کسی در عملیات مرصاد فرمان آتش نداد
کد خبر: 4073560
تاریخ انتشار : ۰۵ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۷:۴۶

کسی در عملیات مرصاد فرمان آتش نداد

سیدعلی مساوات از رزمندگان همدانی گفت: در عملیات مرصاد کسی فرمان آتش نداد و در اصل همه آتش به اختیار بودیم تا کاروان منافقان به پای موقعیت ما رسیدند و بدون هیچ دستوری تمام بچه‌های گروه اول و دوم شروع کردند به آرپی‌جی زدن. منافقان هم باور نمی‌کردند که این‌چنین غافلگیر شوند.

سید علی مساوات رزمنده و جانباز همدانییکی از رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس همدانی با حضور در دفتر ایکنا همدان با روایت دلاوری‌هایی که در عملیات مرصاد در مقابل خیانت منافقان اتفاق افتاد به نقش کلیدی و برجسته لشکر 32 انصارالحسین(ع) همدان که اولین شناسایی و مقابله با متجاوزان را در این عملیات حساس داشتند، پرداخت. سیدعلی مساوات از افراد فعال و اثرگذار در عملیات مرصاد که بازنشسته سپاه همدان است، این‌گونه روایت مرصاد را آغاز می‌کند:

از اواخر تیرماه سال 67 خبرهایی از جبهه‌ها شنیده می‌شد که خیلی خوشایند نبود، دشمن در راستای پذیرش قطع‌نامه اقداماتی انجام می‌داد و آن را به‌عنوان نقطه ضعفی برای ایران می‌دید و از این رو تاخت‌و‌تاز می‌کرد.

این قطع‌نامه پس از یک سال از سوی مسئولان نظام پذیرفته شد و تنها معاهده‌ای بود که در آن، یک سری از خواسته‌های کشور ما برآورده می‌شد، در نهایت پذیرش آن در 29 تیرماه از سوی رسانه‌های رسمی از جمله رادیو و تلویزیون اعلام شد.

پذیرش قطع‌نامه 598 برای ما نیز بسیار سخت بود، چراکه امام(ره) پذیرش آن را همچون نوشیدن جام زهر عنوان کردند، اما در پایان به رزمندگان دستور داده بودند، کماکان در جبهه‌ها ایستادگی کنند و اجازه سوء‌استفاده به دشمن بعثی را ندهند.

در آن ایام رزمندگان لشکر 32 انصارالحسین(ع) همدان، در موقعیت شهید محمود شهبازی در کیلومتر 35 جاده کرمانشاه به اسلام‌آباد و در تنگه چهارزبر (پشت ارتفاع شیان) مستقر بودند. از 31 تیرماه تحرکات دشمن با وجود یک سال پافشاری آنها بر پذیرش قطع‌نامه بیشتر شده بود و نشان می‌داد صدام قائل به هیچ صلح‌نامه‌ای نیست. این تحرکات در جبهه جنوب بود و دشمن در جاده اهواز ـ خرمشهر تا فاصله 15 کیلومتری اهواز پیشروی کرده بود.

موقعیت بغرنجی در جبهه جنوب حاکم شده بود؛ رزمندگان یگان ما که از جبهه ماووت عراق برگشته، در موقعیت شهید شهبازی در حال استراحت بودند و منتظر حرکت به جنوب. این حرکت از یکم مرداد آغاز شد.

کمبود امکاناتی که سبب خیر شد

گردان ۱۵۱ مسلم‌ بن‌ عقیل ملایر، ۱۵۲ حضرت ابوالفضل(ع) نهاوند، ۱۵۳ قاسم بن‌ الحسن تویسرکان، ۱۵۴ حضرت علی‌اکبر همدان و ۱۵۵ حضرت علی‌اصغر بهار، ۱۵۶ حر بن ریاحی، ۱۵۷ حبیب‌ بن‌ مظاهر کبودراهنگ و گردان ۱۵۹ قیس بن مسهر اسدآباد در این منطقه حضور داشتند.

سیدعلی مساوات رزمنده هشت سال دفاع مقدس

گردان ۱۵۳ تویسرکان، گردان ۱۵۲ نهاوند و گردان ۱۵۸ رزن به ترتیب از اول تا سوم مرداد به جنوب اعزام شدند. به‌دلیل کمبود وسایل نقلیه گردان‌ها روزانه اعزام شده و اگر مشکل وسیله نقلیه نبود همه با هم به جبهه جنوب رفته بودیم و این در اصل، خواست خداوند بود که جبهه غرب از نیروها خالی نماند.

