یا همان نگاه کانالیزه نسبت به آن وجود دارد؟
استاد شفیعی کدکنی میگوید: اگر مردی در ایران باش و زن باش. زن بودن در ایران بنا به دلایل متعدد کاری شگرف و ارزشمند است، چون زنان در جامعه ایران برای بسیاری از حقوق ابتدایی خود در برخی از قلمروها باید بجنگند، البته در برخی دیگر از قلمروها حقوق بیشتری نسبت به زنان جوامع دیگر دارند، ولی در بعضی از قلمروها واقعا جنگیده و توانستهاند حقوق خود را به دست آورند. در عصر مشروطه، خشونت علیه دختران به این صورت بود که آنها حق تحصیل نداشتند، خشونت که فقط کتک زدن نیست. دختران ایرانی با پدران خود در عصر مشروطه جنگیدند و حق تحصیل را به دست آوردند و به همین ترتیب، حق رفتن به دانشگاه و اشتغال را کسب کردند. در واقع زنان ایرانی تقلای زیادی انجام دادند. اخیراً گفته میشد حق رفتن به ورزشگاه یا دوچرخهسواری را ندارند، ولی زنان ایرانی تلاش کردند و فعلاً حق رفتن به ورزشگاه را به دست آوردهاند. بنابراین کار زنان در ایران زیاد است و اقدامات خوبی انجام دادهاند.
دوازده سال پیش، گروهی از دانشجویان دختر در دانشگاه فردوسی مشهد همایشی با عنوان «اجتماعی برای زنان یا زنانی برای اجتماع» ترتیب دادند، یعنی به دنبال پرورش چه نوع زنانی در جامعه هستیم، زنانی که بتوانند به جامعه کمک کنند یا زنانی که در اجتماع زنانه خودشان باشند؟ از همان زمان تلاش ما این بود که زنانی تربیت کنیم که برای جامعه مفید باشند، پس باید خواستار حقوق برابر، فرصتهای برابر و مسئولیتهای برابر برای زنان و دختران باشیم. من فکر میکنم تلاش زنان ایرانی برای به دست آوردن حقوقشان تلاش خوبی بوده و به خوبی هم توانستهاند پیش بروند و هنوز با چالشهای بزرگتری مواجهاند. البته اینطور نیست که زنان در جوامع غربی با چالش خشونت علیه خودشان مواجه نباشند، آنها هم چالشهای خاص خودشان را دارند. حرکت زنان ایرانی حداقل در طی پنجاه سال اخیر بینظیر بوده است و خیلی خوب تلاش کردهاند. اگر به دوران قبل از انقلاب مشروطیت نگاه کنیم، میبینیم که نهضت بیداری زنان گام بزرگی در مقابله با خشونت فرهنگی، احساسی، فکری و فیزیکی علیه زنان بوده و پیشرفت آنها عالی بوده است. من فکر میکنم هنوز جای این هست که زنان ایرانی با خشونتهای دیگری که در جامعه وجود دارد، مبارزه فرهنگی انجام دهند.
ایکنا ـ برای اینکه در روابط میان انسانها، صلح و مسالمت جایگزین خشونت و پرخاشگری شود، چه راهکارهایی وجود دارد؟ غیر از اینکه گفتید باید وجود خشم را به رسمیت بشناسیم و در جامعه تربیت هیجانی انجام دهیم.
سه جلد کتاب دارم که سریال و سهگانه محسوب میشوند، با عنوان «دعوت به مسئولیتپذیری» و آخرین جلد، «مسئولیتپذیری: فضیلت گمشده» نام دارد. در جامعه ایران، فضیلتی به نام مسئولیتپذیری گم شده است. باید به بچههای کودکستانی، دبستانی، دبیرستانی، دانشگاهی و از طریق رسانهها، به بزرگسالان آموزش و آگاهی بدهیم. به قول مولانا، تمام بدبختیهای ما ناشی از این است که: «خویشتن نشناخت مسکین آدمی/ از فزونی آمد و شد در کمی». انسان خودش را نشناخته است، نمیداند که پدیدهای به نام خشم دارد و وقتی این پدیده در وجود او شکل گرفت، مسئولیت مدیریت آن به عهده خودش است، همینطور مسئولیت ارضای نیازها و پیامد اقداماتش. بنابراین به نظر من، در جامعه ایرانی باید فضیلت گمشده مسئولیتپذیریِ فکر، حقوق، وظایف و اقدامات به دختران و پسران آموزش داده شود. تنها راه نجات این ملت، آموزش است و اینکه بدانند در مقابل هر یک سانتیمتر حقوق، یک سانتیمتر مسئولیت دارند. همه، اعم از مرد و زن باید یاد بگیرند که اگر جامعه یا طبیعت حقوقی برای آنها به رسمیت شناخته است، مسئولیتی نیز در برابر آن حقوق دارند و برای ایفای آن باید تلاش کنند. به نظر من تنها راهکار، فقط آموزش است. زشت بودن، قبیح بودن و ضد انسانی بودن خشونت را با هر زبانی باید نشان دهیم، خشونت علیه هر کسی زشت است، علیه زنان زشتتر و علیه کودکان بسیار بسیار زشتتر است. بسیاری از والدین واقعاً علیه دخترانشان خشونت به خرج میدهند، چون نمیدانند چگونه باید خشم خود نسبت به دخترانشان را بیان کنند. من راه بهتری از آموزش نمیشناسم، در عین اینکه آموزش به تنهایی کافی نیست، چون هر عملی که انجام میدهیم، باید با پیامدش روبرو شویم، قانونگذار نیز باید کمک کند. اگر انسانها با پیامد اقداماتشان روبرو نشوند، همواره به نفع خودشان همه چیز را خواهند خواست، بنابراین قانونگذاران باید به خشونت به عنوان یک پدیده بسیار جدی اجتماعی بنگرند و برای آن قانون وضع کنند و آن وقت قوه قضائیه به عنوان نیرویی قهری که دعوت به مسئولیتپذیری بدون داشتن یک نیروی قهریه ممکن نیست، باید از این قانون پشتیبانی کند و به هر نوع خشونت پاسخ دهد، نه فقط خشونت علیه زنان. اگر میخواهیم خشونت از جامعه رخت بربندد، باید به طور کلی خشونت را هدف قرار دهیم، آن وقت خشونت علیه زنان نیز به تبع آن از جامعه زدوده خواهد شد.
انتهای پیام