از آتشها پروا ندارد و گاهی برای یک دقیقه نفس کشیدن انسان هر کاری میکند؛ حتی از گذشتن جان خود و نفس خود و چه بیپروا بر دل آتش میزند؛ آتشی که برای هر کدام از ما یک کابوس است.
اکنون فداکاری نوجوانی به نام «علی لندی» دوباره جایگاه یک آتش نشان را در دلها زنده کرد؛ این تنها یک حادثه از هزاران حادثهای است که در زندگی آتشنشانان وجود دارد و هر کدامشان یک علی لندی در دل خود دارند و سالهاست بیپروا در دل آتشند.
این افراد همان مضمون عمیق خدمت به خلق که گرامیترین است نزد خداوند را معنا کردهاند و این خدمت است که زندگی انسانها را زیباتر کرده است. حقیقت این است اگر هر فردی تنها به خود فکر کند به آن مدینه فاضله مدنظر اسلام نمیرسیم.
سیدعلی طایفی، راننده آتشنشان ایستگاه سجاد شهربیرجند، در گفتوگو با ایکنا از خراسانجنوبی اظهار کرد: قبل از ورود به عرصه آتشنشانی، 10 سال کارمند بانک ملی بودم، اما شش سالی است که بهعنوان یک آتشنشان خدمترسانی میکنم. طی یک اتفاق که برای عزیزان من در حادثه قطار نیشابور رخ داد و آنان به درجه رفیع شهادت نائل شدند، این ذهنیت و علاقه برای من بهوجود آمد که نجات جان انسان میتواند شیرینترین بخش زندگی باشد.
وی با بیان اینکه در همین راستا در آزمون استخدامی آتشنشانی شرکت کرده و قبول شدم، اظهار کرد: اگر باز هم به عقب برگردم آتشنشان بودن را انتخاب میکنم چراکه وقتی دیدم نجات جان یک انسان یا موجود زنده میتواند حس خوبی میدهد به ادامه این کار ترغیب میشوم، زیرا خدمت با این لباس توفیقی میخواهد که نسیب همگان نمیشود.
طایفی تصریح کرد: اگر تابلوهای آتش نشانی را مشاهده کرده باشید متوجه میشوید که روی آن درج شده «سازمان آتشنشانی و خدمات شهرداری»، کار سازمان آتشنشانی اطفاء حریق است اما شامل کمکهای امدادی مثل نجات از داخل آسانسور و چاه یا کوهنوردی که در کوه درگیر میشود و از قبیل آن نیز میشود.
وی با اشاره به اینکه یک آتشنشان باید قادر به انجام کارهایی که مردم عادی از پس آن بر نمیآید باشد، افزود: آتشنشان دقیقا وارد صحنهای میشود که همه از آن فراریاند، ولی طبق سوگندی که به آن متعهد است باید از جان و مال مردم محافظت کند. نجات جان مردم و مال آنها مخصوصا در شرایط سخت اقتصادی سبب میشود تا با عزمی مضاعف در این راه گام برداریم. دعای خیر مردم بدرقه راهمان است و این امر، انگیزه و شور و اشتیاقی را در ما ایجاد میکند تا سختیها را با جان بخریم و این راه را ادامه دهیم.
این آتشنشان بیان کرد: از آن جایی که کار ما زمان تعیین شدهای ندارد ممکن است هر موقع از شبانهروز به محل حادثه اعزام شویم و حائز اهمیت است بدون اتلاف وقت و کمترین زمان به محل اعزام شویم. ایستگاههای آتشنشانی طوری قرار گرفته شده که زیر سه دقیقه به محل حادثه برسیم و اگر مردم همکاری کنند و مسیر را باز نگه کنند، این زمان طلایی از دست نمیرود.
طایفی گفت: به عقیده ما آتشنشانها یک حریق تا سه دقیقه اتفاق میافتد، بعد از سه تا شش دقیقه در اوج سوختن است و بعد آن عملاً چیزی باقی میماند. استرس و اضطراب یک آتشنشان بیشتر هنگامی است که باید به موقع و زیر سه دقیقه به محل برسد. آتشنشان باید قدرت بدنی بالا داشته باشد و همواره ورزش کند، همچنین ذهن منسجم و قدرت تصمیمگیری درست برای یک آتشنشان مهم است.
طایفی تصریح کرد: آتشنشانی شغل نیست بلکه عشق است و تا عاشق این کار نباشی وارد شدن و رفتن به دل آتش کار درستی نیست، چون در این راه باید از خودگذشتگی و ایثار داشته باشی.
محمدحسن خسروی، از دیگر آتشنشانان بیرجندی نیز در گفتوگو با ایکنا از خراسانجنوبی، اظهار کرد: علاقهای که از کودکی به این شغل داشتم سبب شد تا در این زمینه گام بردارم و طی این پنج سال خدمتم باز هم اگر به گذشته برگردم به علاقهام خواهم پرداخت.
وی با بیان اینکه کمک به خلقالله مهمترین هدف و انگیزه یک آتشنشان است، ادامه داد: کار یک آتشنشان شامل حریق امداد و نجات، ورود حیوانات وحشی به منزل، حبس در منزل و کارهایی از این قبیل است که در انجام همه این کارها باید تبحر داشته و آموزشهای لازم را فرا گرفته باشد.
خسروی تصریح کرد: در کار آتشنشانی برنامهریزی همگانی وجود دارد و هر شخصی وظایف مشخص و تعیین شده دارد و اگر بخواهم آتشنشان را در یک جمله توصیف کنم، میگویم مجاهدی که دیده نمیشود و کارش در عین سختی از سوی بعضی افراد آسان شمرده میشود.
وی ادامه داد: کار با آب و آتش دیگر برایمان عادی شده است، اما استرس و نگرانی جزئی جداییناپذیر از کارمان نیز است که توجه مسئولان و رسیدگی به حق و حقوقهایمان نیز میتواند کمی از دغدغههای ما بکاهد.
این آتشنشان بیان کرد: آگاهسازیها نسبت به قبل بهتر شده است، اما هنوز هم نیاز به فرهنگسازی دارد و نکتهای که یک آتشنشان باید به آن توجه کند، اول تفکر، عقل، ابتکار عمل، دانش کاری و دوم قدرت بدنی است.
خسروی در بیان خاطرات خود در عرصه کاریاش، گفت: سختترین مأموریتم اولین روزی کاری بود که پنج جسد در یک روز از مقابل چشمانم گذشت که تبدیل به یکی از بدترین و تلخترین خاطرات کاری من شد چراکه گاهی کمکی از دست ما برنمیآید.
انتهای پیام