یکی از موضوعات بسیار مهمی که در رابطه با قیام امام حسین(ع) و حادثه عاشورا مطرح میشود این است که در گستره تحولات اجتماعی چه زمینههایی باعث شد که فقط پنجاه سال پس از ارتحال پیامبر(ص)، حادثهای با این ابعاد به وقوع بپیوندد؟
همچنین، چه عواملی باعث شد که جامعه آن روز در مقابل این حادثه بزرگ واکنشی سرد، بیروح و کماثری را از خود بروز دهد؟ واقعهای که شاید بتوان ادعا کرد نظیری در تاریخ بشریت ندارد و حادثهای است که وجدان هر انسانی را متأثر میکند. از این رو باید این حادثه بااهمیت از ابعاد مختلف بررسی شود و یکی از آنها بررسی تحولات ساختاری جامعه پس از بعثت پیامبر اکرم(ص) است.
سینا فروزش، دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم تحقیقات در گفتوگو با ایکنا، به تشریح زمینههای اجتماعی وقوع حادثه عاشورا پرداخت و اظهار کرد: در نیمه سده گذشته شمسی در ایران تلاشهای بسیار برای فهم چراییِ رخداد عاشورا و زمینههای اجتماعی آن صورت گرفت و شماری از اهل اندیشه و علم به طرح نظریات خود پرداختند.
وی با اشاره به نظریه «شهید آگاه» در این زمینه، بیان کرد: در این نظریه فلسفه قیام امام حسین(ع) بخشوده شدن گناهان امت دانسته شده است. صاحبان این نظریه معتقدند امام بنا به خواست الهی و آگاهانه و عامدانه به کربلا رفت تا شهید شود و خداوند گناهان عزاداران او را ببخشاید. مانند آنچه در مسیحیت درباره مسیح(ع) گفته شده که خداوند خون او را فدیه گناهان مردم قرار داد. این نظر گویا نخستین بار در دوره تیموری در کتاب «روضةالشهدا» ملاحسین کاشفی مطرح شد و آثاری دیگر نیز هماهنگ با آن نوشته و ترویج شد. در میان آثار معاصران، سرشناسترین کار در این مورد کتاب «شهید آگاه» از آیتاللهالعظمی صافی گلپایگانی است.
امر به معروف و نهی از منکر
فروزش با اشاره به نظریه «امر به معروف و نهی از منکر» تصریح کرد: مرحوم محمدتقی شریعتی با نقد نظریه «شهید آگاه»، امر به معروف و نهی از منکر را فلسفه قیام امام معرفی کرد و بزرگترین منکر را در آن دوران انحراف ایجاد شده در عرصه حکومت دانست. این نظر در سال ۱۳۴۱ در سخنرانی در تالار رازی دانشکده پزشکی دانشگاه فردوسی مطرح شد. متن این سخنرانی با اضافاتی در کتابی با عنوان «چرا حسین(ع) قیام کرد؟» منتشر شد. استاد مرتضی مطهری نیز در چند سخنرانی و نوشته که بیشتر در دهه ۱۳۵۰ شمسی نوشت یا ایراد کرد و بعدها در کتابی سهجلدی به نام «حماسه حسینی» تدوین و منتشر شد، بهویژه در سخنرانی «عنصر امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی» دیدگاه خود را در این مورد بهروشنی و تفصیل شرح داد. ایشان ضمن تأکید بر جایگاه مهم اصل «امر به معروف و نهی از منکر در تعالیم اسلامی»، قیام امام را منطبق با این اصل تحلیل کرده است. اساس سخن محمدتقی شریعتی و شهید مطهری یکی است، اما دامنه مباحث، ارائه شواهد تاریخی، استدلالها و… در کار مطهری بسیار مفصلتر است.
دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم تحقیقات با اشاره به نظریه «حکومت اسلامی» در این زمینه نیز اظهار کرد: مرحوم آیتالله صالحی نجفآبادی در کتابی با عنوان «شهید جاوید» که در سال ۱۳۴۹ شمسی منتشر شد، فلسفه قیام امام را سرنگون کردن یزید و تشکیل حکومت اسلامی دانست. ایشان با نقد بسیاری از روایتهای تاریخی مشهور، در این باب نظریهای خاص ترتیب داد که با موافقتها و مخالفتهایی جدی و گسترده روبهرو شد. آیتالله العظمی صافی گلپایگانی کتاب «شهید آگاه» را در رد این کتاب نوشت و منتشر کرد.
