رابطه عقلانیت سیاسی در اسلام و علوم انسانی اسلامی
کد خبر: 4064950
تاریخ انتشار : ۲۸ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۲:۵۱
حجت‌الاسلام غلامی تشریح کرد:

رابطه عقلانیت سیاسی در اسلام و علوم انسانی اسلامی

رئیس مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی بیان کرد: بخش مهمی از عقلانیت اسلامی تجویزی یا دستوری است اما پیوند عقلانیت سیاسی اسلام با علوم انسانی، رمز شکل‌گیری علوم انسانی اسلامی است؛ در اسلام، عقل عملی و نظری جدا نیستند و هرچند در مقام مطالعه تفکیک می‌شوند اما دو وجه از عقل هستند که بر یکدیگر مترتب می‌شوند.

 رضا غلامی

به گزارش خبرنگار ایکنا، نشست «رویکردی تازه به عقلانیت سیاسی در جهان اسلام» امروز شنبه 28 خرداد، با ارائه حجت‌الاسلام والمسلمین رضا غلامی، رئیس مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی برگزار شد. در ادامه متن سخنان وی را می‌خوانید:
 
ده قرن پس از تمدن شکوهمند قرون چهارم و پنجم هنوز جهان اسلام موفق به احیای این تمدن نشده که غیر از چند مقطع همانند دوران عثمانی و صفوی، مسلمانان عمدتاً از ضعف و عقب ماندگی رنج برده‌اند. این عقب‌ماندگی از زمان رنسانس در اروپا شدت بیشتری پیدا کرد و مخصوصاً قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، آرمان تمدن اسلامی، آرمانی مشکوک الوصول بود. برای بنده این سوال وجود داشته که عامل کلیدی این ضعف و عقب‌ماندگی را باید کجا جست‌وجو کرد. از آنجا که تز دکترای بنده درباره عقلانیت و رابطه آن با تمدن اسلامی بود، به این نتیجه رسیدم علت اصلی به نوع رابطه دین و دنیا و پیشرفت و ثانیاً عدم عقلانیت کارآمد در رگ‌های جوامع اسلامی برمی‌گردد.

رابطه معرفت و عمل

اصل عینیت‌یافتگی در یک تمدن یعنی تمدن صرفاً یک فکر یا نظر نیست بلکه به تحقق عینی فکر و نظر اطلاق می‌شود، بنابراین هرچه تفکر قوی باشد تا در مقام عینیت تحقق پیدا نکند به آن تمدن گفته نمی‌شود و تفاوتِ جهان‌بینی تمدن‌ها است که آنها را به اقسام مختلف تقسیم می‌کند. در تعریف تمدن نوین اسلامی باید گفت که عبارت است از ظهور و بروز مادی و معنوی پیشرفت‌های هدفمند، نظام‌مند و نوظهور بر اساس تعالیم اسلامی در تمام عرصه‌های اجتماعی که شکل معنادار به خود گرفته و جامعه اسلامی را به مقاصد خود نزدیک می‌کند. در اینجا بر چند جنبه تأکید شده که یکی جنبه مادی و معنوی تمدن به عنوان دو روی سکه، تعالیم اسلامی است که درون مایه و جهت تمدن اسلامی را مشخص می‌کند و نکته بعدی اینکه تمدن نوین اسلامی، تمام عرصه‌های اجتماعی را در برمی‌گیرد لذا حرکت تمدن اسلامی به سمت تمدن‌های مادی‌گرا نفی می‌شود. 
 
منظور از عقلانیتی که بنده در این بحث به آن التفات دارم، به کارگیری روش‌مند عقل در دو عرصه شناخت و عمل است. البته باید عقلانیت را ویژگی و حالت معقول بودن یک پدیده در نظر گرفت و وقتی از عقلانیت یک پدیده سخن به میان می‌آید خصیصه و وجه عقلی آن مد نظر است. بعضی نیز عقلانیت را چگونه زندگی کردن تعبیر کرده‌اند. در واقع می‌توان از عقلانیت به مثابه یک سکه دو رو تعبیر کرد که یک روی آن معرفت و روی دیگر آن عمل است لذا معرفت و عمل در عقلانیت از هم جدا نیستند و هر عملی زائیده معرفت است. 
 
البته در رویکرد متداول، عقلانیت به معنای سنجش عقلانی بودن یک عمل نیز تلقی می‌شود. مهم این است که در این بحث، عقلانیت در عرصه معرفت‌زایی آن به همه عوامل معرفت‌زا در اسلام اعم از امرِ فطری یا اخلاقی تلقی می‌شود و منحصر به عقل فلسفی نیست. در واقع ما بدون آنکه معنای عقلانیت را کاهش دهیم همه دانش‌های دینی را در اینجا وارد قلمرو عقلانیت اسلامی کرده‌ایم هرچند تاکید می‌کنم که نقش فلسفه اسلامی به عنوان پایه و اساس کاملاً محفوظ است.

