حوزه و دانشگاه به لحاظ بینش باید مثل هم باشند
کد خبر: 4107928
تاریخ انتشار : ۲۷ آذر ۱۴۰۱ - ۱۴:۳۴
آیت‌الله رشاد:

حوزه و دانشگاه به لحاظ بینش باید مثل هم باشند

آیت‌الله رشاد نوشت: دانشگاهی و حوزوی از نظر مبانی معرفتی، هر دو مسلمان هستند و باید با دین و مبانی آن عمیقاً آشنا باشند و علمی که می‌آموزند مبتنی بر این مبانی باشد. همان‌گونه که اصول فقه باید بر مبانی و مبادی دینی مبتنی باشد، علوم انسانی که در دانشگاه‌ها خوانده می‌شود نیز باید بر مبانی و مبادی دینی مبتنی باشد. همان‌گونه که در محیط حوزه منطق و روشی باید به کار بسته شود که از نظر دینی معتبر باشد، در دانشگاه‌ها هم باید همین‌طور باشد.

به گزارش ایکنا؛ ایسنا نوشت: به مناسبت ۲۷ آذرماه روز شهادت مفتح و نامگذاری این روز با عنوان «وحدت حوزه و دانشگاه» آیت‌الله رشاد یادداشتی را به رشته تحریر درآورده است که در ادامه می‌خوانید.

یکی از آرمان‌های بزرگ حضرت امام(ره)، آرمان وحدت حوزه و دانشگاه است؛ مجموعه‌ی‌ نکات و مطالبی را که آن بزرگوار درخصوص آرمان وحدت حوزه و دانشگاه در حدود یک دهه بیان فرمودند و از مجموعه آثار ایشان و از جمله صحیفه‌ی نور استخراج شده، حدود ۷۰۰ صفحه است و این نشان می‌دهد که حضرت امام به این مسئله اهتمام فوق‌العاده‌ای داشته‌اند. بانی این تفکر و ارائه‌کننده‌ی آن حضرت امام(ره) هستند و مفسر و شارح برجسته و پیگیری‌کننده‌ی عمده‌ی این آرمان نیز در دوره‌ی حیاتشان خود ایشان بودند.

وحدت حوزه و دانشگاه به چه معناست؟ آیا به این معناست که حوزه و دانشگاه یک سازمان شوند و یک نظام آموزشی به وجود بیاید؟ برای مثال یک نظام آموزشی تلفیقی که نه حوزه باشد و نه دانشگاه؟ یعنی هم حوزه خراب شود و همه دانشگاه؟ و یا اینکه دانشگاهیان در حوزه درس بخوانند و دانشگاه‌ها از بین برود و یا حوزویان به دانشگاه‌ها بروند و حوزه از بین برود؟ منظور هیچ‌یک از اینها نیست.

منظور از وحدت حوزه و دانشگاه وحدت سازمانی نیست؛ همچنین منظور، وحدت علمِ دانشگاه و حوزه هم نیست؛ علم حوزه از عهده‌ی حوزویان برمی‌آید و علم دانشگاه نیز از عهده‌ی دانشگاهیان برمی‌آید. بنا نیست علم‌ها یکی شود، مثلاً در حوزه‌های ما فیزیک و شیمی تدریس شود و در دانشگاه‌های ما فقه و اصول. اصلاً چنین کاری ضرورت ندارد. البته برای طلبه آشنایی در حد ضرورت و به عنوان مقدمات و آگاهی ادبیات و مبادی بعضی علوم دیگر مثل فیزیک، شیمی و حتی طب، خوب است؛ اما ضرورتی ندارد که یک طلبه پزشکی بخواند و تبدیل به پزشکی حاذق شود. بعد صداوسیما هم نمایش می‌دهد و افتخار هم می‌کنیم که یک نفر معمم مطلب دارد، این افتخار نیست. مثل اینکه یک فیزیکدان کار اصلی خود را رها کند و در گوشه‌ی‌ مسجد نشسته و مسئله می‌گوید. به نظر من چنین چیزهایی غلط است. اگر یک طلبه می‌خواست طب بخواند از ابتدا به سراغ طب می‌رفت، چرا تحصیل طلبگی کرده که هم این و هم آن ناقص بماند؟ و البته یک دانشگاهی نیز به عنوان یک مسلمان درس‌خوانده، باید به مسائل دینی در حد نیاز آشنا باشد. دین یک دانشگاهی نباید عامیانه باشد، فهم او از دین باید دقیق باشد و معلومات دینی او باید در قیاس با دیگر طبقات اجتماعی بسیار بالا باشد. اما لازم نیست که یک دانشگاهی فیزیک‌دان که می‌تواند در مدار فیزیک هسته‌ای به پیشرفت این دانش کمک کند، وقت خود را صرف فقه کند تا به درجه اجتهاد برسد. اولاً معلوم نیست که چنین کاری ممکن باشد و ثانیاً در صورت امکان لزوماً از وظیفه و تکلیف اصلی خود بازخواهد ماند.