نیروهای گردان ما یعنی گردان ۱۵۵ حضرت علی‌اصغر(ع) شامل تعدادی پاسدار و 200 نفر سرباز دو ماه خدمت که اصلا رزم را ندیده بودند، می‌شد و نیروی بسیجی، انگشت‌شمار در گردان‌ ما بود. از روز سوم مردادماه تعداد زیادی بسیجی به یگان اعزام شدند؛ در یک مورد حدود ۲۰۰ یا ۲۵۰ نفر از همافران پایگاه شهید نوژه که اکثراً رده‌های بالای نظامی داشتند به‌عنوان بسیجی به گردان 156 ملحق شدند. در آن زمان، ۲۳ ساله بودم اکثر نیروهای گردان نیز همین رِنج سنی را داشتند. سوم مردادماه آن سال مقارن شده بود با عید قربان؛ شرایط روحی رزمندگان به خاطر پذیرش قطع‌نامه خراب بود به همین خاطر هر گردان برای خودش به دنبال تدارک یک جشن ساده بود.

موقعیتی که ما در آن قرار داشتیم به جاده کرمانشاه ـ اسلام‌آباد مشرف بود؛ قرار بود گردان ما فردای آن روز یعنی چهارم مرداد به جنوب اعزام شود. عصر آن روز مشاهده کردیم که جاده کرمانشاه یک‌ طرفه و حرکت خودروها عملا از اسلام‌آباد به سمت کرمانشاه شده است.

منافقان در سال 1367 عملیات‌هایی را علیه جمهوری اسلامی طراحی کردند. یکی در اوایل سال در منطقه فکه عملیاتی با نام «آفتاب» و دیگری در خرداد، با نام عملیات «چلچراغ» در منطقه مهران و «فروغ جاویدان» سومین عملیات آنها بود که قرار بود در شهریورماه انجام شود اما آنها از آب گل‌آلود پیش آمده در جبهه جنوب و پذیرش قطعنامه ماهی گرفته و به دنبال خواسته‌های برآورده نشده خود بودند.

طراحی عملیاتی با شعار «امروز مهران فردا تهران»

قبل از عملیات فروغ جاویدان مسعود رجوی جلسه‌ای برگزار می‌کند که برخی از اعضای سازمان منافقین با او برای انجام این عملیات مخالفت می‌کنند با این استدلال که هنوز جمهوری اسلامی در موضع ضعف قرار نگرفته و این عملیات نمی‌تواند آن را به شکست برساند و عدم حضور مردم در جبهه‌ها به خاطر پذیرش قطعنامه است نه نبود نیرو، مسعود رجوی در نهایت حرف خودش را زده و عملیات را طراحی می‌کند. عملیاتی که با شعار «امروز مهران فردا تهران» صورت گرفت.

این عملیات در پنج محور طراحی می‌شود؛ محور اول تصرف اسلام‌آباد، محور دوم تصرف کرمانشاه، محور سوم حرکت از کرمانشاه تا همدان، محور چهارم حرکت از همدان تا قزوین و محور پنجم حرکت از قزوین تا تهران و در نهایت تصرف پایتخت. زمانی که برای این عملیات در نظر گرفته بودند هم این چنین بود که تا عصر روز اول عملیات، خود را به اسلام‌آباد برسانند، بعد از آن تا نیمه شب به کرمانشاه و تا ساعت 4:30 صبح روز چهارم مرداد در همدان باشند؛ به خود اطمینان داشتند که کسی جلوی آنها را نخواهد گرفت.

منافقین در این عملیات سلاح‌ها و تجهیزات زیادی را با خود به همراه داشتند و انتظار داشتند با حرکت به سمت پایتخت با ورود به هر شهر یارگیری کرده و چند هزار و یا چند ده هزار نفر برای این عملیات به آنها بپیوندد و نسخه جمهوری اسلامی را این‌گونه بپیچند، در همدان نیز طبق برنامه‌ریزی که داشتند می‌خواستند ۲۰ نقطه حساس از جمله سپاه، کمیته انقلاب، صدا و سیما، پادگان قهرمان، پایگاه نوژه و... را تصرف کنند.

