به گزارش خبرنگار ایکنا، دهمین همایش «فلسفه دین معاصر» با محوریت «فلسفه دین و افقهای پیش رو» امروز دوشنبه 23 خردادماه در دانشگاه خوارزمی برگزار شد.
سعید امامینسب، پژوهشگر مسائل فلسفی در این همایش با موضوع «بازتعریف طبیعت به مثابه امر قدسی به عنوان راهحلی برای بحران محیط زیست با تکیه بر آرای سیدحسین نصر و دشاردن» به سخنرانی پرداخت که در ادامه میخوانید:
تجربه زیسته به ما میگوید در شرایطی زندگی میکنیم که بحران محیط زیست، بسیار فراگیر شده و تک تک افراد آن را حس میکنند. دانشمندان حوزه الهیات نیز متناسب با تأثیری که این بحران در زندگی افراد داشته، رسالت خود را ورود به این مسئله و ارائه راهکار برای حل آن دانستهاند. در این راستا برخی اندیشمندان معتقدند که چون نگاههای دینی پر از ریشههایی است که اجازه برخورد انسان با طبیعت را میدهد بنابراین دین را باید مقصر بحرانهای زیست محیطی بدانیم و هر چقدر دین را از زندگی بشر دور کنیم در حفظ طبیعت موفقتر خواهیم بود.
بازخوانی نگاه دشاردن و سیدحسین نصر
یکی از این افراد به آیه 29 سوره بقره اشاره میکند که خداوند فرموده است: «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ ۚ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ؛ اوست که همه آنچه را در زمین است برای شما آفرید، سپس آفرینش آسمان را [که به صورت ماده ای دود مانند بود] اراده کرد و آن را به شکل هفت آسمان همراه با نظامی استوار درست و نیکو قرار داد؛ و او [به قوانین و محاسباتِ] همه چیز داناست» و بر اساس این آیه به این نتیجه میرسد که در نگاه دینی، انسان حق هرگونه بهرهبرداری و برخورد بدون چهارچوب با طبیعت را دارد. البته در مسیحیت نیز چنین دیدگاههایی وجود دارد، از جمله گفته شده که خدا، انسان را به صورت خدا آفرید و فرمود بارور شوید و زاد و ولد کنید و بر زمین تسلط یابید. برخی از افراد که معتقدند دین باعث نابودی طبیعت میشود این بحث تسلط یابی، که حالت امری دارد را به عنوان وظیفه و تکلیفی میدانند که از جانب خدا به انسان سپرده شده است. البته برخی از دینداران این فرمانراویی انسان بر طبیعت را دارای چهارچوبهایی میدانند که فرمانروایی انسان را بسیار محدود میکند.
در دوران معاصر این مسئله شکل دیگری به خود گرفت و افرادی همانند دشاردن و سیدحسین نصر، بازخوانی جدیدی از دین ارائه کردند که به ما این کمک را میکند ریشههای بحران محیط زیست را از زاویه دیگری نگاه کنیم. نصر و دشاردن به طبیعت به مثابه یک کلِ واحد نگاه میکنند که فقط تسخیر شده انسان نیست. سیدحسین نصر میگوید انسان در دوران مدرن از حقیقت خود فاصله گرفته است و اگر قرار است انسان به امر مقدس برسد باید پیوند خود را با این امر مقدس که در درون طبیعت وجود دارد برقرار کند. شاید بتوان این اشکال را به نصر گرفت که مسئله را بسیار عرفانی میکند و به همین دلیل همه افراد نمیتوانند به خوبی با آن ارتباط برقرار کنند.
انسان در دیدگاه دشاردن
اما نظریه دشاردن، انسان را به عنوان جزیی از این طبیعت در نظر میگیرد و میگوید کافی است تنها کمی به ورای حصار محسوسات قدم نهیم تا ظهور و تجلی خداوند را در هستی نظارهگر باشیم اما صرفاً آنچه نزدیک ماست، خدا را به ما معرفی نمیکند بلکه خداوند در همه جای جهان برای ما قابل فهم است. این چیزی است که نظریه دشاردن را به عنوان نظریه قابل قبولتر مورد توجه قرار داده است. البته دشاردن یا نصر سعی نکردهاند دیدگاههای کسانی که دین را رد کردهاند یا دین را عامل بحران محیط زیست میدانند مورد نقد قرار دهند بلکه صرفاً دیدگاههای خود را بیان کرده و قضاوت را به مخاطب واگذار کردهاند تا مشخص شود کدام یک از این دیدگاهها درباره بحران محیط زیست کارایی دارد.