مفهوم وحدت حوزه و دانشگاه چیست؟ مفهوم آن وحدت سازمانی نیست، همچنین وحدت نظام علمی هم نیست؛ وحدت کاربرد و کارکرد در سطح رسته‌های شغلی هم نیست؛ یعنی همان مشاغلی که دانشگاهیان برعهده می‌گیرند طلبه‌ها نیز بتوانند به عهده بگیرند و بالعکس.

به نظر ما وحدت حوزه و دانشگاه در سه عنصر است:

۱. مبانی معرفتی و بینش؛ حوزه و دانشگاه به لحاظ بینش باید مثل هم باشند، یعنی مسلمان باشند؛

۲. به لحاظ منطق علمی؛

۳. به لحاظ غایت‌گزینی.

 

ـ وحدت مبانی معرفتی و بینش

دانشگاهی و حوزوی از نظر مبانی معرفتی، هر دو مسلمان هستند و باید با دین و مبانی آن عمیقاً آشنا باشند و علمی که می‌آموزند مبتنی بر این مبانی باشد. همان‌گونه که اصول فقه باید بر مبانی و مبادی دینی مبتنی باشد، علوم انسانی که در دانشگاه‌ها خوانده می‌شود نیز باید بر مبانی و مبادی دینی مبتنی باشد. همان‌گونه که در محیط حوزه منطق و روشی باید به کار بسته شود که از نظر دینی معتبر باشد، در دانشگاه‌ها هم باید همین‌طور باشد. اگر در دانشگاه روشی را به کار ببندیم که به لحاظ دینی معتبر نیست و یا به لحاظ فلسفی متقن نیست؛ یا باید به لحاظ معرفت‌شناختی، از نظر فلسفی متقن و یقین‌آور باشد و یا به لحاظ دینی و دین‌شناختی، حجت باشد و اگر در پی آن گزاره‌ای را تولید کردیم در مقابل خدا حجت داشته باشیم، اگر گزاره‌ای را تولید کردیم که حجت نبود و مردم عمل کردند و بر اثر اعتماد به این گزاره‌ی علمی عده‌ای از مردم ازبین رفتند، ما مسئول هستم، برای اینکه گزاره‌های علمی که ما تولید می‌کنیم حکم شرعی دارد و باید حجت باشد. به این ترتیب هم حجیت معرفت‌شناختی مورد نیاز است و هم حجیت دین‌شناختی.

بنابراین باید مبانی، چه در حوزه و چه در دانشگاه، دینی باشد. این‌گونه نیست که بگوییم فقه و اصول باید مبتنی بر دین باشد، اما علوم انسانی در محیط دانشگاه لازم نیست مبتنی بر دین باشد و می‌تواند مبتنی بر الحاد و سکولاریزم باشد. در جامعه‌ی اسلامی چنین چیزی پذیرفته نیست. فراتر از آن حتی فیزیک و شیمی (هرچند با تفاوت) نیز همین است. علوم طبیعی با علوم انسانی متفاوت‌اند، نمی‌گوییم عیناً هر آن چیزی که در علوم انسانی ممکن و مطلوب است در علوم طبیعی نیز ممکن و مطلوب است، اما این حرف دیگر چیست که برخی از افراد بی‌دقت و درس‌ناخوانده می‌گویند آب که دینی و غیردینی ندارد. اینها مغالطه می‌کنند. کسی نگفته که آب دینی و غیردینی دارد، بلکه این نگاه به آب است که دینی و غیردینی دارد.