شکستن مقاومت مردمی و ورود به شهر اسلام‌آباد

همزمان با عملیات فروغ جاویدان، عراق شروع به بمباران شدید در منطقه کرندغرب و اسلام‌آباد کرده و با ایجاد رعب و وحشت شهر را به تصرف درآوردند، در حالی که مردم همه در حال فرار بودند تا خود را در پناه نیروهای نظامی قرار دهند.

در این میان یکی از برادران قرارگاه نجف به نام حاج‌آقا ناطقی که از روحانیون مبارز بود، برای بازدید از سرپل‌ذهاب، متوجه وضعیت بحرانی منطقه شده، اما هویت دشمنان را تشخیص نمی‌دهد، ایشان سریعا به عقب برمی‌گردد و با مسئولان لشکر 32 انصارالحسین(ع) در پادگان شهید شهبازی از جمله شهید سلگی که مسئول ستاد لشکر بود، صحبت می‌کند و جریان را می‌گوید. شهید سلگی می‌خندد و باور نمی‌کند که نیروهای دشمن تا این حد پیشرفت کرده باشند آقای ناطقی عصبانی می‌شود و خیلی جدی اعلام خطر می‌کند وقتی این‌طور صحبت می‌کند شهید سلگی متوجه اوضاع خطرناک می‌شود.

در آن زمان شهید سلگی تازه یک سال بود که هر دو پایش قطع شده و پای مصنوعی گذاشته بود، این مدت زمان برای قرار دادن پروتز خیلی زود است و به همین خاطر تمام پایش زخمی شده بود. ایشان فرمانده اطلاعات یگان، برادر هادی فضلی، را فرا می‌خواند و به او دستور می‌دهد که جهت کسب اطلاعات از وضعیت پیشروی دشمن به سمت شهر اسلام‌آباد حرکت کند.

هادی فضلی با ناباوری از شنیدن این خبر که دشمن از سرپل ذهاب که طی هشت سال دفاع مقدس حتی نتوانسته بود آن را بگیرد عبور کرده و خود را به اسلام‌آباد رسانده باشد، برای کسب اطلاعات بیشتر که در اصطلاح نظامی از آن به‌عنوان «حرکت جهت اخذ تماس با دشمن» یاد می‌شود، خود را به نزدیکی شهر اسلام‌آباد می‌رساند. هنگام روبرویی با اول ستون منافقان، آنان خودروی او را به رگبار گرفته و وی از ناحیه سر مجروح می‌شود و وقتی با چشم خود آنها را می‌بیند، برمی‌گردد.

جنایت‌هایی که منافقین در اسلام‌آباد مرتکب شدند، در طول تاریخ بشری بی‌نظیر بوده است. در بیمارستان این شهر با توجه به حجم بالای بیماران و مجروحانی که در آنجا بستری بودند، منافقین به بزرگ و کوچک و زن و بچه رحم نکرده و همه را به شهادت می‌رسانند صحنه‌های دلخراشی بود که بعد از عملیات آن‌ها را دیدم.

در آن شرایط گردان‌ ما خیلی مهمات نداشت، هر تیرانداز یک خشاب کلاش و هر تیربارچی یک نوار تیر داشت؛ از طرفی هم بیشتر نیروها سربازهایی بودند که هیچ تجربه جنگی نداشتند و در شرایطی بودیم که ما به سراغ دشمن نمی‌رفتیم بلکه دشمن داشت به سمت ما می‌آمد، شرایط سختی را پیش رو داشتیم.

عباس زمانی، فرمانده گردان 155، در آن لحظات در موقعیت شهید شهبازی که ما بودیم یک سخنرانی عاشورایی انجام داد، ضمن توضیح موقعیت و شرایط گفت هیچ اجباری برای ماندن و جنگیدن نیست هر کس می‌خواهد بیاید بسم‌الله اگر کسی نمی‌خواهد، برود، از آن جمع ۲۰۰ نفره سرباز هفت یا هشت نفر رفتند اما بقیه همه ماندند.

ماشین به رگبار گرفته شده شهید فضلی و باور هجوم منافقان

در این وضعیت هادی فضلی به سمت اردوگاه برگشت؛ ما در حال شنیدن صحبت‌های آقای عباس زمانی بودیم، ماشین‌ را دیدیم که انگار آبکش شده بود، با هادی رفاقت داشتم او را در آغوش کشیدم، به من گفت بگو سخنرانی را تمام کند دیگر دشمن رسیده بیخ گوشمان، تا آن لحظه خیال می‌کردیم آماده شدن ما برای مانور است و برای محک زدن ما این صحبت‌ها زده شده است، اما با دیدن ماشین سوراخ سوراخ هادی فضلی و چهره خونین، تازه برای من مسجل شد که اوضاع خیلی بد است.

