به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، آیتالله ضیاءآبادی در جلسه تفسیر اخیر هفتگی خود به تفسیر آیه 50 تا 53 سوره مبارکه کهف پرداخت.
آیتالله ضیاءآبادی با اشاره به مباحث مطرح در این آیات یعنی ماجرای خلقت آدم از خاک، دستور دادن به ملائکه برای سجده بر آدم و اطاعت ملائکه و تخلف ابلیس، گفت: این ماجرا از جهات مختلف برای ما درس است و همین که ملائکه در مقابل فرمان خدا تسلیم شدند، خیلی مهم است.
وی با بیان این که تنها اطاعت کردن در ظاهر کافی نیست، اظهار کرد: تسلیم شدن و واقعاً قلباً تسلیم شدن است که اهمیت دارد. ملائکه واقعاً در برابر خدا تسلیم شدند؛ در حالی که جا داشت که اعتراض کنند که ما آسمانی هستیم ما از نوریم و جوهر ما نور است و این آدم زمینی است و خاک است. قبل از این که این پیدا شود ما هزارها سال تو را عبادت کردهایم. حالا میگوئی که در مقابل او سجده کنیم؟ تسلیم همین است دیگر. یعنی فرمان فرمان خداست. نگفتند که «چرا؟» سجده کردند. اما شیطان گفت که این درست است که من در مقابل موجودی که از گل ساخته شده است سجده کنم!؟ این درست است؟ و قاطع هم میگوید که سجده نخواهم کرد. این معنایش این است که به خدا میگوید تو حکیم نیستی.
«من دلم میخواهد» منطق شیطان است
وی ادامه داد: پروفسور، فیلسوف، حکیم، آن فرد همه چیز تمامی هم که میگوید «من بیایم از فقها تقلید کنم!؟ این مال عوام مردم است، نه مال ماها»، این منطق منطق شیطان است. یا دختری که درس میخواند و میگوید «من خودم را از مردها نمیپوشانم چون این مال افراد درس نخوانده است و من لازم نیست از مردها خودم را بپوشانم» هم همین است. یا ممکن است کسی به حج برود و بگوید «من سنگ نمیزنم به آن ستونها این کار بچهگانه است مگر من بچهام!». این «من دلم میخواهد» منطق شیطان است. این ماجرای شیطان باید برای ما درس باشد. خیلیها هستند که اگر یک دستور دینی را پسندیدند عمل میکنند و اگر نپسندیدند عمل نمیکنند و میگویند بد است برای ما.
«چرا» گفتن در مقابل خدا از دینناشناسی است
آیتالله ضیاءآبادی افزود: ما آن دینی را میپذیریم که خودمان بپسندیم و عقل ما بپسندد. شخص فکر نمیکند که اگر دستوری از مثل خود من و از یک بشر برسد حق دارم بگویم که «چرا؟» و آنجا که خدا گفته است دیگر گفتن چرا معنا ندارد. این اصلاً خدا را نشناخته که میگوید خدا چرا باید فلان دستور را بدهد و من دلم نمیخواهد آن کار را انجام بدهم. این خودپرستی است و مشکل همین است.
«تسلیم از دنیا رفتن» کار هر کسی نیست
وی با اشاره به تسلیم ملائکه در برابر خداوند، گفت: عمده همین تسلیم است. اسلام یعنی تسلیم و اگر تسلیم شدی مسلمانی وگرنه نیستی. تسلیم خیلی کار مشکلی است. انبیاء دعا میکردند که مرا مسلم بمیران یعنی تسلیم باشم. این کار هر کسی نیست. دین اسلام است و آن کسی که میگوید متدین است، اگر در مقابل فرمان خدا تسلیم بود آن درست است.
تسلیم ابراهیم و اسماعیل(ع)
وی در ادامه به ماجرای رؤیای حضرت ابراهیم(ع) و ذبح اسماعیل اشاره کرد و با بیان این که احترام حضرت ابراهیم در نزد خدا به واسطه تسلیم شدن در برابر امر خدا بوده است، گفت: ابراهیم در خواب دید که دارد پسرش را سر میبرد، آن هم پسری که محبوب دلش بود. خدا در سن پیری به او پسری داده و با چه خون دلها او را پرورش داده است و حالا 13 ساله شده و تازه به سن رشد رسیده است و قرار است کمک او باشد. در آن سن حضرت ابراهیم خواب دید که دارد سر او را میبرد. سه شب این خواب را دید و بعد با پسرش صحبت کرد و گفت: پسر عزیزم، نگفت که پسر، گفت پسر عزیزم من در خواب میبینم که تو را ذبح میکنم. تو هم فکر که چه کار کنیم. پسر هم گفت که پدر آن چه امر شده است انجام بده. هیچ کدام نگفتند «چرا؟» در حالی که جای چون و چرا داشت. شیطان گفت چرا انجام بدهم اما در این جا پسر دراز کشید و گردنش را در اختیار گذاشت و پدر هم خنجر را در دست گرفت تا گردن او را ببرد اما خدا ندا داد که آفرین بر تو، دست نگه دار.
دینی که خدا میپسندد تسلیم شدن است/ تسلیم نبودن در اثر گناهان پیش میآید
وی افزود: شما پیرو اینها هستید اما میگوئید که پول دارم، مقام دارم، چرا نکنم؟ وزیر میشوم و وکیل میشوم، چرا نکنم؟ ما غالب این گونه هستیم. منت بر خدا میگذاریم در حالی که کاری نکردهایم. شیطان شش هزار سال عبادت کرد اما مردود شد. چرا؟ چون این کارها خیلی مهم نیست و مهم آن است که چقدر تسلیم هستی. این تسلیم نبودن هم در اثر گناهان پیش میآید. صحنه گناه که پیش آمد و لذتبخش است آنجا ببین چه کاره هستی! گناه میکنی یا نمیکنی؟ بنابراین عمده تسلیم است. آن دینی که خدا میپسندد تسلیم شدن است؛ همان دینی که ملائکه با آن تسلیم شدند.
دین و ولایت، حاکم شدن خدا و پیغمبر(ص) و امام بر افکار و اعمال ماست
وی در بخش دیگری از این جلسه با بیان این که دین و ولایت حاکم شدن خدا و پیغمبر(ص) و امام بر افکار و اعمال ماست، گفت: الفاظ خیلی خوب است اما عملاً ولایت را قبول نکردهایم. این که ما بگوئیم ولیّ ما امیرالمؤمنین(ع) است، اما ولیّ حاکم و مستولی بر افکار ما و مسلط بر اعمال ما نباشد و زندگی فردی و اجتماعی و کسب و کار ما بر اساس دستورات آنها نباشد، فایده ندارد که در اذان بگوئیم اشهد علی ولی الله.