آب طبیعت است یا خلقت است؟ شما به هستی به مثابه طبیعت نگاه می‌کنید یا چونان خلقت؟ این دو نگاه با هم بسیار متفاوت است. آنگاه که می‌گویید خلقت است و خلق خداست روحی در کالبد هستی دمیده می‌شود و آنگاه که می‌گویید طبیعت است، خدا را از هستی حذف می‌کنید. اینها با هم فرق می‌کند و نباید در اینجا مغالطه کرد. چه کسی گفته است که ما می‌گوییم آب، دینی و غیردینی دارد و یا فلز دینی و غیردینی دارد؟ کسی چنین حرفی نزده است. کلمات برای ماهیت شیء وضع شده است. ما طلبه‌ها می‌گوییم علم در موضوع اخذ نشده است؛ ماء معلوم الماهیه، ماء نیست، ماء در نفس‌الامر و فی‌الواقع، ماء است. این حرف درست است، اما کسی از آب دینی و غیردینی سخن نگفته است، بلکه ما می‌گوییم نگاه دینی و نگاه غیردینی.

علمِ کسی که خدا را در هستی نمی‌بینید سکولار به دست خواهد آمد. آن که این حقیقت را کشف کرده که حضور و وجود خدا چونان روح در کالبد هستی است و همه‌ی هستی قائم به اوست، علم او به گونه‌ای دیگر می‌شود و همان علمی می‌شود که امیرالمؤمنین(ع) ابراز می‌کرد.

البته روشن است که تجربه یک روش است؛ تجربه یک روش ظنی است. ما نمی‌گوییم همواره باید به روش‌ها و منابع قطعی باید مراجعه کرد و اصلاً چنین چیزی ممکن نیست. حتی در همین فقه که فقه دینی است و مؤمنین، اعمال و زیست و زندگی خود را بر آن بنا می‌کنند، همه‌ی گزاره‌ها قطعی نیست، زیرا همه‌ی منابع و اسناد قطعی نیست؛ و البته روش آن قطعی و طریق آن نیز علمی است. تجربه روش ظنی است، گزاره‌ی ظنی تولید می‌کند؛ عقل روش قطعی است، گزاره‌ی قطعی تولید می‌کند، مگر اینکه در کاربست عقل و تشخیص مصداق قواعد عقلیه خطا کرده باشیم.

تجربه می‌تواند حجت قلمداد شود و کسی نمی‌گوید روش تجربی غیردینی است، اما تجربه حد و سهم خود را در تولید معرفت دارد. در دانشگاه و حوزه هم باید مبانی معرفتی یکسان شود. البته به عنوان یک طلبه چنین چیزی را مطرح می‌کنم و در اینجا بخشنامه صادر نمی‌کنیم، و می‌گوییم این یک مطلب منطقی و علمی است که از آن جهت که همه‌ی‌ حقیقت در دین نهفته است، پس کشف حقیقت بدون دین ممکن نیست و حقیقت را باید با بینش دینی کشف کرد. شما یک عامل را می‌بینید ولی صد عامل دیگر را نمی‌بینید. اگر آن عامل را به تمامه درست دیده باشید، باز هم یافته‌ی شما غلط است، زیرا عوامل دیگری که مقدمه‌ی کشف حقیقت هستند از دید شما پنهان مانده‌اند و نتیجه در مجموع ممکن است تابع آن مقدمات باشد.