سوار ماشین شدیم وقتی به تنگه رسیدیم تازه فهمیدم چه خبر است؛ تمام مردم در حال فرار بودند، جایی برای حرکت اتوبوس نبود و اوضاع خیلی بدی بود. همه مردم پیاده و با خستگی زیاد داشتند به سمت کرمانشاه می‌رفتند، زنی که روسری از سرش افتاده بود و فرزندش که از زور خستگی توان راه رفتن نداشت را از دستش گرفته بود و روی خاک کنار جاده می‌کشید و با خود می‌برد.

به پیشنهاد شهید فضلی قرار شد یک اتوبوس از بچه‌های اطلاعات عملیات در پایین دشت گردنه حسن‌آباد مستقر ‌شود. یکی از نیروها به نام علیرضا میرزایی مطلوب به‌عنوان تیرانداز در بلندی قرار گرفت که با دیدن دشمن شروع به تیراندازی کند و از این طرف به نیروهای خودی خبر بدهد.

روایتی از عملیات مرصاد

در همان شرایط شهید فضلی با سعید یوسفی و حاج ولی سیفی در حال صحبت بودند که اتوبوسی را می‌بینند؛ آنها را نگه می‌دارند و می‌بینند عرب‌زبان و از نیروهای ۹ بدر عراق هستند که آن‌ها نیز در این عملیات به نیروهای ایران پیوستند.

اولین شهید «سد و ممانعت» در مرصاد

میرزایی مطلوب بعد از دقایقی مقاومت به شهادت می‌رسد و به‌عنوان اولین شهید «سد و ممانعت» نامش ثبت می‌شود. پس از آن نیروهای ۹ بدر عراق درگیر می‌شوند.

نیروهای ما از تنگه اول عبور کرده و به تنگه دوم رسیدیم، در جایی که به آن ارتفاع کورکور می‌گویند مستقر شدیم، گروه دیگر در ارتفاع تنگ شیان مستقر شدند ساعت دو بامداد روز چهارم مرداد بود، نزدیک نماز صبح شد و بچه‌ها می‌خواستند با قمقمه‌های خود وضو بگیرند که گفتم دست نگه دارید و تیمم کنیم، بعضی از بچه‌ها تیمم کردن را بلد نبودند به آنها آموزش دادم، قرار شد نماز را هم با پوتین بخوانند. ساعت پنج بود در حال خواندن نماز بودم در قنوت چشمم به انتهای جاده افتاد جایی در گردنه حسن‌آباد که دیدم ماشین‌های بسیار زیادی در جاده مارپیچ، مانند ماری در حال حرکت به سمت ما هستند، ۲۰ دقیقه بعد این کاروان به ما رسید، ماشین‌ها نزدیک شده بودند آنها را که دیدم به نظرم غیرعادی می‌رسیدند ماشین‌های استتار شده‌ای که در بین آنها تعداد کمی ماشین سبز، سفید، آبی بود، به آرم آنها توجه کردم در ابتدا گمان کردم آرم جهاد سازندگی است؛ کمی که جلوتر آمدند، فهمیدم آرم منافقان است که کمی شباهت به آرم جهاد سازندگی داشت؛ به دنبال کسب تکلیف از عباس زمانی بودیم.

در عملیات مرصاد کسی دستور فرمان آتش نداد و در اصل همه آتش به اختیار بودیم. تا کاروان منافقان به پای موقعیت ما رسیدند بدون هیچ دستوری تمام بچه‌های گروه اول و دوم شروع کردند به آرپی‌جی زدن، خود منافقان هم باور نمی‌کردند که این‌چنین غافلگیر شوند ماشین‌ها یکی یکی به هوا می‌رفت شهید دادعلی عطاالهی از سربازانی بود که با وجود نداشتن تجربه جنگی در این صحنه همچون شیر مبارزه می‌کرد و نقش پررنگی در به درک واصل کردن منافقان داشت.

