چند سالی میشد که دیگر به اینجا نیامده بودم و ارتباطم کلا قطع شده بود، فکر میکردم همان فرهنگسرای خانواده است که آخر هفتهها، در سالن مطالعهاش برای کنکور درس میخواندیم و در سالهای ابتدایی دانشگاه، کلاسهای تابستانه و جلسات مشاورهاش را شرکت میکردیم. پاتوق گعدههایمان هم حوض خالی جلوی نمازخانه در زیرزمین بود، چرا آنجا را انتخاب کرده بودیم، نمیدانم، شاید چون حیاط فرهنگسرا نیمکت نداشت و نمیتوانستیم دور هم بنشینیم و داخل ساختمان نیز امکانش نبود. زیرزمین هم که دنج و خلوت بود.
نشانی فرهنگسرای نوجوان را در سایت اداره امور کتابخانهها و سالنهای مطالعه شهرداری دیده بودم، ولی اینجا را به چشم میشناختم، نه با نشانی پستی. وقتی ماشین داخل خیابان مفتح پیچید، فکر کردم نکند فرهنگسرای خانواده دیگر نیست و به خانه نوجوان تبدیل شده و البته، حدس دیرهنگامم درست بود.
از پلههای ساختمان بالا میروم و خیالم راحت است که به موقع، سر قرار مصاحبه حاضر شدهام، با وجود اینکه دیر راه افتاده بودم. داخل ساختمان طبیعتا با آن زمان فرق کرده بود، تا جایی که حافظه دیداریام یاری میکند، سمت چپ، دیواری بود که ویترینی جلویش قرار داشت و محصول کلاسهای هنری فرهنگسرا مثل گل و عروسک و شمع داخلش خودنمایی میکرد. خودم همیشه محو تماشای ویترین میشدم. سالن مطالعه هم همین سمت بود، ولی دیوار را برداشتهاند و سالن مطالعه به کتابخانه نوجوان تبدیل شده است؛ شامل مخزن و بخش مخصوص مطالعه که میز کار کتابدار، آنها را از هم جدا کرده است. از بخش مخصوص مطالعه وارد مخزن کتابخانه میشوم، ولی سعیده سیاحیان، کتابدار خانه نوجوان تذکر میدهد که بهتر بود از در پشتی وارد میشدم.
هنوز کسی به کتابخانه مراجعه نکرده است. صحبت از تغییر کاربری این مکان میشود و میشنوم که فرهنگسرای خانواده به خیابان آبشار، نزدیک خانه هنرمندان منتقل شده است. پشت یکی از میزهای بخش مطالعه مینشینیم تا گفتوگو را شروع کنیم و خانم سیاحیان گلدان روی میز را با گلدان دیگری که به شکل کتاب است، عوض میکند و میگوید: یک بار، آقایی به کتابخانه آمد و چشمش به این گلدان افتاد، اعتراض کرد که چرا از کتابهای واقعی استفاده نمیکنید، ولی وقتی متوجه شد این گلدان است، خیلی خوشش آمد.
گفتوگو را با تاریخچه شکلگیری خانه نوجوان و آغاز به کار آن شروع میکنیم. سیاحیان توضیح میدهد: همزمان با راهاندازی کتابخانه نوجوان، من مشغول راهاندازی کتابخانه ادبیات بودم. حوالی سال ۱۳۸۳ بود که مقدمات شکلگیری کتابخانه نوجوان با خرید کتاب، ساخت وسایل، تهیه پروپوزال و انجام تحقیقات توسط خانم علیزاده آغاز شد. این تحقیقات حتی شامل رنگ وسایل نیز میشد. من آن موقع این گروه را همراهی نمیکردم، چون مشغول راهاندازی کتابخانه ادبیات بودم، ولی تا حد زیادی تکاپوی همکاران برای راهاندازی کتابخانه نوجوان را میدیدم. کتابخانه در زیرزمین دوم کتابخانه مرکزی، معروف به آبنما افتتاح و سپس به کتابخانهای در خیابان هشت بهشت شرقی منتقل شد. در این کتابخانه، سالن مطالعهای به نام بهشت وجود داشت که تغییر کاربری پیدا کرد و به کتابخانه نوجوان تبدیل شد. بعدا زمانی که فرهنگسرای خانواده تغییر کاربری پیدا کرد، به فرهنگسرای نوجوان تبدیل و محل کتابخانه نیز به اینجا منتقل شد. تا زمانی که کتابخانه در ساختمان بهشت بود، هویت مستقلی داشت، ولی زمانی که ذیل فرهنگسرای نوجوان قرار گرفت، به نظر من که نسبت به کتابخانهها حساسیت دارم، هم از شناسا بودن آن در شهر کاست و هم آن را به یک کتابخانه صرف تبدیل کرد. من مهرماه ۹۸ بود که در اینجا مشغول به کار شدم.