 

ـ وحدت منطق و روش‌شناسی علمی

یعنی هم حوزه از روش‌شناسی علمی دانشگاه بهره ببرد و هم دانشگاه از روش‌های علمی حوزه که هم بومی است، هم دینی است و هم آزموده است بهره ببرد. روش‌شناسی مورد اهتمام در حوزه‌های علمیه بیش از هزار سال پیشینه دارد و ارث اولیاء الهی است و از ائمه‌ی طاهرین و صادقین(ع) است. این روش‌شناسی ارث شیخ‌الطائفه، شیخ مفید، سید مرتضی، علامه حلی و محقق حلی است. این مواریث، میراث معرفتی غنیم و قویم و ارزشمندی است و سرمایه‌ای است که باید قدر آن را بدانیم و این روش را باید به محیط‌های دانشگاهی نیز ببریم، و البته روش‌های جدیدی را که در دانشگاه‌ها رایج است نیز باید به حوزه‌ها بیاوریم.

 

ـ وحدت در هدف و غایت

حوزه و دانشگاه هر دو باید با یک هدف فعالیت کنند. اینجا نمی‌گوییم یک کارکرد داشته باشند، بلکه رسته‌های شغلی حوزویان و دانشگاهیان می‌تواند متفاوت باشد و کارکردهای آنها در مشاغل مختلف فرق کند؛ اما غایت آنها باید یکی باشد. غایت هر دو باید کشف معرفت و شناخت حقیقت باشد، غایت هر دو باید خدمت به نظام و اعتلای کشور باشد، غایت هر دو باید استکمال نفوس و استکمال و تربیت نفوس خودشان باشد، غایت هر دو باید تقرب الهی باشد. حوزه و دانشگاه در غایت‌گزینی باید یکسان باشد.

آنگاه که حوزه و دانشگاه در این سه عنصر به هم نزدیک شوند، وحدت حوزه و دانشگاه اتفاق می‌افتد. اما مع‌الاسف در روزگار ما بسیاری از حقایق و آرمان‌ها و بسیاری مصالح فدای اغراض می‌شود و ممکن است افرادی در حوزه، از سر ناتوانی و عدم شناخت و جهل، رفتاری بکنند و گفتاری از آنها صادر شود که به زیان این آرمان بلند و بزرگ باشد. همین‌طور در محیط‌های دانشگاهی ما ممکن است نکات و مطالبی از طرف افرادی بیمارمغز مطرح شود که سعی در ایجاد شکاف بین حوزه و دانشگاه داشته باشند. یک نفر به نام کل دانشگاه حرف می‌زند و مطالب الحادی و یا لااقل سکولاریستی را به نام دانشگاه مطرح می‌کند. از این سو و در حوزه نیز یک نفر می‌گوید دانشگاهیان چنین‌ و چنان هستند. هر دو خطا می‌کنند و هیچ‌یک سخنگوی دو نظام نیستند.

ما امروز در دانشگاه قشر عظیم متدینین را داریم و من معتقدم این اعتقاد مبتنی بر شناخت واقع است، بنده به عنوان فردی که دست‌کم سی سال است که در حوزه‌ی فرهنگ و معرفت حضور صفّی دارم، این مطلب را عرض می‌کنم. من هم حوزه را می‌شناسم و هم دانشگاه را؛ سی سال خادم حوزه هستم و سی سال است که هم با محیط فرهنگ و دانشگاه آشنا هستم و هم حضور دانشگاهی داشته‌ام. امروز از نظر کمّی و از نظر کیفی، آن مایه که از افراد متدین در دانشگاه‌های ما وجود دارد، هیچ‌وقت و هیچ‌جای جهان به این میزان وجود نداشته است. دانشگاهیان ما متدین هستند. وقتی می‌شنوید که بیست‌هزار نفر عضو سازمان بسیج اساتید هستند باید معنی این را خوب بفهمید. از هفتادهزار عضو هیأت علمی بیست‌هزار نفر آنها عضو بسیج‌اند و بسیارند دانشگاهیانی که متدین‌اند ولی عضو بسیج نیستند. بسیج تنها تشکیلات سازمان‌دهنده‌ی متدینین و معتقدین دانشگاهی نیست؛ اساتید برجسته‌ی بسیاری وجود دارند که عضو بسیج نیستند اما عمیقاً متدین‌اند.