فروزش با اشاره به نظریه «شهادت» گفت: علی شریعتی در سالهای ۱۳۵۰ و ۱۳۵۱ شمسی با ایراد چند سخنرانی و نگارش چند کتاب و مقاله به ارائه نظریه خود درباره فلسفه قیام امام حسین(ع) پرداخت. شریعتی معتقد بود امام حسین(ع) قیام کرد و آگاهانه و عامدانه شهادت را برگزید، اما نه برای اینکه بعدها دیگران بر او بگریند و گناهانشان آمرزیده شود، بلکه به این دلیل که با شهادت خود، دولت اموی و شخص یزید را رسوا و مشروعیت او را سلب کند. او شهادت را برگزید چون نه امکان پیروزی بر یزید برای او فراهم بود و نه میتوانست در برابر او ساکت بنشیند.
وی با اشاره به نظریه «تقابل شام و عراق» نیز اظهار کرد: بهعنوان آخرین نظریه باید به نظر مرحوم سیدجعفر شهیدی اشاره کرد. شهیدی در اوایل دهه ۱۳۶۰ شمسی در کتابی با عنوان «پس از پنجاه سال» به تحلیل قیام امام حسین(ع) پرداخت و منازعات سیاسی دیرینه میان اعراب عراق و شام را محرکی قوی برای دعوت کوفیان از امام برای راه انداختنِ حرکتی علیه یزید و انتقال دوباره مرکز حکومت از شام به عراق دانست.
دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم تحقیقات با بیان اینکه این نظرات کاملاً ضد و نقیض یکدیگر نیستند و در میان آنها عناصر مشترک نیز کم نیست، گفت: در تمامی نظراتی که در دهههای ۴۰، ۵۰ و ۶۰ شمسی مطرح شد، نظریه سنتی «شهید آگاه» یعنی اعتقاد به کشته شدن امام برای بخشودهشدن گریهکنندگان بر او، بهتصریح یا اشاره نقد و رد شده است. این کار در آستانه انقلاب اسلامی و فضای قبل و بعد از آن کاملاً قابلدرک است.
مکتب حسین(ع)؛ اسطورهای لامکان و لازمان
فروزش افزود: بر سر بعضی از این دیدگاهها بهویژه نظریه «حکومت اسلامی» منازعات کلامی و قلمی تندی درگرفت و برخی نویسندگان و گویندگان از ادبیات تند و غیرقابل قبولی بهره بردند. ختم کلام اینکه فیلسوف معاصر تاریخ، مایکل استنفورد، معتقد است «تاریخ عبارت است از یک گفتگوی بیپایان»؛ گفتوگویی همیشگی میان مورخان و شواهد و دادههای تاریخی. بر این اساس باید همچنان منتظر ارائهٔ نظریاتی تازه درباره فلسفه قیام عاشورا بود، اما شگفت اینکه از زمان طرح آخرین نظریه در مورد فلسفه قیام عاشورا تاکنون بیش از چهل سال گذشته است.
وی افزود: مکتب حسین گویی اسطورهای لامکان و لازمان است که در جریان عاشورا مکانمند و زمانمند شده است. عاشورا ظرفیت و پذیرش تحلیلها، تفسیرها و قرائتهای بیپایانی را دارد. در این نهضت، عنصر خلقت و عشق و عقل و عاطفه به هم گره خورده است؛ آنقدر که چشم خشک علمی و عقلی نیز با بررسی آن «تَر» میشود. اگرچه از دیرباز مورخان و تحلیلگران نهضت حسینی، با الهام از سخنان حضرت امام حسین (ع)، عمدهترین اهداف قیام کربلا را «امر به معروف و نهی از منکر» و «احیای حق و امحای باطل» توصیف کردهاند، اما عمدتا با تحلیل این مفاهیم کلی، اما کلیدی و راهگشا، به رهیافتی قشری و سطحی هدایت شدند، به عنوان مثال، عدهای ریشه این قیام را در اشتهار یزید به زنبارگی، اشتغال به لهو و لعب و بازی با سگان و بوزینگان جستوجو کردهاند. برخی نیز کمرنگ شدن تقیدات اعتقادی مردم و رنگ باختن دستورات مذهبی و فرایض دینی مردم را ریشه این قیام دانستهاند.
دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم تحقیقات تصریح کرد: امام(ع) در ترسیم مبانی و اهداف قیام خویش در قسمتی از وصیتنامه خود به محمد حنفیه فرمودهاند: «من نه برای سرکشی و طغیان و نه بر بنیاد هوی و هوس، نه به اندیشه فساد و ستمکاری خروج کردهام. قیام من منحصراً برای اصلاح امت جدم محمد(ص) است. من بر آنم تا امر به معروف کنم و از منکر اجتناب دهم و راه و روش جدم و پدرم علی بنابیطالب(ع) را پی بگیرم».
فروزش اظهار کرد: امام(ع) در کلام دیگری با مردم فرمودهاند که «آیا نمینگرید که به حق عمل نمیشود و از باطل نهی داده نمیشود. پس در چنین شرایطی شایسته است که مؤمن در اندیشه دیدار خداوند باشد. من نیز مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمکاران را جز خواری نمییابم». عبارات منقول از وصیتنامه حضرت امام حسین(ع)، صریحا مفهوم اصلاح را با نظام اجتماعی پیوند میدهد و تأکید دارد که آن حضرت با ملاحظه تفاوت ذاتی و ماهیتی نظام اموی موجود با نظام عصر نبوی، بر آن است تا به مسلمانان نشان دهد که وضع موجود با واقعیات عصر نبوی متفاوت و در تضاد است و نیازمند اصلاح. اصلاحی نه در عرصه انجام فرایض، بلکه اصلاحی در عرصه نظام اجتماعی و بازگرداندن مناسبات اجتماعی و حیات جامعه اسلامی به مناسبات عصر نبوی و سیره مرتضوی است.
وی بیان کرد: در سخنان دیگری از حضرت امام حسین(ع) خطاب به مروان حکم آمده است که: «اسلام از میان رفته است آن هنگام که پیشوای امت اسلامی، عنصری چون یزید باشد. من از جدم رسول خدا(ص) شنیدم که میفرمود: حکومت بر خاندان ابوسفیان حرام است». به این ترتیب، امام سرشت رژیم سزاری اموی را نشانه رفته بود.
نامشروع بودن خلافت اموی
دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم تحقیقات با اشاره به زمینههای اجتماعی قیام عاشورا بیان کرد: میتوان اهداف و زمینههای اجتماعی قیام حضرت امام حسین(ع) را تبدیل خلافت اسلامی به سلطنت اسلامی و در نتیجه، اوجگیری روزافزون استبداد سیاسی پدر و پسر (معاویه و یزید)، تثبیت و مشروعیت اشرافیت عربی (اموی) و نظام طبقاتی، توزیع ناعادلانه بیتالمال، افزایش فقر اجتماعی و ستم اقتصادی (کادَ الفقرُ اًن یَکُونَ کُفراً)، امحای عدالت و برابری عصر نبوی و مرتضوی و️ ارتقای فرومایگان و اراذل و انزوای شایستگان و افاضل عنوان کرد.
فروزش تصریح کرد: نامشروع بودن ذاتی خلافت امویان و در دست گرفتن قدرت از طریق سنت نامشروع استیلا و زور شمشیر و فریب، استفاده و سوءاستفاده ابزاری از دین در سرکوب منتقدان و مخالفان، حرام شدن حلال خداوند و حلال شدن حرام خداوند، زنده شدن سنتهای خرافی و جاهلی، مانند احیای شعار نژادپرستانه برتری عرب بر عجم که کاملاً در تضاد آشکار با آموزههای قرآنی قرار داشت، گسترش ظلم و تبعیض، قومگرایی، تکاثر ثروت و قدرت از هر راه نامشروع، دور شدن از مفاهیم اصیل آموزههای قرآنی و سیره عملی پیامبر(ص)، ترک کردن اصول و تمسک به فروع و پیش انداختن فرومایگان و پس راندن فرزانگان از دیگر دلایل و زمینههای اجتماعی قیام امام حسین(ع) و واقعه عاشورا بود. موارد یاد شده، عمده عواملی بود که حضرت امام حسین (ع)را بر آن داشت تا از بیعت با یزید پرهیز کند و با انتخابی توام با عقل و عشق، در سال 60 هجری قمری، مدینه را ترک گوید و عازم مکه و سپس، عراق شود.
گفتوگو از مجتبی افشار
انتهای پیام