دلیل جابجایی و تغییر مکان کتابخانه را میپرسم که سیاحیان پاسخ میدهد: مکان اولیه کتابخانه خوب نبود، چون به هر حال کتابخانه مرکزی هویت مستقل خودش را داشت و اصلا همان زمان هم به دنبال مکان دیگری برای کتابخانه نوجوان بودند. کتابخانهها، بهخصوص نوع تخصصی و اختصاصی آنها وقتی مستقل باشند، بهتر میتوانند فعالیت کنند، تا اینکه ذیل مجموعه دیگری باشند. فکر میکنم چون آن موقع کتابخانه جای مشخصی نداشت، در کتابخانه مرکزی افتتاح شد، ولی تصمیم بر جابجایی آن بود. البته چون مرکزیت کتابخانه مرکزی را از دست داد و در یک محله قرار گرفت، شاید ابتدا مسائل و مشکلاتی پیدا کرد، ولی شناخته شد و دسترسی خوبی از طریق وسایل نقلیه عمومی به آن وجود داشت. ساختمان بهشت اکنون خانه خلاقیت و بازیهای فکری است و وسعت زیادی هم دارد.
سر و کله اولین مراجعهکننده به کتابخانه پیدا میشود که میخواهد کتاب تحویل دهد و هری پاتر امانت بگیرد. کتابدار بعد از اینکه کار او را راه میاندازد، دنباله صحبتش را ادامه میدهد: زمانی که در کتابخانه میرداماد بودم، یک بار خانمی دستهای کتاب نوجوان به کتابخانه اهدا کرد و ما دیدیم اگر بخواهیم اینها را در میان کتابهای بزرگسال قرار بدهیم، نوجوانان نمیدانند این کتابها در اینجاست. بنابراین، تصمیم گرفتیم ببینیم چقدر کتاب نوجوان در کتابخانه میرداماد وجود دارد و آنقدر کتاب لابلای کتابهای دیگر پیدا کردیم، یعنی نزدیک به دو هزار جلد که یک بخش نوجوان با آنها تشکیل دادیم و هنوز هم این بخش در کنار بخش عمومی و تخصصی این کتابخانه دایر است. در کتابخانه ادبیات هم یک قفسه مخصوص کتابهای نوجوان قرار دادیم تا نوجوانان بتوانند کتابهای مناسب خودشان را پیدا کنند. در کتابخانه راغب نیز همین کار را انجام دادیم. در نهایت، ما و مسئولان امر به این نتیجه رسیدیم که این موضوع بسیار مهم است و در هر کتابخانهای حتما باید یک بخش نوجوان وجود داشته باشد، چون مراجعهکنندههای بزرگسال علاوه بر خودشان، دوست داشتند برای بچههایشان هم کتاب امانت بگیرند. در واقع، از اواسط دهه ۸۰، زمزمه شکلگیری بخشی جداگانه با عنوان نوجوان در کتابخانههای شهر اصفهان به گوش میرسید. اینجا در واقع، اولین کتابخانه نوجوان است و کتابخانههای دیگری هم در سطح شهر دایرند، مثل «عبادت» در منطقه ۱۱ که کتابخانه بسیار خوبی است.
