به گزارش ایکنا، آثاری که در زمینه بررسی تاریخی ادبیات داستانی ایران منتشر شده بسیار اندکاند و اغلب آنها از جامعیت چندانی برخوردار نیستند یا ترتیب زمانی در آنها دنبال نشده و داستانها بدون ارتباط بینامتنی با یکدیگر و نویسندگان نیز فارغ از شرایط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... زمانه خود مورد بررسی قرار گرفتهاند؛ با توجه به همین نقصها و نیازها ادبیات داستانی ایران به دورههای تاریخی گوناگونی تقسیم شده و به عبارتی سیر ادبیات داستانی در هر دهه به صورت مجزا مورد بررسی قرار میگیرد، زیرا در نقاط عطف تحولات تاریخی و فرهنگی، مضمونها و پرداختهای داستان و رمان دچار تحول میشود؛ از این رو آثاری که مربوط به یک دوره هستند تقریباً ویژگیهای مشترک از نظر وضع اجتماعی و فرهنگی، باورهای روشنفکرانه و طرز تلقی نویسندگان از وظیفه ادبیات دارند.
در گزارش پیش رو سیر ادبیات داستانی در ایران بعد از ظهور اسلام تا اویل دوره مشروطه مورد بررسی قرار گرفته است، با این گزارش همراه باشید؛
در ایران بعد از اسلام تا اوایل مشروطه، سنت داستانسرایی و داستانگویی حفظ شد و آثاری به صورت مستقل یا در میان کتب دیگر نوشته شد که به آنها افسانه، حکایت، روایت، قصه، سرگذشت و... گفته میشد که یا جنبه اخلاقی و تعلیمی داشت؛ مانند حکایات «سیاست نامه»، «قابوس نامه» و «گلستان سعدی» یا سرگذشت و احوال عارفان و عالمان بود مانند آنچه در «اسرار التوحید» آمده است و گاه جنبه نمادین و تمثیلی برای تعلیم و بیان مفاهیم فلسفی و عرفانی داشت، مانند قصههای «عقل سرخ» و «آواز پر جبرئیل» و گاه این نمونههای داستانی در قالب نظم سروده میشد که منظومههای بلند داستانی، حکایات «بوستان» و «مثنوی مولوی» از نمونههای آن است و داستانهای طولانی منثور هم از قرن ششم به بعد بر آنها افزوده شد که حاوی سرگذشت و ماجراهای اشخاص گمنام، پادشاهان، امیران و... هستند که دارای وقایع شگفت بوده و بیشتر جنبه سرگرمی دارند، مانند «اسکندر نامهها»، «سمک عیار»، «دارابنامه». برخی داستانها فاقد شخصیتپردازی و رابطه علت و معلولی هستند و زبانی ساده دارند. در این میان، قصه «مرد حلواگر» در اسرارالتوحید تا حدودی رابطه علت و معلولی در آن حفظ شده و قصه از پیرنگ ضعیفی برخوردار است و در قصههای «فرج بعد از شدت» رابطه علت و معلولی ضعیفتر و قصه با انحرافات بیحد و حصر و خیال پردازیهای عجیب با انحطاط مواجه شده است که این سیر سستی در محتوا و ساختار و ناتوانی در توصیف صحنهها از دوره صفویه به بعد در قصهها بیشتر میشود.
تا قبل از قرن هفتم نثر فارسی، نثری سلیس و روان است که زبان حکایات و قصهها علمی و فلسفی است، اما از قرن هفتم به بعد با ورود لغات ترکی و مغولی و این اندیشه که سنگین و ثقیلنویسی، نشانه برتری علمی بود، نثر فارسی از صفا و سادگی و خلوص دور شد و این سنگینی نثر تا قرن ۱۳ (روزگار قاجار) ادامه داشت و سبک بازگشت هم در نثر، تحول خاصی ایجاد نکرد و به جز نثر قائم مقام فراهانی که کوششهایی در راستای سادهنویسی انجام داد، عبارتپردازی و سجعسازی در نثر نویسندگان و منشیان این دوره تا اواسط دوره ناصرالدین شاه ادامه یافت، اما تحولات ادبیات داستانی نوین همگام با تحولات سیاسی و اجتماعی ایران و به لطف گسترش روزافزون ابزارهای چاپ، مطبوعات، افتتاح مدرسههای جدید (دارالفنون) و ترجمه از جمله ترجمه داستانهای غربی اندکی پیش از مشروطه شکل گرفت و به دلیل فن ترجمه که مترجمان مجبور به پیروی از سادگی متون اصلی بودند و هم به دلیل ورود عامه مردم به گروه کتابخوانان و روزنامه خوانان نثر، رو به سادگی رفت، زیرا باید نثر نزدیک به فهم عامه مردم نوشته میشد.
