از زمانهای گذشته تاکنون، بردگان همواره بهعنوان یک شیء در نظر گرفته شده و همانند کالایی، خرید، فروش، تعویض و اهدا میشدند و یا حتی بهعنوان وثیقهای برای پرداخت بدهیها مورد استفاده قرار میگرفتند. دوم دسامبر، از سال ۹۶۰ میلادی که طی آن دوک ونیز ممنوعیت بردهداری را اعلام کرد، بهعنوان روز جهانی لغو بردهداری انتخاب شد. با این وجود، آیا بردهداری بهصورت کلی در جهان ریشهکن شده است؟ آیا شکل تازه و مدرنی در جهان امروز به خود نگرفته است؟ آیا بردهداری در سیر تاریخی خود از مالکیت و تسلط فیزیکی، به تسلط و احاطه ذهنی، تغییر ماهیت نداده است؟ برای یافتن پاسخ این پرسشها، خبرنگار ایکنای اصفهان گفتوگویی با محمد سلطانی رنانی، عضو هیئت علمی گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان انجام داده است.
سلطانی ضمن اشاره به اهمیت تعریف واژهها در گستره فهم و اندیشه اظهار کرد: واژهها و تعریفها، دریچه ورود به جهان اندیشه است. انسان بر اساس زبان، واژه و فهم خود از واژهها میاندیشد و با ابزار زبان، پیشرفت میکند. از اینرو، نخست به تعریف برده و بردهداری میپردازیم.
وی ادامه داد: برده به کسی گفته میشود که بهمثابه یک شیء و دارایی شمرده میشود و به ملک کسی درمیآید. آدمی همواره اشیای منقول و غیرمنقول و حیوانات را به ملکیت خود درمیآورد، ولی اینکه همتای خود را به ملکیت خویش درآورد و با وی همچون یک کالا رفتار کند، این کار لکه ننگی بر تاریخ انسانهاست و این فرایند تلخ و غیرانسانی در همه دنیا فراگیر بوده است.
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان افزود: در واقع، این پندار جریان داشت که جامعه همانند پیکرهای انسانی است که سر و مغز او، طبقه فیلسوفان، بازوان او کارگران، سینه و قلب او نظامیان و کف پاهای او بردگان هستند و وظیفه تحمل تمام سنگینی و وزن بدن را بر عهده بردگان میپنداشتند. بردهها هیچ اختیاری از خود نداشتند؛ زندگی، مرگ، خوراک، ازدواج و حتی دین و باور آنها به اختیار مالک آنان بود. مالک میتوانست برده خویش را بکشد، شکنجه کند، بفروشد، او را هدیه دهد، اجازه ازدواج به او ندهد و درباره کنیزکان، میتوانست با کنیز خویش درآمیزد یا او را در اختیار دیگری قرار دهد.
وی ضمن اشاره به روند تصویب قانون لغو بردهداری، اضافه کرد: طی روندی زمانبر و طولانی، بردهداری در شرق و غرب جهان لغو شد و البته این روند آرام و بیهزینه نبود. بیگمان یکی از عوامل تأثیرگذار در جنگ داخلی آمریکا، مسئله بردهداری بود و در نهایت، به سال ۱۸۶۳، اعلامیه آزادی بردگان بهعنوان یک سند قانونی به رسمیت شناخته شد. با این همه، بردگی و بردهداری هنوز ادامه دارد، بلکه فراگیر است.
سلطانی در ادامه ضمن اشاره به تحقق نیافتن حقیقی قانون لغو بردهداری در جهان، به موضوع تطور نوع بردهداری از شکلی آشکار و عریان، به صورتی پنهان و نرم در دنیای امروز پرداخت و تصریح کرد: اگر بردگی پیشین را عریان و خشن بدانیم که اسیران جنگی یا مردمان آفریقایی یا هر فرودستی را به اجبار و اکراه به بردگی میگرفتند و میفروختند، اینک با بردگی پنهان و نرم روبرو هستیم. بردگی پنهان را میتوان در دو گونه اصلی بازشناخت؛ نخست بردگی در حوزه اقتصاد و امور مالی است. نظام سرمایهداری در گونه افراطی و افسارگسیختهاش، همواره بر مصرف بیشتر تأکید دارد. شهروندان همواره باید «مشتری» باشند، مشتری خدمات و کالایِ امروز و این لحظه. سرمایهداران بزرگ با ابزار رسانه و تبلیغات، «نیاز» را پدید میآورند؛ شهروند، در پی رفع نیاز پندارین میرود، کار میکند، میکوشد و حاصل تلاش خویش را میپردازد تا نیاز ساختگی را پاسخ گوید. این نیاز میتواند خرید یک گوشی تلفن همراه در مدل بالاتر، یا خرید لباس با برندی ویژه و یا اتومبیلی با شاخصههای نوین باشد. این نیازها پایانناپذیر است، پس شهروند همواره باید کار کند و نتیجه کار وی به جیب سرمایهدار خواهد رفت و کالایی را دریافت میکند که به آن نیاز واقعی ندارد و ضرورتی را در زندگی او پاسخ نمیدهد. آیا این روند، گونهای بردهداری مدرن نیست؟
وی ضمن اشاره به گونه دوم بردهداری پنهان، آن را جنایتبارتر و هراسناکتر توصیف کرد و افزود: در بردگی گونه اول، آدمی از نظر کار و درآمد به بردگی درمیآید و به دام مصرفگرایی میافتد؛ در گونه دوم، آدمی مهمترین داشتهاش، یعنی عقل و خرد را از دست میدهد. وقتی به انسان چنین القا میشود که تو عقل و درایت لازم برای تشخیص حق و باطل و درست و نادرست را نداری، اندیشه تو اندک، ناتوان و بینتیجه است و فقط پیشوای توست که توانایی این تشخیص را دارد، این گونه دوم بردگی پنهان است. آنگاه که آدمی از اندیشه و خردورزی خویش دست بشوید، به اطاعت بیچونوچرا، پیروی مطلق و سرسپردگی کامل فراخوانده شود و اجازه درک و اندیشه مستقل به او داده نشود، برده خواهد بود و در دیدی گسترده و فراگیر، یک پیشوا میتواند با سود جستن از آموزههای مذهبی یا ملی، ارتشی از بردگان فراهم آورد که هر چه او بگوید، بدون هیچ ملاحظه و اندیشهای انجام دهند.
