به گزارش ایکنا از اصفهان، آیتاللهالعظمی مظاهری در گفتار پیشرو که چکیده جلسه درس اخلاق ایشان بوده و متن آن از سوی پایگاه اطلاعرسانی معظمله منتشر شده است، به توضیح کیستی و چیستی انسان از منظر قرآن میپردازد و ضمن معرفی انسان بهعنوان خلیفةالله بر اساس آیات سوره بقره، این نکته را گوشزد میکند که هر کس مانند شیطان مخالف تواضع در برابر انسان باشد، ولو به مقامی ملکوتی رسیده باشد، رانده درگاه خدا خواهد بود و دنیا و آخرتش نابود میشود. بخش اول این مبحث از نظر خوانندگان میگذرد.
بحث جلسات اخلاق، از این جلسه به بعد، به خواست پروردگار عالم و لطف حضرت ولیعصر(ارواحنافداه) درباره «انسان در قرآن» است. انسان از نظر قرآن كیست و چیست؟ هدف از خلقت انسان چه چیز است؟ و بالاخره منتهای سیر او كیست و چیست؟
بحث خودشناسی نظیر خداشناسی، بحثی بسیار ارزنده است. اگر كسی بتواند خود را بشناسد، به قول پیامبر اکرم(ص) خدا را شناخته است: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه» (بحارالانوار، ج 2، ص 32) و خودشناسی هم كاری بسیار مشكل است.
امام خمینی(قدّسسرّه) میفرمود: در این روایت، تعلیق به محال شده است؛ یعنی همینطور كه انسان نمیتواند كنه خدا را بشناسد و معرفت به خدا پیدا كند، نمیتواند كنه خود را بشناسد. به عبارت دیگر، نمیتواند معرفت به خود پیدا كند و انصافا چنین است.
با این حال، ما به اندازه وسعمان، به اندازهای كه از قرآن کریم میتوانیم استفاده كنیم، به اندازهای كه بتوانیم از روایات اهلبیت(سلاماللهعلیهم) استفاده كنیم، این بحث را ان شاء الله دنبال میكنیم. امیدوارم كه بحث مفیدی باشد و بتوانیم در این بحث، همه مخصوصا جوانها را اقناع كنیم و مرضی حضرت ولیعصر(ارواحنافداه) هم باشد.
در آیات اول سوره بقره، انسان معرفی شده است. قرآن کریم میفرماید: انسان خلیفه خداست. پروردگار عالم به ملائكه خطاب كرد که میخواهم خلیفهام را در این جهان خلق كنم: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَة؛ و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمين جانشينى خواهم گماشت.» (بقره، 30)
ملائكه عالماند، فهمیدهاند، مخصوصا بعضی از آنها نظیر جبرئیل كه سعه وجودی بسیار بالا دارند، به اندازهای كه میتوانند تحمل وحی كنند. اینها دیدهاند كه انسان اگر در كره زمین بیاید، مفسده و كشت و كشتار ایجاد میشود. به عبارت دیگر، آن بعد مادی، انسان را وادار میکند که با خدا مخالفت كند و گناهان بزرگ انجام دهد. لذا، ملائکه به خداوند گفتند: خدایا اگر تسبیح و تحمید و عبادت میخواهی، ما تسبیح و تحمید و عبادت تو را میكنیم. گناهی از ما سر نمیزند، چون ما آن بعد مادی را نداریم، چون غرائز نداریم تا آن غرائز، طبیعت ما را به گناه كردن وادارد. لذا، ما تو را عبادت میكنیم، چون عبادت، هدف برای خلقت انسان است. گفتند: «أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ؛ آيا در آن كسى را مىگمارى كه در آن فساد انگيزد و خونها بريزد؟ و حال آنكه ما با ستايش تو، [تو را] تنزيه مىكنيم و به تقديست مىپردازيم.» (بقره، 30) سپس خداوند به ملائکه خطاب کرد: «من چیزی میدانم كه شما نمیدانید؛ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» (بقره، 30)