رمان و رماننویسی به سبک اروپایی و به معنای امروزی آن تا قبل از ترجمه داستانهای غربی در ایران سابقه نداشت، نخستین ترجمهها که بر داستاننویسی فارسی تأثیر گذاشت رمانهای حادثهای و سرگرم کننده بود، چون مترجمان آنها از طبقه اشراف بودند که به زبانهای خارجی آشنایی داشتند، اما از ادبیات غنی غرب بیخبر بودند و ذهنیت ادبی نازلی داشتند و در نتیجه به آثار نویسندههای معروفی مثل «بالزاک»، «داستایوسکی» و «تولستوی» توجهی نشد و در نتیجه رمانهای نخستین ایرانی هم که الگو برداری از ترجمهها بود اغلب حادثهای بودند و میتوان گفت حد فاصلی بین قصههای عامیانه بلند و رمان هستند، یعنی پیرنگ ضعیفی دارند و رابطه علل و معلولی وقایع به خوبی مشخص نیست و ماجرای داستان بر مبنای حوادث است، اما مثل داستانهای نوین تا حدی به خصوصیات روانشناختی شخصیتها توجه شده است و از این جهت گامی به سوی داستاننویسی نوین برداشتهاند.
اما داستاننویسی جدید ایران، ادامه طبیعی و سیر منطقی این ادبیات نیست و در شیوه جدید داستان حتی کمتر جای پایی از ادبیات کهن ما دیده میشود؛ امکانات داستاننویسی قدیم در جریان داستان جدید راه نجسته است و درست به همین دلیل، مخاطب اصلی داستان امروز از تاریخ دیرین داستانی ایرانی بیاطلاع است و آن را جز به شکل جدیدش نمیشناسد.
داستاننویسی در آغاز کار از لحاظ موضوع و مضمون دو مسیر را پیمود:
تاریخی: هدف داستانهای تاریخی برانگیختن و تشویق ملیگرایی و تفاخر ملی بود. این آثار علاوهبر سرگرمی دارای جنبههای آموزشی نیز بود، اما از نظر اطلاعات تاریخی بیدقتیهایی داشت، از نظر فن نویسندگی قابل توجه نبود و از نظر زبان هنری و ادبی هم چندان قوتی نداشت. پس از عبدالرحیم طالبوف و مراغهای، در سالهای ۱۳۰۰ که مردم برای به سرانجام رساندن انقلاب مشروطه میکوشیدند و جنبش ضداستعماری در گوشه و کنار کشور به راه افتاده بود، رمان تاریخی به عنوان مطرحترین گونه ادبی رخ نمود. اغلب از محمدباقرمیرزا خسروی کرمانشاهی، به عنوان یکی از پیشروان نثر نوین ادبی و نویسنده نخستین رمان تاریخی ایران نام میبرند. او رمان شمس و طغرا را در سال ۱۲۸۷ نوشت و در آن، دوره آشفته حمله مغول را به ایران، ترسیم کرد. با اینکه زمینه اثر، تاریخی است، خسروی کوشیده روایتی عاشقانه و گیرا، پر از ماجراهای هیجانآفرین پدید آورد.
اجتماعی: در زمینه داستان اجتماعی مشفق کاظمی پیشقدم بود و نخستین رمان اجتماعی خود را با نام تهران مخوف به صورت پاورقی منتشر کرد و در آن اوضاع نابسامان آستانه کودتای اسفند ۱۲۹۹ و جامعهای را که در آن از فضل و تقوی خبری نبود، ترسیم کرد. کاظمی با اصول داستاننویسی اروپایی آشنا بود و بر اساس آن رمانهای خود را نوشت. بعد از او عباس خلیلی با رمانهای روزگار سیاه، انتقام و ... راه کاظمی را ادامه داد. از ویژگیهای رمان اجتماعی جنبه رمانتیک و احساساتی آنها بود.