حتی کسانیکه میگویند خداوند اجازه هرگونه تصرفی را به انسان میدهد بدون هیچ محدودیتی فعالیت نمیکنند بلکه واقعیت این است که منفعت انسان، تعامل وی با طبیعت را نیز محدود میکند چراکه منفعت انسان اجازه نمیدهد هر تعاملی با طبیعت داشته باشد بلکه هرگونه تعاملی با طبیعت داشتن به معنای نابودی خودِ انسان هم هست. بنابراین اینکه بگوییم دین اجازه میدهد هرگونه برخوردی با طبیعت داشته باشیم دیدگاهی غیر قابل قبول است.
اهمیت نظریه تکامل در معرفت شناسی
همچنین محسن جاهد، عضو هیئت علمی دانشگاه زنجان در این همایش با موضوع «معرفت شناسی تکاملی و باور دینی» به سخنرانی پرداخت که در ادامه سخنان وی را میخوانید؛
نظریه تکامل که از سوی چارلز داروین ارائه شده، بسیاری از مسائل انسانی را تحت تأثیر قرار داد چراکه یک نگاه طبیعتگرایانه بود که بخشهایی از فلسفه را نیز به خودش اختصاص داد. در معرفتشناسی تفاهمی، دو رویکرد تمثیلی و تحت اللفظی وجود دارد. معنای تمثیلی این است که اگر بخواهیم مدلی برای پیشرفت معرفت انسان انتخاب کنیم میتوانیم تطورِ تکاملی را مبنایی برای بر حاکمیت نشستن نظریهها لحاظ کنیم چون هم بدن و هم ذهن ما را نیروهای تکاملی ساختهاند.
فارغ از همه اشکالاتی که به نظریه تکامل شده است اما امروزه پارادایمی حاکم در علم است. در نگاه تکاملی، ذهن ما تابعی از نیروهای تکاملی است. حال سؤال این است که این دیدگاه در نظریات معرفت شناختی چه کاربردی دارد؟ خلاصه نگاه تکاملی این است که میخواهد پایهایترین باورهای ما را توجیه کند و ریشه آن نیز غیردینی است. چنین پارادایمی رفتار اجتماعی ما را تنظیم میکند. جریان عمده در معرفت شناسی تفاهمی این است که معرفت شناسی تکاملی، ارتباط ما را با عالم قطع میکند چون تضمین نمیکند که ما بتوانیم عالم را بفهمیم یعنی با شکلی از ایدهآلیسم با نگاههای پراگماتیستی مواجه هستیم.
ما در دین از هویتی به نام خدا صحبت میکنیم اما اگر این ارتباط بریده شود تعارضی با دیدگاههای دینی پیش میآید و ما دچار مشکل میشویم. برخی میگویند نظریه تکامل با دین کاری کرد که هیچکدام از نظریات قبلی چنین کاری را انجام نداد مخصوصا اینکه نظریه تکامل نیز دیدگاهی جهانگرایانه دارد. تصور بنده این است که خطایی در فلسفه شروع شد و هم نیچه و هم سهروردی در مورد آن تذکر دادند و به صاحبان این نظریات گفتند شماها وارد مفهومسازی شدید و حرارت زندگی را از بین بردید. در دوران مدرنیته چنین دیدگاهی تقویت شد و ذهن همه ما انسانها را مشغول کرد و شور و حرارت دینی را کاهش داد. اما سؤال این است که راه چاره چیست؟ حدس بنده این است که اگر بتوانیم در وجود خودمان، بخشی را پیدا کنیم که احیاناً کارکرد تکاملی نداشته باشد و تعبیه نشده که حقیقت را نشان دهد آنگاه همه وجود ما در مقابل مفهومی بزرگ همانند مفهوم خدا قرار میگیرد.
انتهای پیام