مراجعهکنندهها یکی یکی از راه میرسند، کتابهایی را که خواندهاند، تحویل میدهند و دوباره کتاب امانت میگیرند. آقایی هم که پسرش را در کلاس خط ثبتنام کرده، میآید و بهخاطر مشکلی که برای ورود پسرش به کلاس پیش آمده، از کتابدار کمک میخواهد. خانم سیاحیان هم در نبود همکارانش، صبورانه همراه پدر و پسر میرود تا به مشکلشان رسیدگی کند. وقتی برمیگردد، صحبتهایش را پی میگیرد: خوشبختانه این تفکر بهوجود آمده که نوجوانان، قشر مهمی هستند و کتابهای خاص خودشان را نیاز دارند. زمانی نوجوانها کتابهایی امانت میگرفتند که مناسب سنشان نبود، ولی در چند سال اخیر، نگاه نویسندهها و مترجمها به کتابهای نوجوان، خاص و ویژه شده است و اتفاق مهمی دارد رخ میدهد، یعنی توجه به قشری که نه کودک هستند و نه بزرگسال و گروه سنی حساس و مهمی بهشمار میروند. این اتفاق دارد رخ میدهد که در هر منطقهای، یک کتابخانه کودک و نوجوان وجود داشته باشد، بعضی بهصورت فرهنگسرا و تعدادی هم بهصورت مستقل. با وجود این کتابخانهها، پدر و مادرها خیالشان راحت است که وقتی بچهها کتاب میخوانند، این کتابها برایشان سبز است، ولی زمانی که نوجوانها به کتابخانه بزرگسال میرفتند، کتابهای عاشقانه دوست داشتند و این برایشان مضر بود. بعضا از نوجوانها میپرسم چه ژانری دوست دارید، میگویند عاشقانه، در صورتی که عاشقانههای بزرگسال با عاشقانههای نوجوان بسیار متفاوت است و میتواند سیستم فکریشان را به هم بریزد، ولی وقتی کتابخانه نوجوان وجود داشته باشد، هم بچهها با خیال راحتتری سراغ کتابها میروند و هم بزرگترها خیالشان راحت است.
تعداد کتابخانههای مستقل نوجوان در اصفهان را میپرسم و خانم سیاحیان از فرهنگسرای نوجوان و کتابخانه عبادت نام میبرد و تأکید میکند: کتابخانه میرداماد هم یک بخش نوجوان دارد و مجتمع کتابخانهای است، فرهنگسرا نیست. کتابخانههای دیگری هم هستند که چند قفسه مخصوص کتابهای نوجوان دارند. ۱۶ هزار جلد کتاب، آخرین آماری است که درباره تعداد کتابهای فرهنگسرای نوجوان وجود دارد و البته بخش قابل توجهی از کتابها نیز وجین میشوند.
به تحقیقاتی که برای راهاندازی کتابخانه نوجوان انجام شده بود، اشاره میکنم و میپرسم: آیا از نتایج این تحقیقات در اینجا استفاده شده است؟ که خانم سیاحیان پاسخ میدهد: میز و صندلیهایی که میبینید، بر اساس همین تحقیقات ساخته شده است. کتابخانه تا قبل از کرونا هم بهصورت قفسهباز بود؛ زیر قفسهها، کمد تعبیه شده، برای اینکه وقتی بچهها دنبال کتاب مورد نظرشان میگردند، وسایل خود را داخل کمد بگذارند. همینطور از رنگ آبی در ساخت وسایل استفاده شده است. البته این چیدمان و ساختار در ساختمان بهشت جلوه بهتری داشت.
