محمدرضا یوسفی، نویسنده در گفتوگو با ایکنا درباره بازنویسی متون کهن گفت: ما در حوزه بازنویسی متون کهن، آثار فراوانی داریم و میتوان گفت بازار از این آثار اشباع است. یعنی اگر بازنویسی کم شود حاکی از این است که ناشران و نویسندگان سراغ آثار خلاقه رفتهاند و این نشان از تحول و امیدواری دارد که بعید میدانم چنین اتفاقی افتاده باشد. اما اگر به دلیل مسائل و مشکلات دیگری این آثار کاهش یافته باشند جای نگرانی دارد و میتوان آن را نشان از افزایش آثار ترجمهای دانست. بنابراین ما آثار بازنویسی فراوان و بازآفرینی کمی داریم.
این نویسنده پیشکسوت افزود: با استفاده از متون کهن میتوان لذت خواندن را در نسل امروز ایجاد کرد، زیرا مخاطبان به این آثار علاقه دارند و استقبال میکنند اما متأسفانه آثار مربوط به ادبیات کهن در کتابهای درسی حذف شده و یا بسیار انگشتشمار است.
وی افزود: ما از کتابی نظیر ارداویرافنامه در بازنویسی داستانها به اشکال گوناگون استفاده کردهایم و یا در رابطه با شاهنامه حدود ۷۰۰ - ۸۰۰ بازنویسی انجام شده است. البته بازنویسی در حوزههای گوناگون متفاوت است. یعنی وقتی وارد حوزه کودک و نوجوان میشوید اثری مانند ارداویرافنامه حرفی برای گفتن ندارد. اما شاهنامه، داستانهای مولوی، حکایتهای گلستان و ... را میتوان برای نسل امروز بازنویسی کرد و این کار به فراوانی انجام شده است. در آثار بزرگسال نیز کارهایی از بهرام بیضایی منتشر شده است.
بازآفرینی کار نویسنده خلاق است
یوسفی درباره تأثیرپذیری نویسندگان خارجی از ادبیات کهن ایران و بازآفرینی آنها گفت: پائولو کوئیلو و امثال وی در جهان بسیارند که نه تنها از ادبیات کهن ایران بلکه از ادبیات کهن سایر ملل نیز بهره گرفتهاند. این کار در کشورمان نیز انجام شده است، سمفونی مردگان عباس معروفی ملهم از داستان هابیل و قابیل نمونهای از همین موضوع است. در واقع این تأثیرپذیری در ایران و جهان امری طبیعی است و همواره رخ داده است. یعنی اگر شما در بافت رمان کلیدر هم قرار بگیرید، دولتآبادی گفته است که لحنش را از بیهقی گرفته است.
نویسنده «سرزمین رازها» در پاسخ به اینکه چرا در عرصه ادبیات معاصر بازآفرینی اتفاق نمیافتد، بیان کرد: بازنویسی ادبیات کهن از دوره قاجار تاکنون به وفور وجود داشته است، یعنی وقتی از شاهنامه حدود ۸۰۰ بازنویسی و از مثنوی هم احتمالاً به همین تعداد بازنویسی شده است، پس بازنویسی هیچ وقت از نفس نیفتاده است، زیرا به دلیل نیاز بازار و علاقه مخاطبان این آثار فراوان است. اما بازآفرینی به معنای خلق اثر جدید نداریم و این حائز اهمیت است. وقتی شاهنامه و دیگر متون کهن در ادبیات اروپا تجلی یافته، اینها ناشی از الهامی است که نویسنده خلاق از متون کهن گرفته است. وگرنه بازنویسی از متون کهن کار دشواری نیست.
وی تصریح کرد: البته بیشتر این بازنویسیها را باید سادهنویسی تلقی کرد که از این نمونه میتوان آثار فراز گلسرخی را نام برد. زیرا من اثری از گلستان یا شاهنامه دستکم در حوزه بزرگسال ندیدهام که لحن آن متن در بازنویسی هم جاری باشد. زیرا ارزش و اعتبار اصل این آثار و ادبیات به روح و بافت حماسی آنهاست، در حالی که این روح در بازنویسی از بین رفته است. این طور نیست که خواه ناخواه این مسئله رخ دهد، زیرا من در آثارم سعی کردهام این روح حماسی و سبک نثری آن در جریان باشد و رعایت شود؛ بنابراین بازآفرینی نیازمند یک نویسنده قدرتمند است که تاریخ، اسطوره، ادبیات، روانشناسی و ... را بشناسد.
تغییر نماد هویتی رستم امروز
نویسنده «بچههای خاک» درباره لزوم بازنویسی و بازآفرینی ادبیات کهن گفت: اصل پیدایش بازنویسی مربوط به قرون معاصر نیست، بلکه ریشه در قرون گذشته دارد و انسانها برای یافتن و کشف هویت خود، مدام از طریق داستانها به بازنویسی پرداختند. سیاوش اولین بار در شاهنامه مطرح نشده است، بلکه به باور من در اسطورههای چندخدایی و قبل از زرتشت، یکی از ایزدان ایرانیان بوده است و به مرور که جامعه دچار تحول و تغییر شده است، با توجه به اینکه برخی از آنها کارکرد خود را از دست میدهند و اسطورههای جدیدی خلق میکنند؛ بنابراین سیاوش آن عصر تبدیل به ایزد گیاه میشود و خونش روی زمین ریخته میشود تا طبیعت بارور شود.
وی ادامه داد: دریافت ما از رستم امروز با دوران ایران باستان متفاوت است. رستم در ایران باستان یکی از ایزدان است، اما امروز یک پهلوان و عنصر ملی است و ما امروز به این مسئله نیاز داریم. زیرا انگار این نماد پهلوانی را نداشته باشیم، پهلوانانی همچون تختی نخواهیم داشت و این بافت هویتی همانند یک زنجیره شکل میگیرد.
گفتگو از سمیه قربانی
انتهای پیام