معلوم است ملائكه ساكت ماندند. نفهمیدند حقیقت انسان چیست؟ پی نبردند خلقت انسان برای چیست؟ و چون پی نبردند، ساكت ماندند، اما برای آنها شبههای بود كه خلقت انسان برای چیست؟ همین مقدار از کلام خدا استفاده كردند كه مصلحت تامه ملزمه در خلقت انسان هست، گرچه وقتی آدمیان روی كره زمین بیایند، بسیاری از آنها گناهكار میشوند، بهدلیل اینكه طبیعت وقتی با فطرت به جنگ افتاد، همیشه طبیعت غالب بر فطرت است. وقتی كه غریزه جنسی گل كند، كمتر كسی است كه بتواند جلوی آن را بگیرد. وقتی انسان غضب كند، كمتر كسی است كه بتواند پا روی غضب بگذارد و شرارت نكند. به قول ملائكه، حتی انسان به آنجا میرسد که برای ریاستطلبی آدم میکشد، جمعیتكشی میكند، اما ملائكه فهمیدند که اهم و مهم اقتضا میكند كه این خلیفةالله، یعنی جانشین خدا روی كره زمین بیاید، اما چرا واقع را نفهمیدند؟ و چرا برای آنها شبهه بود؟ ملائكه خیال میكردند كه خدا مقدس میخواهد، لذا گفتند: خدایا ما مقدس هستیم، دیگر چه میخواهی؟ اما خداوند آدم میخواست؛ از اینرو، حضرت آدم را خلق كرد.
وجود آدم دو بعدی است؛ یعنی یک جسم دارد، همان كه پروردگار عالم در قرآن میفرماید: من به دست خودم انسان را از گِل خلق كردم: «خَلَقْتُ بِيَدَي» (ص، 75). بعد دیگر، روح اوست.
خداوند آدم را از نظر جسمی خلق کرد؛ گوش و زبان و گوشت برای او و بالاخره هیكلی برای او ساخت، بعد هم روح را در او دمید. بعدا دربارهاش صحبت میكنم که روح چیست؟ احدی نمیداند، جز آنكه او را خلق كرده است، نظیر كنه خدا که احدی از آن خبر ندارد. هر چه علم پیشرفت کند، حتی در زمان ظهور امام زمان(ارواحنافداه) اگر علم به انتها برسد، باز هم دانستنیها نمیتواند كنه خدا را برای ما تعیین و معلوم كند. چنانکه نمیتواند كنه انسان را از نظر روحی معلوم كند. پس اگر آدم فیالجمله خود را میشناسد، به نحو یافتن و شهود است، نه به نحو دانستن. به نحو دانستن قطعا كسی نمیتواند انسان را تعریف كند.
روح به قدری مقدس است كه خدا میگوید: «روح الله». تشریفاتی بالاتر از این نمیشود، تقدس بالاتر از این امکان ندارد. میفرماید: «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي؛ پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم.» (حجر، 29) وقتی از نظر جسمی او را ساختم، در او روح خودم را دمیدم. بعد میفرماید: «فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ؛ همه به او سجده كنید.» (حجر، 29)
وقتی پروردگار عالم خطاب كرد كه من میخواهم خلیفه خودم را خلق كنم، فرشتگان سؤال كردند و شبهه آنها هم رفع نشد، برای اینكه گفتند: خدایا اگر عبادت و تقدس میخواهی، ما مقدس؛ اگر عبادت میخواهی، ما عابد؛ دیگر چه داعی و هدفی هست که این انسان دو بعدی روی كره زمین بیاید؟ آدمی که طبیعتش این است که همیشه خونریزی و تجاوز كند. یعنی انسان از نظر جسم، متجاوز به تمام معناست و از نظر غریزه، یک پلنگ است، یک گرگ است. لذا، پروردگار عالم جواب داد: «إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ؛ من چیزی میدانم که شما نمیدانید.»
سپس قرآن کریم میفرماید: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها؛ و [خدا] همه [معانى] نامها را به آدم آموخت.» (بقره، 31)؛ حضرت آدم(سلاماللهعلیه) یک تجلی برای همه اسما و صفات حق شد. این تعلیم، تكوینی است، معنایش این است که وقتی روح خدا در او دمیده شد، ملائكه دیدند كه انسان دو بعدی و مظهر همه اسما و صفات حق است؛ مظهر قدرت، علم، شجاعت، رأفت و سایر اسما و صفات. بعد به آدم خطاب شد که اسما را به ملائکه تعلیم دهد: «قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ» (بقره، 33).