پسربچهای که با عینک بزرگ دسته آبیاش، قیافه بامزهای پیدا کرده است، به قفسه پشت سر ما اشاره میکند و از خانم سیاحیان اجازه میگیرد تا از کتابهای آن استفاده کند. سیاحیان در ادامه صحبتهایش میگوید: هدف از راهاندازی کتابخانه تخصصی ادبیات این بود که افراد شرکتکننده در دورههای آموزشی مرکز آفرینشهای ادبی قلمستان، کتاب دم دستشان باشد. این اتصال موضوعی در آنجا، منطقی است، ولی اینجا، بچهها بیشتر حواسشان به کلاسهایی است که برگزار میشود، حالت فصلی دارد و بیشتر نیاز است که یک فضای قرائتخانه وجود داشته باشد، چون بچهها در طول ۹ ماه تحصیلی بیشتر حواسشان به درسشان است و کمتر به کتابهای غیردرسی فکر میکنند. زمانی که کتابخانه نوجوان در کتابخانه مرکزی دایر بود، وقتی بچهها در طول سال تحصیلی به کتابخانه میآمدند، کتابدار ـ مربی به آنها نحوه استفاده از دایرةالمعارف را آموزش میداد و این کار با فعالیتهای درسیشان هم مرتبط بود.
هرازگاهی یا مراجعی پیدا میشود که سراغ کلاسها را میگیرد و خانم سیاحیان به طبقه بالا راهنماییاش میکند، یا کسی میآید که میخواهد کتاب تحویل دهد یا امانت بگیرد و باید گفتوگو را قطع کنیم تا به کار مراجعان رسیدگی شود. به دوروبر که نگاه میکنم، پسربچهای را در میز کناری میبینم که همراه پدرش به کتابخانه آمده، سرگرم یک کتاب تمرینی شده و گاهی از پدرش کمک میگیرد. دورتر، همان پسربچه بامزه عینکی را میبینم که بعد از ورق زدن چند کتاب، همراه مادرش میرود و به این فکر میکنم که موقع خواندن کتاب، قیافهاش بامزهتر هم میشود. آن سوتر، پسر نوجوانی روی کاناپه نشسته و با گوشیاش، فایل صوتی میفرستد. دختر نوجوانی فهرستی دستش گرفته، یکی یکی، کتابها را اسم میبرد و خانم سیاحیان در سیستم چک میکند تا ببیند کدام یک در کتابخانه موجود است. نوجوان دیگری دنبال سری کتابهای «تنتن» آمده و میگوید برایش فرقی نمیکند که کدام جلدها را امانت بگیرد، کتابدار هم جلدهای آخر را برایش میآورد.
نزدیک جایی که نشستهایم، بخشی به نام کتابهای مبادلهای وجود دارد. خانم سیاحیان درباره این کتابها میگوید: شهرداری بیشتر کتابهای کمکدرسی دانشگاهی خریداری میکرد، تا کتابهای کمکدرسی مدرسه، چون این کتابها واقعا پرهزینه بوده و عمدتا هم یک بار مصرف هستند. قبل از اینکه من به اینجا بیایم، همکاران قبلی ابتکار عمل به خرج دادند و از مراجعهکنندهها خواستند کتابهای کمکدرسیای را که دیگر نیاز نداشتند، به کتابخانه بدهند و کمکدرسیهای مورد نیازشان را ببرند. این بخش بین دانشآموزان خیلی پرطرفدار است، با توجه به اینکه دو مدرسه هم در نزدیکی اینجا قرار دارد. امسال در هفته کتاب، این بخش وسعت بیشتری پیدا کرد و علاوه بر کتابهای کمکدرسی، کتابهای عمومی و غیردرسی هم به آن افزوده شد.
صحبتهایش را اینطور ادامه میدهد: استقبال نوجوانها از کتابخانه خوب است، طبیعتا مواقعی که امتحان دارند، کمتر میآیند، ولی در تابستان، استقبالشان فوقالعاده است. اطلاعاتی که دارند، برای من باعث خوشحالی است و خیلیها مثل دختری که دیدید، با لیست میآیند. قبلا فقط کانون پرورش فکری برای نوجوانها کتاب منتشر میکرد، ولی الان تعداد ناشران مخصوص نوجوان خیلی زیاد شده، مثل پرتقال و هوپا که بین نوجوانها خیلی طرفدار دارند و فکر میکنم بد هم نباشد. یعنی بچهها با بخشی از پروسه کتاب که همان ناشر باشد، آشنایی پیدا کردهاند و به جرئت میتوانم بگویم که 70 درصد بچههایی که به کتابخانه میآیند، از آثار منتشر شده ناشران اطلاع دارند، چون صفحاتشان در فضای مجازی را دنبال میکنند. حتی بعضی مواقع، سراغ کتابهایی میآیند که تازه منتشر شده و کتابخانهها هنوز آنها را خریداری نکردهاند و خیلی وقتها، کتابهایی که خریداری میشود، تقاضای خود نوجوانها بوده است. خود من آنقدر که از بچهها اطلاعات بهدست میآورم، شاید از فضای مجازی این اطلاعات را کسب نکنم.