آرام آرام سدی از خودروهای آتش گرفته دشمن ایجاد شد، اما تانک‌های منافقین از شخم‌زارهای کنار جاده شروع به حرکت کردند که یکی یکی مورد اصابت گلوله‌های آرپی‌جی بچه‌ها قرار گرفتند. بعدها از کیلومتر ماشین‌ها متوجه شدیم که تمام آنها صفر کیلومتر بودند و پس از عملیات به‌عنوان غنیمت گرفته شدند.

بعد از مدت کوتاهی مهمات ما تمام شد، گروه منافقان هم به دنبال کسب تکلیف بودند و حرکت خاصی نمی‌کردند، ما نیروهای لشکر ۳۲ انصار در بهترین موقعیت جاده مستقر بودیم که این فقط کار خدا بود. ساعت شش صبح چهارم مرداد در اوایل درگیری، عبدالرضا زمانی، فرمانده ما از ناحیه سینه مجروح شد و عملا مسئولیت گروهان با بنده بود.

دوباره منافقان حمله را شروع کردند، پدافندهایی که با آن هواپیما را می‌زدند مستقر کردند تا بچه‌های ما را با آن بزنند، جهنمی درست کردند که دیگر کسی نمی‌توانست سرش را بالا بیاورد هرچه در توان داشتند پیاده کردند. ما بیشتر آرپی‌جی شلیک می‌کردیم، منافقین به‌صورت مستمر هر نیم ساعت یک بار تک‌هایی را پیاده می‌کردند و هنوز موفق به تصرف مواضع ما نشده بودند.

روی جاده از پشت سر ما خودروهای مهندسی خودی در حال زدن خاک‌ریز بود، بچه‌ها گفتند ما را فراموش کرده‌اند که در اینجا مشغول درگیری هستیم، گفتم احتمال زیاد سنگر بعدی تنگه عقبی است. در این زمان صحنه‌ای مثل کربلای پنج ایجاد شده بود. توپخانه‌ و ادوات منافقین شروع کردند به شلیک سلاح‌های سنگین. خیلی از بچه‌ها زخمی شده بودند من هم از ناحیه دست راست مجروح شدم.

شهادت دادعلی عطاالهی

دیدم خبری از شلیک‌های دادعلی نیست؛ صدای رگبار قطع شده بود و دومین شهید مقاومت همدان در مرصاد هم عطاالهی شد، نزدیک هشت صبح چند فروند هلیکوپتر که بعداً متوجه شدیم، امیر سپهبد شهید صیاد شیرازی در آن بوده است، برای شناسایی موقعیت آمدند و به سمت ستون منافقین شلیک کردند و تعداد زیادی از خودروهای آنان را منهدم کردند. حدود یک ساعت بعد منافقان خسته شدند و دیگر حرکتی از سوی آن‌ها ندیدیم.

ساعت ۱۰ صبح روز چهارم مرداد بود که نیروهای سایر یگان‌های سپاه مثل تیپ ۱۲ قائم سمنان به ما اضافه شدند، در همین زمان با بیسیم به ما هشدار دادند که از بالای سرمان منافقان دارند می‌آیند، منافقان از طرف ارتفاعات شروع به حرکت کرده بودند تا از بالای سر، ما را غافلگیر کنند افق دید ما فقط ۱۰۰ تا ۲۰۰ متر بالاتر از خودمان بود و به خاطر همین آن‌ها را نمی‌دیدیم. قرار شد به طرف خاک‌ریز اول و به سمت عقب حرکت کنیم.

آخرین نفر به خاک‌ریز برگشتم سعی کردیم پیکر شهدا و مجروحین را به عقب برگردانیم ساعت حدود ۱۱ به خاک‌ریز رسیدم با شهید مصطفی طالبی فرمانده گردان مسلم بن عقیل ملایر رو به رو شدم، حالا چهار گردان در تنگه مستقر شدند و آن موقع شهید همدانی نیز خود را به صحنه رسانده بود.

شهید بهرام مبارکی از فرماندهان شهید این عملیات که رخ به رخ با منافقان در ارتفاع تنگ شیان حضور داشت به شهادت رسید. تعدادی از هواپیماهای پایگاه شهید نوژه در ساعت 11 عقبه منافقان را بمباران کردند و تلفات و خسارات سنگینی به منافقین وارد کردند.

در ساعات پایانی چهارم مرداد، درگیری به پشت خاک‌ریز در تنگه اول چهارزبر منتقل شده بود و رزمندگان گردان‌های 157، 151، 156، 159 و 160 جانانه در برابر تهاجم منافقین مقاومت کردند.

