به گزارش ایکنا از هرمزگان شب خاطره گویی به مناسبت کنگره ملی ۱۵۰۰ شهید استان شامگاه چهارشنبه،۲۷ آذر با صحنه زیبای دیدار دوستان قدیمی و هم رزمان جنگ آغاز شد، منصور نبی زاده پسر نوجوان ۱۹ ساله به انتخاب خود کارهای رزمندگان را انجام میداد، در گردان ۴۱۵ در حالی که آماده عملیات والفجر ۸ میشدند پیشنهاد فرمانده هی را به او دادند، مسیب دهقانی هم که ۱۵ سال بیشترنداشت نمیگذاشتند به جنگ با دشمن برود، اما با گریه و التماس وارد جبهه و تخریب لشکر ۴۱ ثارالله و وارد عملیات شد، در همین روزها بود که باهم آشنا شدند.
نبی زاده که آغاز کننده خاطره بود گفت: زمانی که به جبهه آمدم سه ماه بود که از شهادت محمدحسین فهمیده میگذشت، ایشان و شهید بهنام محمدی راد الگوی ما بودند.
وی ادامه داد: عملیات والفجر ۸ بسیار بزرگ بود با عبور از اروند و با آموزشها آبی خاکی باید از فرزندانی استفاده میشد که با دریا، آب، شنا و قایقرانی آشناییداشته و تسلط کافی داشته باشند، این انتظار هم از مردان هرمزگان بود که به یاری لشگرآمده واز غواصان باشند.
دهقانی در ادامه گفت: قبل ازعملیات والفجر ۸ نزدیک به ۳۰ بار با لباس غواصی و بدون اطلاع دشمن آن فضا را نظاره کردم، تمام نقاط اروند را رفتم و شناسایی مکان را انجام دادیم.
وی افزود: یک هفته قبل از عملیات، نیروها را آموزش داده تا چگونه بدون آن که سیم خاردار را باز کنند از زیر آن رد شوند، شب عملیات اروند در دستان بود، بعد از مراسم وداع ساعت ۷ و نیم حرکت کردیم و با لباس غواصی از کنار نحر بلامه گدشتیم تا به اروند رسیدیم.
دهقانی گفت: قبل از حرکت هوا خوب بود، ۲۰ متر بیشتر دور نشده بودیم که باران به شدت شروع به باریدن کرد، اروند مواج و متلاطم شد و با وجود اینکه به تمام بچهها طناب بسته بودیم که خطر غرق شدن برای کسی اتفاق نیفتد، به دلیل ارتفاع موج حدود سه متر از بچهها فاصله گرفتم.
وی ادامه داد: وسط اروند که رسیدیم طاقت بچهها تمام شده بود با حرکت سریع موجها نمیدانستیم به کدام سمت میرویم، اما بعد از ۲۰ دقیقه احساس کردم به خشکی رسیدیم.
دهقانی گفت: همان زمان عراقیها در منطقه کار میکردند، از زیر سیم خاردارها ردیفهای اول و دوم را رد شدیم به ردیف سوم که رسیدیم صدای عراقیها را شنیدیم از زیر سیم خاردار با چیدن آنها احساس کردم دستم سوخت و سنگین شد، برای گرفتن عراقیها هماهنگ شده بودیم، هم حالت ترس داشتیم هم آرامش، عراقیها به همه جا خیره میشدند، اما ما را نمیتوانستند ببیند، که این از برکات خداوند بود که شامل حال ما شده بود.
وی تصریح کرد: ردیفها را باز کرده و با گفتن رمز شروع به حرکت کردیم، درگیری شروع شد عراقیها در سنگر خواب بودند که چراغ قوه زدیم ۱۲ عراقی تازه از برخواسته با ترس به جنگ با ما آمدند و آنها را اسیر کردیم.
نبی زاده در ادامه گفت: بچه روستا بودم و در کوه بزرگ شده بودم و با دریا و شنا آشنایی نداشتم، اما دستور فرماند ه را اطاعت کردم، چون تشکیلات نظامی بود باید برطبق یک حساب و کتاب و نظم میرفتیم در طول شش ماه آموزش باید دشمن را میزدیم با این وضعیت از هر گروهی ده قایق و با ۱۲ لشگر با همه شناورها در وضعیت طوفانی اروند باید به خط دشمن حممله میکردیم یکی از بزرگترین سختیها در شروع عملیات متلاطم شدن دریا بود، این خدا بود که با ذکر یا زهرا (س) کمک کرد این عملیات به صورت غافلگیرانه انجام شود و موفق شدیم.
موسی مولا پرست خاطره گوی بعدی با معرفی افرادی که از فردای خود خبر داشتند، گفت: همه شهدا عزیز، اما بعضیها متعلق به همه بودند شهید محمد رضایی مظلوم، اما استاد عرفان و اخلاق و از جممله کسانی بود که امروزش بهترش از دیروزش و در عرفان و اخلاق استاد همه بود.
مولاپرست ادامه داد: در هوای زمستانی جنگل نشسته بودیم برای عملیات والفجر ۸ آماده میشدیم مسیر را پیدا و آماده عملیات بودیم که دلتنگ محمدرضایی شده و با هم گفتیم بعد از عملیات به بندرعباس خواهیم رفت.
وی افزود: رضا مجیدی که پسری شیطان بود با تمسخر چندین بار اسم محمد را صدا کرده و میگفت از تپه بالا میرود، دیدیم بله محمد است اورا در آغوش گرفته، بوسیدیم به نحو خاصی عزیز شده بود، به ما میگفت این عملیات بسیار سخت است شما شهید میشوید، من آمده ام شما را ببینم، به رضا مجیدی گفتم محمد سفرآخرش است او شهید میشود نذر صلوات کردیم که بعد از عملیات محمد را ببینیم.
مولاپرست گفت: عملیات تمام شد، تکیه داده بودیم به دیوار بلوکی لشگر، ناصر جعفرزاده از مرخصی آمد، پرسیدیم بندرعباس چه خبر؟ گفت محمد شهید شد، باورمان نشد، عبدالرضا با سرعت داخل ستاد لشگر رفت، با منزل تماس گرفت و جویای بندرعباس شد گفتند اکنون مراسم تشییع محمد رضایی است.
وی تصریح کرد: غروب عملیات والفجر ۴ در جنگل کردستان زیر درخت سیب با دوستان اطلاعات و تخریب در صف وضو بودیم که اسفدیار راد از ما جدا شد، من مهندسی لشگر بودم، به قرارگاه رفته و لشگریان امام حسین (ع) را دیدم، نصف شب برای خواب، سنگری رینگی را پیدا کرده و سرم را روی پلاستیک گداشتم هنوز چشمانم بسته نشده بود که گفتند اسفدیار را آورده اند، نصف بدنش تکه تکه شده بود.
مولاپرست ادامه داد: والفجر ۸ بودیم، شهید خادم الحسینی از نیروی هوایی که اهل شیراز بود ۴۵ روز مرخصی سالانه ارتش را با بسیج میگذراند، شب عملیات او و شهید موسی استادی از رودان، گفتند ما فردا شهید میشویم و همان فردا هم شهید شدند.
انوشیروان پیشدار رییس حوزه هنری استان هرمزگان با اشاره به سخنان مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه خاطرههای دفاع مقدس گنجینه هستند گفت: این گنجینهها در استان هرمزگان به درستی حفظ نشده است نیاز به برگزاری شبهای خاطره بیشتری داریم.
گزارش از مریم چراغی
انتهای پیام