درباره ژانرها و موضوعات مورد علاقه نوجوانها میپرسم و خانم سیاحیان میگوید: خیلیهایشان دنبال کتابهای علمی یا رمان میآیند، ولی چیز عجیبی که در آنها دیدهام، علاقه به ژانر وحشت است و بیشتر هم نوع خارجی آن. خیلی وقتها روی کتابهای ترجمهای، عنوان ژانر وحشت قید شده، ولی وقتی بچهها آنها را امانت میگیرند و میخوانند، میگویند اینکه ژانر وحشت نبود، خندهدار بود. کتابهای ایرانی ژانر وحشت تا حدودی غیراستاندارد است، ولی در بعضی از کتابهای ترجمهای این ژانر، یک نکته ظریف اخلاقی نیز گنجانده شده. البته کتابهای کانون پرورش فکری استاندارد است و از فیلترهای زیادی عبور میکند و کتابهای نشر پرتقال کمتر تألیفی و اغلب، ترجمه است.
دختری که آمده کتاب امانت بگیرد، میگوید رمان پرطرفدار میخواهد، خانم سیاحیان چند نمونه پیشنهاد میدهد، در سیستم برایش ثبت میکند و خطاب به من میگوید: «خیلیهایشان هم به پیشنهاد سرآشپز گوش میدهند. من اینجا سرآشپزم، بعضی وقتها باید کتابها را بخوانم و البته که این کار خیلی لذتبخش است.» خانمی برای بچه ۹ سالهاش داستان کوتاه میخواهد و کتابدار برایش مجموعهای میآورد که در خلال داستان، یک خصلت رفتاری را نیز به بچهها آموزش میدهد.
چند نفر همزمان به کتابخانه آمدهاند و یکی از آنها میخواهد هری پاتر امانت بگیرد. خانم سیاحیان از آنها میخواهد عنوان کتاب و شماره راهنمای آن را روی برگه بنویسند تا راحتتر پیدا شود. میپرسم: تب هری پاتر هنوز داغ است؟ و او میگوید: خیلی زیاد، اینجا برنامهای به نام کافه کتاب داشتیم و اتفاقا کتابهای هری پاتر را در نوبت خواندن گذاشتم تا ببینم چه نوع کتابی است که اینقدر بچهها را جذب کرده؛ جنبه ماجراجویانهاش یک طرف، هویتبخشیاش هم طرف دیگر، یعنی در خلال داستانی که نویسنده روایت میکند و پر از ماجراست، چیزهای دیگری هم وجود دارد که نویسندههای ایرانی کمتر به آنها میپردازند، بهخصوص آنهایی که تخصصی در داستان نوجوان ندارند، ولی در این حوزه قلم میزنند و شخصا با احتیاط سراغ آثار آنها میروم. کسانی هستند که میگویند کتابهای یک ژانر را دوست داشتهاند و من سراغ دیگر کتابهای آن ژانر میروم، هم خودم کتابها را میخوانم و هم نظرات بچهها را میپرسم. برنامه کافه کتاب برای من خیلی خوب بود، چون خودم کتابهای حوزه نوجوان را میخواندم و از نظرات نوجوانها هم مطلع میشدم که کمک میکرد سلیقه آنها دستم بیاید.
