تراژدی تلخ زندگی
کد خبر: 3972940
تاریخ انتشار : ۰۱ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۲:۰۶
یادداشت /

تراژدی تلخ زندگی

به اعتقاد «گئورگ زیمل»، جامعه‌شناس آلمانی شهرنشینان یاد می‌گیرند که باید نسبت به بعضی پدیده‌ها چشم‌هایشان را ببندند یا از آنها کمی فاصله بگیرند چرا که انبوهِ محرک‌های بیرونی، خارج از ظرفیت و توان آن‌ها برای نشان دادن واکنش است. زیمل این وضعیت را که در حقیقت مکانیسمی برای بقاست «واقعیت تلخ زندگی شهری» می‌داند.

تراژدی تلخ زندگی

به گزارش ایکنا از کردستان، غریب سجادی، یکی از اساتید دانشگاه‌های استان کردستان در پی انتشار خبر قتل بابک خرمدین به دست پدر و مادرش در یادداشتی با عنوان «واقعیت تلخ زندگی شهری» به تحلیل این وقایع تلخ پرداخته است که در ادامه تقدیم مخاطبان می‌شود:

خبر قتل بابک خرمدین، توسط پدر و مادرش مثل نقل و نبات در هر محفلی در حال تحلیل و پخش شدن است، اگر فرض را بر این بگذاریم که روایتی که از دریچه دوربین رسانه‌ها نقل شده است، درست باشد، جدای از تراژدی دردناک مرگ پسر به دست پدر با همراهی مادر، تراژدی دردناک‌تری که جای شگفتی دارد نحوه مواجه عادی جامعه هنگام شنیدن این دست اخبار است. به قول فردین علیخواه: «روی مبل لم می‌دیم و هنگام خوردن چیپس و پفک چشم به صفحه جادویی تلویزیون می‌دوزیم و یکی پس از دیگری اخبار مرگ و نیستی را رد می‌کنیم» خبر قتل، تجاوز و... آنقدر برایمان عادی شده که هنگام نگاه کردن به دردناکترین اخبار دنیا با خیالی آسوده جلوی تلویزیون خوابمان می‌برد! و یا با حرص ولع زیاد نحوه قتل را برای دیگران تصویر‌سازی می‌کنیم.

این روزها بعد از قتل بابک خرمدین بیشتر تحلیل‌ها سعی می‌کنند تا به تحلیل روان پدر و مادر مقتول تمرکز کنند اما کمتر تحلیلی بر آن است تا به تحلیل نحوه مواجه جامعه با چنین اخباری بپردازد و به چرایی عادی شدن شنیدن خبر مرگ و نیستی و فاجعه در جامعه جواب قانع‌کننده دهد.

این نوع مواجه با فاجعه بسیاری از اندیشمندان را بر آن داشته تا با نگاهی جامعه شناختی به بررسی این موضوع به عنوان یک واقعیت اجتماعی بپردازند. یکی از کلاسیک‌ترین تحلیل ها مربوط به «گئورگ زیمل» جامعه‌شناس آلمانی است وی در کتاب «کلانشهر و حیات ذهنی» که در سال 1903 منتشر شده است توضیح می‌دهد که زندگی در شهرهای بزرگِ زمانه خودش در مقایسه با زندگی روستایی، چه تأثیرات شگرفی بر حیات ذهنی و روانی افراد می‌گذارد.

زیمل در اثر یادشده به صورت مستقیم به تعریف شهر نپرداخته، بلکه با تمرکز بر ویژگی‌های شهر، شهروندان و زندگی شهری، زوایای پنهان و چگونگی تأثیر محیط شهر بر سبک زندگی شهرنشینان را واکاوی کرده است. زیمل در این اثر وضعیت جدید زندگی را محکوم نمی‌سازد، اما به محدودیت‌های آن اشاره می‌کند. به تأثیراتی که بزرگی جمعیت و وسعت جامعه بر زندگی شهری به جای می‌گذارد توجه دارد و تأثیرات اقتصاد پولی را در نظر می‌گیرد. جدایی و بیگانگی انسان‌ها را در بزرگ شهر مورد توجه قرار می‌دهد و از بین رفتن حس‌های خود به خود و خشن شدن فرهنگ را مدنظر قرار می‌دهد و آنها را به عنوان شیوه زندگی مدرن می‌پذیرد.

نخستین شاخص قابل استنباط از اثر زیمل، برای تحلیل کنش‌گری فرد کلان‌شهری و نسبت او با سازگان شهری، تحلیل بنیاد روان‌شناختی فرد کلان‌شهری است از همین رو زیمل در این اثر برای بیان یکی از پیامدهای مهم این زندگی از اصطلاح «نگرش بلازه» استفاده کرد.

از نظر زیمل فرد در شهر، زیر فشارهای شدید رفتار کردن به شیوه‌ای عقلانی و غیر عاطفی قرار می‌گیرد. او با توجه به شرایط زندگی در شهر کم‌کم یاد می‌گیرد که درباره پدیده‌های اطرافش نه با رویکرد احساسی بلکه با رویکردی عقلانی صرف واکنش نشان دهد. پیامد این امر از نظر زیمل «بی‌تفاوتی»، «دلزدگی» و «تحریک‌ناپذیری» تدریجی است. زیمل بر این باور است که بر خلاف جوامع روستایی در شهرهای بزرگ دردها آنقدر زیاد می‌شوند که فرد نمی‌داند به کدام یک جواب دهد. فرد یاد می‌گیرد که دیگر نمی‌تواند برای هر آنچه می‌بیند دل بسوزاند، اشک بریزد و غمگین شود.

اما سؤال مهم این است که چرا فرد چنین شیوه‌ای برای زندگی برمی‌گزیند؟ آیا ما در دنیای امروز نمی‌توانیم برای هر خبر دردناکی که می‌شنویم و می‌بینیم واکنش عاطفی و احساسی نشان دهیم؟ پاسخ زیمل به این موضوع منفی است چرا که «منابع عاطفی» ما همچون «منابع اقتصادی» محدود هستند.

زیمل معتقد بود که منابع عاطفی ما انسان‌ها، درست مانند منابع اقتصادی‌مان می‌تواند تمام شود. ما نمی‌توانیم به همه محرک‌های دردناک اطرافمان واکنش نشان دهیم و مدام رنجیده‌خاطر شویم همانطور که نمی‌توانیم به همه نیازمندان، کمک مالی کنیم. اگر اینگونه رفتار کنیم در جایی منابع عاطفی ما به اتمام می‌رسد و کم می‌آوریم. از همین روست که به اعتقاد زیمل شهرنشینان یاد می‌گیرند که باید نسبت به بعضی پدیده‌ها چشم‌هایشان را ببندند یا از آنها کمی فاصله بگیرند چرا که انبوهِ محرک‌های بیرونی، خارج از ظرفیت و توان آن‌ها برای نشان دادن واکنش است. زیمل این وضعیت را که در حقیقت مکانیسمی برای بقاست واقعیت تلخ زندگی شهری می‌داند.

با تکیه بر چارچوب مفهومی زیمل، اگر به خبر قتل بابک خرمدین، بنگریم خواهیم دید که این خبر همچون شنیدن خبر تجاوز به دختر ۱۸ ماهه و یا شنیدن مرگ هزاران نفر در نقاط مختلف جهان به بخش لاینفک زندگی ما تبدیل شده، بخش لاینفک و دردناکی که راهی جز فراموش کردن آن برایمان باقی نمانده است. فردین علیخواه چندی پیش در مطلبی این وضعیت را تراژدی تلخ زندگی می‌نامد.

انتهای پیام
captcha