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان در ادامه از منظر قرآن، به واکاوی ویژگیهای حکمرانان خودکامهای که پیروان خود را همچون بردگان میپندارند، پرداخت و گفت: قرآن کریم اینگونه بردهداری را در رفتار فرعون نمایان میکند. او در برابر مردم مصر چنین گفت: «مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى؛ جز آنچه من میبینم، به شما نمینمایانم.» (سوره غافر، آیه ۲۹) یعنی جز آنچه دیدگاه و رأی من است، به شما ارائه نخواهم داد. مردمان در دیدن و چشم، رأی و نظر و اندیشه و خرد، برده خواهند بود؛ آنان جز آنچه «او» دیده، اندیشیده و پنداشته، نباید دیدگاه، دانسته و باوری داشته باشند.
وی ادامه داد: در جلوهای دیگر از اینگونه بردگی، آنگاه که جادوگران فرعون از مسیر تعیین شده برای آنان پا بیرون میگذارند و به پیامبر خدا، موسی(ع) ایمان میآورند، فرعون به آنان میگوید: «آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ؛ آیا به موسی ایمان آوردید، پیش از آنکه به شما اجازه دهم؟» (سوره اعراف، آیه ۱۲۴) فرعون مردمان را در اندیشه و باور، برده خود میداند، آنان باید آنچه را او میاندیشد، بیندیشند و آنچه را او اجازه میدهد، باور داشته باشند. مرحوم سیدحسین فضلالله در تفسیر خویش مینویسد: این حکم و فرمانی است که پاسخ و گفتوشنودی را نمیپذیرد؛ در این چارچوب، نقش پیروان فقط پذیرفتن سخن پیشواست، اینکه سخن وی را در جایگاه حقیقتی بپذیرند و گردن نهند که هیچ جای چونوچرا در آن نیست و البته همه زمامداران سرکش و خودکامه همچون فرعون عمل میکنند؛ آنان هر آنچه را که در برابر فرمانشان مقاومت کند، در هم میشکنند و فرمانبری از پنداشته و فرموده خود را بر همه لازم میشمرند.» (من وحی القرآن، ج ۲۰، ص ۳۸).
سلطانی تأکید کرد: اینگونه بردگی در شرق و غرب جهان نمونههایی دارد؛ خودکامگانی که ارتشی از بردگان فراهم آورده بودند، بردگانی که نه تنها حاصل دسترنج و کار خود، بلکه عقل و اندیشه خویش را به او باخته بودند. یکی از تلخترین نمونهها را میتوان در تاریخ آلمان نازی و خودکامگی و کیش شخصیت گردآمده در زمامداری رایش سوم و شخص هیتلر مشاهده کرد و نهایت این بردگی را در ماگدا گوبلس، وفادارترین زن آلمان به هیتلر. ماگدا، همسر یوزف گوبلس، وزیر روشنگری(تبلیغات) دولت هیتلر بود. در پایان جنگ جهانی دوم، به هنگام تصرف برلین به دست سربازان روس و آنگاه که هیتلر پذیرفت شکست خورده است، تصمیم گرفت خودکشی کند. ماگدا پیش از خودکشی هیتلر، هر شش کودک خود را در خواب، سیانور خوراند. کودکانی که به هنگام مرگ، بین چهار تا ۱۲ سال سن داشتند و پس از قتل کودکانش، خود و همسرش نیز خودکشی کردند. ماگدا و یوزف، چنان به هیتلر سرسپرده شده بودند و آنچنان اندیشه، اخلاق و صفات فطری و انسانی خویش را به پیشوای خود باخته بودند که نمیخواستند و روا نمیدانستند که خودشان و کودکانشان پس از هیتلر زنده بمانند. شاید تاریخ، صحنهای از این دردناکتر به خود ندیده باشد که مادری بهدلیل پیروی، پشتیبانی و همراهی با پیشوای خویش، کودکان خویش را به قتل برساند.
وی در پایان به موفق نشدن بشر در حذف کامل ننگ بردهداری اشاره کرد و گفت: مبارزه با بردهداری سالها، بلکه قرنهاست آغاز شده، ولی بهنظر میرسد این مبارزه هنوز به موفقیت نهایی نرسیده است. بردهگیری و بردهداری، از صورت خشن و عریان خویش درآمده، ولی در گونه پنهان، نرم و البته عمیق خویش جریان دارد. هماکنون انسانهای بسیاری هستند که یکسره گوش به فرمان و سراسر در اختیار «ارباب» هستند؛ اربابی که اندیشه، خرد و اخلاقمندی آنان را به ملکیت خویش درآورده است.
الههسادات بدیعزادگان
انتهای پیام