به صحبتهای قبلی اشاره میکنم و میپرسم: هنوز هم ژانر عاشقانه بین نوجوانها محبوب است که خانم سیاحیان پاسخ میدهد: خیلی کمتر شده، بعضا میگویند عاشقانه میخواهیم و من میدانم منظورشان از عاشقانه چیست، ولی خدا را شکر از این کتابها اینجا وجود ندارد و من برایشان کتابهای ملودرام یا کلاسیک میآورم که بعضی از ناشرها نسخه نوجوانانه این کتابها را منتشر کردهاند. عاشقانههای مخصوص نوجوان مثل عاشقانههای بزرگسال پررنگ نیست، خیلی محتاطانه است و مشخص نیست. مثلا، روی کتابهای مربوط به ژانر وحشت یا معمایی، این عنوانها درج شده، ولی کتابهای ژانر عاشقانه با این عنوان مشخص نشده است.
درباره دستهبندی موضوعی کتابخانه هم توضیح میدهد: در همه موضوعات، کتاب نوجوان داریم، چون تقسیمبندیهای دیوئی، موضوعی است و در رده کودک و نوجوان هم دستهبندیهای موضوعی صورت گرفته. مثلا، اگر ادبیات داستانی آمریکا با عدد 813 مشخص شده، حرف «ج» در کنار این عدد نشان میدهد که مربوط به رده نوجوان است. موضوعات مذهبی و قرآنی هم داریم، از کتابهای مقدس گرفته تا آثاری درباره شخصیتهای دینی. چند روز پیش، دختری آمده بود که درباره خداشناسی کتاب میخواست، طبیعتا پیدا کردن کتابی با این موضوع که برای گروه سنی او جذاب باشد، سخت است. بعد در یکی از قفسهها، کتابهایی پیدا کردم که موضوعات جذاب برای بچهها مثل حیوانات و گیاهان را با استفاده از مفاهیم قرآنی و همراه با تصاویر زیبا توضیح دادهاند. این خیلی خوب است که مفاهیم انتزاعی و باورمند، غیرمستقیم به بچهها آموزش داده شود و در مسائل اعتقادی واقعا به چنین کارهایی نیاز است، حتی یکسری کتابهای کوچک تفسیر داریم که آیات قرآن را به زبان ساده برای بچهها توضیح داده است. میزان استقبال از این کتابها به اندازه کتابهای دیگر نیست و کمتر شناخته شدهاند، ولی هستند کسانی که سراغ این کتابها میآیند و پرسشهای زیادی درباره مبانی اعتقادی دارند. تصویرسازی و جلد برای بچهها خیلی اهمیت دارد، دیدید که بچهها اصرار دارند وارد مخزن کتابخانه شوند، چون میخواهند کتابها را از روی جلدشان انتخاب کنند. در خصوص مفاهیم اعتقادی و باورهای دینی نیز ظاهر کتاب خیلی مهم است. مثلا، کتابهای انتشارات پرتقال ظاهر جذابی دارند و نوجوانها خیلی خوششان میآید.
خانم سیاحیان ادامه میدهد: متأسفانه یا خوشبختانه، در همه ژانرها و موضوعات، اقبال به نویسندههای خارجی بیشتر است. بهعنوان یک کتابدار وقتی میخواهم کتابی از نویسندههای ایرانی به بچهها بدهم، نگرانم، بهخصوص در ژانر عاشقانه و وحشت، چون خیلی از استانداردها را رعایت نمیکنند. منظورم آثار نویسندههای معروف این حوزه نیست، چون آنها با کانون پرورش فکری کار میکنند و کانون هم فیلترهای زیادی اعمال میکند، ولی بعضی از ناشرها هستند که فقط کتاب را چاپ میکنند و اهمیت نمیدهند که برای نوجوان مناسب است یا نه.
بهعنوان یک فعال حوزه کتاب، نظرش را درباره وضعیت ادبیات کودک و نوجوان میپرسم و او معتقد است: نسبت به 10 تا 20 سال گذشته، ادبیات این حوزه خیلی غنی شده، یعنی با خیال راحت میتوان گفت یک کتاب مخصوص نوجوان است و این اعتماد و اطمینان وجود دارد. البته امیدوارم همین شرایط ادامه داشته باشد و مطالب نامناسب به این کتابها راه پیدا نکند.
محبوبه فرهنگ
انتهای پیام