این خیلی معنی دارد، هنگامی که می‌شنویم بسیج دانشجوی نزدیک به دویست هزار عضو دارد. در یک سازمان انقلابی، دینی و آماده یراق برای دفاع از انقلاب، دویست‌ هزار دانشجو ثبت نام کرده‌اند و عضویت دارند. و این به این معناست که محیط دانشگاه و دانشگاهی متدین است. اینکه در گوشه و کنار عده‌ای معدود مطالبی را مطرح می‌کنند که با مبادی و مبانی دینی سازگار نیست، نباید اینها را تعیین‌کننده‌ی هویت دانشگاه‌ها نباید بدانیم. خوشبختانه دانشگاهیان ما متدین‌اند، اما دانشگاه‌های ما دینی نیست. نظام دانشگاهی و آموزش علوم ما دینی نیست و گاه غیردینی و گاه سکولار و فراتر از آن ضددینی هم هست. دانشگاه و نظام دانشگاهی ما دینی نشده است، اما دانشگاهیان ما متدین و دینی‌اند و این دو باید از یکدیگر تفکیک شود.

اینکه می‌گوییم وحدت حوزه و دانشگاه به وحدت در مبانی، منطق و هدف است به این دلیل است که می‌خواهیم دانشگاه دینی شود و اگر این اتفاق بیافتد دانشگاه دینی شده است و علوم دینی در دانشگاه تدریس می‌شود، همان فیزیک و شیمی دینی می‌شود. فیلسوف و متفکر و نظریه‌پرداز برجسته‌ای چون علامه‌ی جوادی آملی که از قله‌های دانش‌آموختگان و مدرسان کنونی حوزه است، می‌گوید: «آنچه علم صائب است، دینی است، هرچند که از کتاب و سنت به دست نیامده باشد». اگر عالِم دانشگاهی چنین علمی را تدریس و تدرس کرد، درواقع علم دینی تدریس و تدرس می‌کند. علم دینی محدود به فقه و اصول و تفسیر و کلام نیست. هرآن‌چیزی که به لحاظ مبنا، منطق و کارکرد و غایت دینی است، ماهیت آن نیز دینی است. من در مقاله‌ی معیار علم دینی هشت معیار را مشخص کرده‌ام که عمده‌ی آنها همین است. دانشگاهیان ما متدین‌اند، دانشگاه باید دینی شود که نیست و دینی‌شدن دانشگاه به کاشی‌کاری مسجد دانشگاه نیست. اگر نماز جماعت‌های پرشکوهی در دانشگاه‌ها برگزار می‌شود نشانه‌ی دینی‌بودن دانشگاه نیست، بلکه نشانه‌ی دین‌دار بودن دانشگاهیان است و ما هنوز با دینی‌شدن دانشگاه فاصله داریم.

ما طلبه‌ها موظف هستیم در مسیر این آرمان بلند حضرت امام گام برداریم، ایثار کنیم، تلاش کنیم و همچنین دانشگاهیان نیز چنین تکلیفی را دارند. البته فضای کنونی بحمدالله بسیار خوب است و احساس بیگانگی بین دانشگاهیان و حوزویان از میان رفته است. زمانی حوزویان، دانشگاهیان را تکفیر می‌کردند، و فرنگی‌مآب می‌خواندند، در همان زمان نیز دانشگاهیان، حوزویان را کهنه‌اندیش و مرتجع قلمداد می‌کردند؛ اما امروز طبقه‌ی روشنفکر کشور، آمیزه‌ای از حوزویان و دانشگاهیان است و حوزوی و دانشگاهی انس و الفت عمیقی با هم دارند، دانشگاهیان در حوزه تحصیل و تدریس می‌کنند و همین‌طور حوزویان در دانشگاه تحصیل و تدریس می‌کنند و الحمدلله این آرمان تا حد خوبی پیش رفته است، اما با آنچه در مدّ نظر بانی و طراح این آرمان بوده بسیار فاصله دارد.

انتهای پیام
captcha