دستور عملیات مرصاد در روز پنجم مردادماه صادر شد و رزمندگان گردان 153 به فرماندهی سردار شهید مهدی ملکی در این حماسه حضور داشتند. به خاطر این حماسه که منجر به شهادت 40 نفر از رزمندگان گردان 153 شد، این روز به نام تویسرکان ثبت شده است.

بامداد روز ششم مرداد در ادامه عملیات مرصاد، رزمندگان گردان 155 حضرت علی‌اصغر(ع) ارتفاع تنگه شیان را پاک‌سازی کرده، به تنگه دوم رسیدند و منافقین مجبور به عقب‌نشینی شدند. عملیات تعاقب را نیز رزمندگان گردان 152 نهاوند انجام داده و تا گردنه حسن‌آباد منافقین را عقب راندند.

شهید مهدی ملکی تپه‌کبودی، فرمانده گردان 153، دو تن از معاونان گردان ۱۵۷ حبیب بن مظاهر به نام‌های رمضان مصباحی و محمد شیخ بابایی در این مرحله به شهادت رسیدند.

دشمن بامداد روز ششم بمباران بسیار شدیدی در دشت حسن‌آباد انجام داد که شهید هادی فضلی با همان وضعیت جراحتی که داشت در این منطقه به شهادت رسید. تا روز ششم مرداد 123 نفر از رزمندگان لشکر انصارالحسین(ع) در این عملیات به شهادت رسیدند و حدود 200 تا 300 نفر نیز مجروح شدند.

در نهایت در این روز دشمن با تلفات بسیار زیاد، نزدیک به هزار و 500 نفری که به جا گذاشت با فضاحت کامل به عقب برگشت. در این عقب‌‌نشینی منافقین حتی پل‌های موجود را پشت سر خود تخریب کرده بودند که نیروهای ایرانی آن‌ها را دنبال نکنند. حجم جنازه‌های منافقان آن‌قدر زیاد بود که به ‌جز تدفین دسته‌جمعی نمی‌شد کاری انجام داد.

هشتم مرداد نیز پاک‌سازی روستاهای اطراف شهر اسلام‌آباد توسط حدود 20 گردان از نیروهای بسیجی همدان به وقوع پیوست. این نیروها با شروع عملیات مرصاد از سپاه استان به لشکر انصارالحسین(ع) اعزام شده بودند.

سیدعلی مساوات رزمنده همدانی

حجم نیروها آن‌قدر زیاد بود که از روز دهم مرداد آن‌ها را به همدان برگرداندند وقتی مردم احساس کردند دشمن تا این حد ناجوانمردانه بعد از پذیرش قطعنامه در حال جنایت است برای حضور در جبهه‌ها پای کار آمده بودند؛ منافقان با این عملیات چهره واقعی خود را نشان عموم مردم دادند و مشخص شد که هیچ چیز جلودار جنایت‌های صدام نیست.

عملیات در جبهه‌های جنوب هم به لطف خدا موفقیت‌آمیز بود و در جبهه غرب، هم عراقی‌ها کامل در خاک خود بودند و ما هم در مرز مستقر بودیم. اگر مقاومت لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع) نبود در کرمانشاه و همدان باید با دشمن درگیر می‌شدیم.

اجرای آتش‌‎بس

در نهایت 29 مرداد طرح آتش‎‌بس با حضور نیروهایی از سازمان ملل که برای اولین بار آنها را می‌دیدیم برقرار شد. با این وجود حضرت امام(ره) تأکید داشتند که ما در شرایط نه جنگ و نه صلح هستیم، از آنجا که نفس عراق هم در این هشت سال بریده شده بود و بسیاری از امکانات خود را در جنوب از دست داده بود به این آتش‌بس تن داد و دیگر تحرکاتی از سوی آنها دیده نشد، منافقان هم در این عملیات به اضمحلال کشیده شده بودند.

گزارش از اکرم یوسفی ارسا

سال 1387 در همدان مراسمی برگزار شد که در این یادواره محسن رضایی گفت من به جرئت می‌گویم 123 شهید همدان در عملیات مرصاد شهدای پیروزی جمهوری اسلامی بر ارتش صدام بودند که به نوعی در انتهای دفاع مقدس مانند تیر خلاص به ارتش عراق بود.

انتهای پیام
captcha