تفاوت عقلانیت سیاسی اسلام و عقلانیت مدرن

سؤالی که وجود دارد این است که چرا عقلانیت سیاسی مهم است؟ این سؤال مهمی است که ذهن برخی‌ها را به خود مشغول کرده است. تعاریف زیادی از سیاست ارائه شده که یکی از آنها راه و روش اداره جامعه با استفاده از ظرفیت‌های موجود است و با این اوصاف سیاست مهمترین نقش را در عرصه اجتماعی و مدنی بازی می‌کند لذا تا سیاست به خوبی تعریف نشود تحقق تمدن نیز میسر نیست. اسلام منطقاً یک دین سیاسی است و برای اثبات آن چند اصل مهم همانند نظام‌مند بودن همه تعالیم اسلامی و لزوم عقلی و نقلی تشکیل حکومت اسلامی را باید مد نظر قرار دهیم. مطلب دیگر اینکه عقلانیت سیاسی مد نظر ما عقلانیت سیاسی اسلام است یا اسلامی؟ واقعیت این است که منظور ما عقلانیتی است که از قرآن و سنت با تفسیر قطعی معصوم به دست آورده‌ایم اما وقتی از پسوند اسلامی صحبت می‌کنیم منظور درکی است که بعد از دوران معصوم و با بهره‌گیری از قوه اجتهاد به دست آورده‌ایم لذا بنده تصمیم گرفتم اسم آن را عقلانیت سیاسی اسلام بگذارم. 
 
مسئله دیگر تفاوت عقلانیت سیاسی اسلام و عقلانیت مدرن است. تردیدی نیست که بین این دو نظام عقلانیت سیاسی اسلام و غرب از چند زاویه شامل هستی شناختی، معرف شناختی و انسان شناختی تفاوت‌های مبنایی وجود دارد و از نکات کانونی این اختلاف شامل استفاده عقلانیت سیاسی اسلام از همه منابع بر اساس منطقه‌بندی علم و استفاده از هر روش در یکی از این مناطق، رویکرد مبناگرایانه عقلانیت اسلامی در دو ساحت نظر و عمل و ناسازگاری عقلانیت اسلامی با نسبیت است. همچنین رویکرد عقلانیت اسلامی به حیات، منحصر به حیات این‌ جهانی نیست و بر همین اساس بهره‌مندی از عقلانیت مدرن بر دستیابی به تمدن اسلامی نه تنها امکان‌پذیر نیست بلکه منجر به دور شدن اسلام از حقیقت خود می‌شود.

آیا حکمت عملی توانایی تمدن‌سازی دارد؟

نکته دیگر اینکه حکمت عملی توانایی لازم را در تمدن سازی ندارد. در این راستا تفسیر ابن رشد از فلسفه ارسطو بر عنایت بنده به مسئله عقلانیت سیاسی در اسلام بی‌تاثیر نبود و معتقدم اگر از این تفاسیر به میزان بیشتری استفاده می‌کردیم امروزه جهان اسلام وضعیت بهتری داشت. البته بنده حکمت عملی را به کلی رد نمی‌کنم، بلکه مسلم است که عقلانیت اسلامی مورد نظر، جمع میان عقل نظری و عقل عمل و حکمت نظری و حکمت عملی است. به بیان واضح‌تر، عقلانیت اسلامی علاوه بر قلمرو وسیع‌تری که در ساحت نظری پیدا می‌کند قادر است فراتر از باید و نبایدهای عملی، دستگاه تولید این باید‌ها و نبایدها را مخصوصاً در مسائل مستحدثه ارائه و بر معضلات ناشی از ناکارآمدی غلبه کند. بنده در این بحث به دنبال خارج کردن عقلانیت از انفعال و ورود آن به مسائل اجتماعی و سیاسی هستم تا برای رسیدن جامعه به مقصد، ریل گذاری هم داشته باشد. این چیزی است که در حکمت عملی نمی‌توان در جست‌و‌جوی آن بود.
 
عقلانیت سیاسی که ما از آن صحبت می‌کنیم به دنبال ایجاد قدرت عمل است. در یک بیان واضح‌تر، عینیت‌بخشی به هدایت‌های دینی از طریق ابزار، خرده‌ سیستم‌ها، فناوری و مواردی از این قبیل اتفاق می‌افتد. نکته دیگر رابطه عقلانیت سیاسی و علوم انسانی است. در اینجا رابطه عقلانیت و علوم انسانی عموم و خصوص من وجه است اما بخش مهمی از عقلانیت اسلامی تجویزی یا دستوری است اما پیوند این دو، رمز شکل‌گیری علوم انسانی اسلامی است. در اسلام، عقل عملی و نظری جدا نیستند و هرچند در مقام مطالعه تفکیک می‌شوند اما دو وجه از عقل هستند که بر یکدیگر مترتب می‌شوند. مسئله دیگر اینکه عقل تجربی مقدمات برهان را فراهم می‌کند و در امور جزیی نیز کارایی وسیعی دارد. نکته دیگر اینکه عقلانیت اسلامی قابلیت تقسیم به فلسفی، کلامی، عرفانی، فقهی، فرهنگی، سیاسی، و اقتصادی و ... است.
انتهای پیام
captcha