ملائكه سعه وجودی دارند، فرشتگانی مثل جبرئیل، میكائیل، عزرائیل و اسرافیل، از نظر سعه وجودی بسیار بالا هستند. خداوند سبحان، آدم را با آن روح الهی که در وی دمیده بود، بر همه ملائكه عرضه داشت. ملائكه ناگهان متوجه شدند که خلقت انسان جا دارد، ولو بعضی آدمیان خونریزی کنند، ولو مفسدهها از برخی آنها دیده شود، اما اگر در بین آنها وجودی مثل امیرالمؤمنین علی(سلاماللهعلیه) بیاید، كافی است تا اینکه هدف خلقت عالم صددرصد درست باشد. ملائکه به اشتباه خود اقرار كردند، گفتند: خدایا ما نمیدانستیم، ما چیزی نمیدانیم، جز آنچه خودت به ما آموختی، علم ما برای شناخت انسان کافی نبود و اکنون انسانشناس شدیم: «قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا؛ گفتند: منزهى تو، ما را جز آنچه [خود] به ما آموختهاى، هيچ دانشى نيست.» (بقره، 32)
وقتی فرشتگان آنچه را باید ببینند، دیدند و فهمیدند که انسان، مظهر همه اسما و صفات حق است، به عجز در آمده، گفتند: خدایا، ما اشتباه كردیم، ما نمیدانستیم این خلیفَةَالله کیست؟ خدایا، ما به حسب ظاهر و اندازهای كه علم داشتیم، حكم كردیم؛ حالا فهمیدیم که انسان باید خلیفةالله باشد.
وقتی چنین شد، خطاب شد که بر آدم سجده كنید. همه سجده كنید و همه، جبرئیل، میكائیل، اسرافیل، جمله عرش و بالاخره آنها كه از نظر رتبه بالاترین رتبه غیر از انسان را دارند، همه سجده كردند، به جز شیطان: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ؛ و چون فرشتگان را فرموديم: براى آدم سجده كنيد، پس به جز ابليس كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد، [همه] به سجده درافتادند.» (بقره، 34)
همه اقرار كردند که آدم از ما بالاتر است. همه آنها اقرار كردند که ما آدمشناس نبودیم و اکنون هم نیستیم و همه به آدم سجده كردند. این سجده، سجده عبادی نیست، سجده تواضع است. یعنی منظور از این سجده، پرستش نیست، بلکه برای ادای احترام و نشانه شدت تواضع است.
آیه شریفه در ادامه میفرماید: «إِلاَّ إِبْليس»، یعنی شیطان با شیطنت از سجده خودداری كرد. از اینجا شروع شد، شیطان سجده نكرد، در حالی كه دید فرشتههایی مثل جبرئیل سجده كردند. بین شیطان و جبرئیل چه تناسبی هست؟ شیطان ذره است و جبرئیل دریا. شیطان دید جمله عرش سجده كردند. جمله عرش كجا، شیطان كجا؟ اما سجده نكرد و یک نفهمیدگی هم كرد، آن هم یک نفهمیدگی علمی. گفت: «خدایا من بهتر از انسان هستم». چرا بهتر از انسان هستی؟ گفت: «خدایا او از خاک خلق شده است و من از آتش خلق شدهام. من نورانیتم بیشتر است. لذا، چون او از خاک است و من از آتش، من برترم و او باید به من سجده كند: «قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ.» (اعراف، 12)
شیطان به آدم سجده نکرد، اما متأسفانه کثیری از فرزندان حضرت آدم شیطان را میپرستند. بسیاری از مردم، با متابعت از شیطان، او را عبادت میکنند و بالاخره شیطان بت آنهاست. قرآن کریم در سوره یاسین میفرماید: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ» یعنی ای انسان، مگر ما در عالم زر با هم معاهده نكردیم که شیطانپرست نباشی؟ دشمنپرست نباشی؟ چرا دشمنپرست شدی؟ چرا شیطانپرست شدی؟
به هر حال، شیطان سجده نکرد. گفتند: چرا؟ گفت: زیرا من بهترم. اشتباه شیطان همینجا بود. برای اینكه پروردگار عالم كه نفرمود به این جسم سجده كن، بلکه فرمود: «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ»، یعنی وقتی من روحم را در او دمیدم، به او سجده كنید. یعنی به روح او، نه به جسم او. شیطان این نفهمیدگی را كرد و گفت: خدایا جسم آن پستتر از من است. جسم من بالاتر است. من از آتشم و او از خاک است. لذا، پروردگار عالم فرمود: «قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فيها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرين؛ از آن [مقام] فرو شو، تو را نرسد كه در آن [جايگاه] تكبر نمايى. پس بيرون شو كه تو از خوارشدگانى.» (اعراف، 13) یعنی از این درگاه برو بیرون.