نخستین نویسندگان خالق داستان
ادبیات دوران مشروطه
حسن میرعابدینی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ ادبیات ایران معتقد است: ادبیات این دوران که متأثر از فرهنگ غرب است، با پرداختن به مبرمترین مسائل اجتماعی و انتقاد از استبداد، خرافات و موهوم پرستی، نقشی متفاوت با نقش ادبیات اشرافی بر عهده میگیرد. ضرورت بیان وظایف تازه سبب به کارگیری شکلهای جدید ادبی و ورود موضوعها و شخصیتهای تازه به عرصه ادبیات میشود. جای شکلهای کهنه ادبی را، که کاربرد زیبایی شناختی خود را از دست دادهاند، شکلهای تازه ادبی میگیرند.»
رویارویی با اروپا اصلیترین مسئله فرهنگی در دوره مشروطه است؛ در سال ۱۲۵۳ میرزا جعفر قراجه داغی «ستارگان فریب خورده» را نوشت و میرزا فتحعلی آخوندزاده چهار سال بعد آن را از زبان ترکی آذری به فارسی برگرداند، اما چندان مورد استقبال قرار نگرفت. آخوندزاده پیشرو فن نمایشنامهنویسی و داستانپردازی اروپایی در آسیاست. رمان «سیاحتنامه» ابراهیم بیک یا «بلای تعصب او» در سال ۱۲۷۴ شمسی به چاپ رسید. رمانهای آغازین به صورت سفرنامهای، تاریخی و اجتماعی بودند و ضمن اینکه میخواستند سنتشکن باشند، اما با شگردهای ادبی قدیم پیوند دارند.
اولین سفرنامه جدید را میرزا صالح شیرازی نوشت، سپس میرزاعلیخان امینالدوله نیز سفرنامهای با نثری زیبا به نگارش درآورد. اما اولین داستانهای سفرنامهای را مراغهای و طالبوف نوشتند. حاج زین العابدین مراغهای سیاحتنامه ابراهیم بیک را در سه جلد طی سالهای ۱۲۷۴ و ۱۲۸۵ و ۱۲۸۹ منتشر کرد.
داستان مدرن
جمالزاده؛ آغازگر داستاننویسی مدرن در ایران
آنچه به عنوان قصه به معنای امروزی و به صورت یک شکل جدید ادبی در غرب بیش از ۳۰۰ سال سابقه دارد، در ایران قدمت آن به ۱۰۰ سال نمیرسد و مجموعه قصههای کوتاه «یکی بود یکی نبود»، سرآغاز قابل اعتنای آن است.
با «یکی بود یکی نبود» یکی از مهمترینحوادث ادبی تاریخ ادبیات ایران رخ داده است. همزمان با جمالزاده، حسن مقدم نیز چند داستان کوتاه نوشت؛ ولی داستاننویسی را چندان جدی نگرفت و بعدها به نمایشنامهنویسی روی آورد. اما جمالزاده نخستین ایرانی است که آگاهانه و با ترکیبی داستانی و نه مقالهای، به نوشتن پرداخت و اولین داستانهای کوتاه فارسی را به وجود آورد. اگرچه تا قبل از هدایت، نیما و پیش از او ـ و حتی پیش از جمالزاده ـ علی عمو (نویسنده نشریهخیرالکلام رشت) و کریم کشاورز (نویسنده داستان کوتاه خواب در مجله فرهنگرشت) و دهخدا در نوشتن داستانوارههای کوتاه و مضامین زندگی روزمره، جایدرخور تحسینی دارند.
هدایت
پس از جمالزاده باید از صادق هدایت بهعنوان میراثدار او نام برد. هدایت از فارغالتحصیلان دارالفنون و دبیرستان سن لویی تهران بود که در سال ۱۳۰۵ ش با کاروان دانشآموزان اعزامی به اروپا به بلژیک فرستاده شد تا در رشته مهندسی راه و ساختمان تحصیل کند؛ اما او یک سال بعد برای تحصیل در رشته معماری رهسپار پاریس شد.
