آنقدر «شهادت آرزومه» را خواند تا شهید شد + عکس
کد خبر: 3983665
تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱۴۰۰ - ۱۷:۰۱

آنقدر «شهادت آرزومه» را خواند تا شهید شد + عکس

فرمانده‌ای که روزی در کنار تخته سنگی در دامنه‌ کوه‌های پالمیرا وصیت شفاهی کرده بود، تنها با گذشت یک روز، در کنار همان تخته سنگ به آرزوی همیشگی‌اش رسید.

به گزارش ایکنا، فارس نوشت: از مدت‌ها قبل آوازه غریب پالمیرا در جبهه حلب و تدمر پیچیده بود. نام قاسم غریب را سرویس‌های جاسوسی داعش به یکدیگر مخابره کردند؛ فرماندهی که در خط نبرد با داعش هدایت ۳ هزار نیروی سوری و مدافع حرم را بر عهده داشت. داعش برای اینکه بتواند خط مقاومت را بشکند، برای سر قاسم جایزه تعیین کرد.

چند شبی بود که عملیات‌های موفقیت‌آمیزی علیه داعش در تدمر سوریه انجام می‌شد و رزمندگان اسلام به خوبی پیش می‌رفتندو به همین منظور نیروها برای شکستن خط تجمع کرده بودند. قاسم فرمانده عملیات در ساعات پایانی روز ۲۰ تیر ماه روی تخته سنگی بر دامنه کوه‌های پالمیرا به صورت شفاهی وصیت کرد.

عقربه‌ها ساعت ۲۴ را نشان داد که دوباره حمله نیروهای داعش شروع شد. قاسم برای اینکه روحیه نیروهایش حفظ شود، بارها در بین خط حرکت ‌کرد و با ندای «یا زهرا»، «یا حسین» و «یا زینب» همرزمانش را برای نبردی دیگر فرا ‌خواند. هنوز ساعتی از درگیری نگذشته بود که در ساعت یک بامداد روز ۲۱ تیرماه تیری به قلبش اصابت کرد و در کنار همان تخته سنگ به شهادت رسید.

با اینکه تکاور سپاه بود، اما بیش‌تر به ذاکر اهل بیت (ع) بودن افتخار می‌کرد. هر وقت مرثیه می‌خواند،‌ آخر مرثیه مداحی «شهادت آرزومه» را زمزمه می‌کرد. این مداحی را اولین بار همسرش بعد از عقد از زبان قاسم شنید. آن قدر سوزناک خوانده بود که همسرش یقین پیدا کرده بود عشق به شهادت در وجود او شعله‌ور است.

قاسم سال ۷۹ در دانشکده افسری دانشگاه امام حسین (ع) قبول شد. تازه درسش تمام شده بود که راهی زیارت حرم حضرت معصومه (س) شد. بعد از زیارت به منزل یکی از دوستانش رفت. آنجا سر بحث باز شد که چرا هنوز ازدواج نکرده است. او گفت: دوست دارم همسرم یک خانم مؤمن و سید باشد. همین ملاک کافی بود تا همسر دوستش، ‌اعظم‌السادات حسینی از خادمان افتخاری مسجد جمکران را به او معرفی کند.

وقتی برای اولین بار به خواستگاری همسرش رفت، همه محله مشغول تکبیر گفتن بودند؛ چون درست ساعت ۲۱ شب ۲۲ بهمن سال ۸۳ همراه با دو نفر از دیگر دوستانش به خواستگاری رفت؛ این خواستگاری با بانگ الله اکبر همراه شد.

در همان جلسه اول از سختی‌های مأموریت‌هایش و شرایط کاری‌اش برای همسرش گفت. اما اعظم‌السادات فکر نمی‌کرد زندگی به آن سختی باشد که او گفته است. البته بعد از ازدواج، این مورد را به خوبی درک کرد و هر بار که قاسم به مأموریت می‌رفت، آرام و قرار نداشت. برای اینکه بتواند خودش را آرام کند،‌ قاسم را بیمه امام زمان (عج) کرد و هر ماه مبلغی را به مسجد جمکران می‌پرداخت. آخرین بیمه را نیز قاسم در روز نیمه شعبان سال ۱۳۹۴، دو هفته قبل از سفرش به سوریه پرداخت.

شهید قاسم غریب با نام جهادی فرمانده امیر

در آن روز خواستگاری گفت که احتمال شهید شدنش هست تا اعظم‌السادات با ذهن باز تصمیم بگیرد. اما او بلافاصله گفت:‌ دوست دارم عرض زندگی‌ام قشنگ باشد. غنای زندگی برای من مهم‌تر است. البته در دلش گفت که کو تا جنگ؟! جنگی در کار نیست که او صحبت از شهادت کند! اعظم‌السادات از خدا خواست که عمر زندگیشان ۱۰ سال باشد و این مدت را عاشقانه زندگی کنند. همین هم شد. زندگی مشترک آن‌ها ۱۰ سال و سه ماه به طول انجامید که ثمره عشق آن‌ها دو فرزند به نام امیرعباس و محمد امین است. وقتی امیرعباس در اسفند ۸۸ به دنیا آمد، قاسم گفت: امروز که فرزندم به دنیا آمده، ستوان دوم هستم،‌ اما وقتی بزرگ شود، من شهید شده‌ام.

قاسم با اینکه در یکی از مأموریت‌ها یکی از چشمانش را از دست داده و به مقام جانبازی نائل آمده بود،‌ اما برای حضور در سوریه بی‌تاب بود. او دوبار عازم سوریه شد؛ بار اول دو روز قبل از نوروز ۹۴ و بار دوم هم ۲۶ خرداد همان سال. آخرین تماسش هم سه‌شنبه، شب شهادت امام علی (ع) بود. از همسرش خواسته بود برای شهادتش در شب قدر دعا کند که بتواند در چنین شبی برات شهادتش را بگیرد؛ دعایی که به چند روز نکشید و شب ۲۴ رمضان برات شهادت نصیب قاسم شد.

شهید قاسم غریب با نام جهادی فرمانده امیر در اولین روز سال ۶۱ در روستای سیدمیران گرگان به دنیا آمد. او از نیروهای زبده یگان صابرین سپاه تهران بود که تخصص تکاوری و خلبانی داشت. بارها در داخل کشور به مأموریت‌های متعدد اعزام می‌شد. شهید غریب در منهدم کردن گروهک پژاک (منطقه سردشت تپه جاسوسان) و گروه منافقین عبدالمالک ریگی نقش بسزایی داشت.

او همچنین جانشین فرماندهی گردان تکاوری سپاه نینوای استان گلستان و تعلیم نیروهای گردان تکاوری سپاه و تکاوری ارتش را بر عهده داشت. شهید غریب فرمانده نیروهای دفاع وطنی، فاطمیون و نیروهای ارتش سوریه در جنگ سوریه منطقه تدمر حضور داشت و در نهایت در ساعت یک بامداد روز ۲۱ تیر ماه سال ۹۴ در کوه‌های پالمیرا واقع در تدمر سوریه به آرزوی همیشگی‌اش رسید. پیکر مطهرش در گلزار شهدای دفاع مقدس روستای سیدمیران آرام گرفته است.

انتهای پیام
captcha