نکته دیگر قابل برداشت از این آیات، اینکه: خداوند تعالی میفرماید: ای انسان، تو به قدری فضیلت داری که هر كس مخالف تواضع در برابر تو باشد، رانده درگاه خدا میشود، ولو شیطان باشد با آن همه عبادتش، حتی اگر به مقام ملكوتی رسیده باشد، اما مخالف تو شود، رجیم است، رانده درگاه من است. من تو را به اندازهای دوست دارم كه اگر به تو سجده نكند، ولو ملک باشد، رانده درگاه من میشود، دنیا و آخرتش نابود میگردد و یک شیطان خواهد شد.
این مقام و منزلت انسان است، میتواند خلیفةالله شود و کارهای خدایی کند. افرادی از عرفا بوده و هستند که با رسیدن به مقام خلیفةاللهی طیالارض دارند و راحت، در چشم بر هم زدنی، هزارها کیلومتر طی میکنند تا به مقصد برسند. یکی از برکات رسیدن به مقام خلیفةاللهی، این است که انسان در آن مقام میتواند با یک اراده، هر جا خواست، برود. مثلا، با یک اراده به نجف، کربلا، کاظمین یا سامرا برود و مضاجع شریف اهل بیت(سلاماللهعلیهم) را زیارت كند و برگردد. راجع به آشیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی(رحمتاللهعلیه) گفتهاند که ایشان طیالارض داشته است.
بحث این جلسه را با بیان مثالی ساده، برای تقریب به ذهن تمام میکنم تا ادامه آن را در جلسه بعد دنبال کنیم. مثال این است که همه شما میتوانید هر چه میخواهید، خلق كنید، اما در ذهنتان، نه در خارج. اکنون شما میتوانید در یک چشم به هم زدن، به كربلا بروید. هر كسی كربلا رفته، اکنون میتواند در ذهنش به آنجا مشرف شود. حال اگر انسان كه استعداد خالقیت دارد، این استعداد را به فعلیت برساند، یعنی بیفتد در راه حق، یعنی به واجباتی مثل نماز اول وقت و روزه اهمیت دهد، از گناهان اجتناب کند، روی نفس اماره پا بگذارد و با صفات رذیله مبارزه کند، آنگاه میتواند به آدمیت برسد و قدرت پیدا میکند که آنچه را در ذهنش خلق کرده، به فعلیت برساند و در عالم واقع، همان کار را انجام دهد. یعنی سعه وجودی پیدا میكند و بهواسطه آن، خلقت او قوی میشود. طیالارض هم از همین باب است، یعنی همانطور که انسان میتواند در ذهنش در یک لحظه هزار کیلومتر جابهجا شود، با رسیدن به مقام خلیفةاللهی، این ذهنیت را به فعلیت میرساند و در یک لحظه، از خانه خود به کربلا میرود، زیارت میکند و برمیگردد.
خدایا ما اینها را میگوییم، میفهمیم، درک هم میكنیم، وجدان برایمان هست، اما دلمان میخواهد به این مقامها برسیم. خدایا به حق آنان كه كشته شدند تا ما آدم شویم، خدایا به حق آن كسانی كه زن و بچه خود را در راه تو فدا کردند، برای اینكه آدم بسازند، خدایا همه را ولو ضعیف، به مقام آدمیت برسان.
انتهای پیام