«هدایت در اواخر سال ۱۳۰۸ و اوایل ۱۳۰۹ نخستین داستانهای خود را به نامهای مادلن، زنده بهگور، اسیر فرانسوی و حاجی مراد در پاریس به رشته تحریر درآورد و پس از بازگشت به ایران داستان «آتشپرست» و سپس داستانهای «داوود گوژپشت»، «آبجی خانم» و «مردهخورها» را در تهران نوشت و آنها را با نوشتههای پاریس یکجا در مجموعهای به نام زنده بهگور در سال ۱۳۰۹ منتشر کرد؛ بنابراین «زنده بهگور» نقطه تحول داستاننویسی ایران است و از این زمان باید حیات ادبی جدیدی را در ایران متصور شد.
هدایت، در سال ۱۳۱۵ به بمبئی رفت و این سفر اگرچه کمتر از یک سال طول کشید، موجب شد که او علاوه بر کسب اطلاعات وسیعی درباره ادبیات فارسی میانه (پهلوی)، «بوف کور» را که در تهران شروع کرده بود، به اتمام رساند و آن را در همان سال ۱۳۱۵ با خط خود به صورت پلی کپی در نسخ معدودی و به قولی در ۱۵۰ نسخه تکثیر کند. آلاحمد «بوف کور» را معروفترین اثر هدایت میداند که به دنبال خود سلسلهای از «بوف کور» به وجود آورده است.
بزرگ علوی
علوی که همچون هدایت از روشنفکران تحصیلکرده اروپا به شمار میآید، نخستین قصههای قابل توجهش، مربوط به همان سالهای تحصیل در اروپاست که در آنها نوعی گرایشهای رمانتیکی نزدیک به روحیه ایرانی وجود دارد. او به تدریج سیاق کار خود را تغییر داد و قصههایی مانند نامهها، رقصمرگ، گیلهمرد را نوشت.
چوبک
خیمهشببازی اولین مجموعه قصههایچوبک است که در سال ۱۳۲۴ به شیوه قصهنویسان پیشرو پدید آمده و بر آثار نسل نویسندگان هم عصر او و پس از وی سایه افکنده است. اما رمان تنگسیر را که براساس جهانبینی رئالیستی بنا نهاده شده است، به لحاظ ویژگیهای نثری، زیباترین اثر چوبک دانستهاند. پس از تنگسیر، سنگ صبور آخرین رمان چوبک است.
بهآذین
بهآذین (محمود اعتمادزاده) پرکارترین نویسندهای است که برای مقابله با سنتهای تاریخنویسی در رمان به نگارش «دختر رعیت» در سال ۱۳۳۱ دست زد که در شمار نخستین داستانهای روستاییواقعگرایانه فارسی قرار میگیرد. قبل از نشر «دختر رعیت»، دو مجموعه داستان به نامهای «پراکنده» و «به سوی مردم» انتشار یافته است.
آلاحمد
جلال آلاحمد که در داستانهایش بهنوعی تعادل و تصویر بیطرفانه از صحنههای زندگی دست یافته است، نویسندهای که متعهد بوده و دارای روشنفکری اجتماعگراست و آثارش نیز خالی از این دیدگاه و نگرش نیست. «مدیر مدرسه»، «نفرین زمین»، «سه تار»، «زن زیادی»، «پنج داستان»، «دید و بازدید» و «ن والقلم» از مشهورترین آثار داستانی اوست.
گلستان
ابراهیم گلستان در اولین مجموعه داستانش «آذرماه آخر پاییز» نشان داده است که در بهکارگیری صنعت داستاننویسی، به ویژه پیروی از شیوه و شگرد نگارشی فالکنر، چیرهدست است. «شکار سایه»، «اسرار گنجدره جنی» و «جوی و دیوار و تشنه» از دیگر مجموعههای داستانی اوست که نویسنده در مجموع آنها موفقبوده است.
بهرام صادقی
هم ارز با آلاحمد وگلستان، بهرام صادقی از سال ۱۳۳۷ نخستین قصههایش را در مجله سخن به چاپ میرساند. دو اثر معروف صادقی با عناوین «ملکوت»، «سنگر و قمقمههای خالی» نمایانگر فلسفه زندگی و بیهودگی زندگی شهری است.
پس از این دوره، سیر داستان در دهه ۴۰ بررسی میشود.
انتهای پیام