به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا) به نقل از منابع اينترنتی، يكى از نزديكان پدر او حاج مصطفى غلوش او را راهنمائى مىكند كه فرزندش راغب را به يكى از اساتيد حفظ بسپارد تا حفظ قرآن را به او بياموزد و به خاطر اشتياق و عرق دينى شديدى كه در دل اهل روستا مانند حاج مصطفى وجود داشت او با اين نظر موافقت كرد و به راغب گوشزد كرد كه هر روز پس از درس به مكتب برود.
راغب تاقبل از 10 سالگى موفق به حفظ قرآن كريم شد و بعد از حفظ كامل قرآن، به فراگيری احكام اسلامی زيرنظر شيخ عبدالغنى شرقاوى در روستاى برما رویآورد.
درسن 14 سالگى ذكر خير او به روستاهاى همجوار و به شهر طنطا جايگاه عالمان هم رسيد. در رمضان سال 1953 دعوتهای متعددی از وی برای سفر به روستاها و شهرهاى نزديك به روستا بهعمل آمد. در سن 15 سالگى به روستاى (محلة القصب) در استان كفرالشيخ دعوت شد اين مهم در ابتداء كار سختى به نظر میرسيد. در ميان فضائى كه امواج رقابت در بين خبرگان كرسى تلاوت در اين منطقه مخصوصا استان غربى موج مىزند چگونه بدين جايگاه بلند نائل گردد.
قارى جوان، راغب مصطفى غلوش توانست قبل از 18 سالگى براى خود مجد و عظمتى بيافريند، با اينكه حق دفاع از وطن بر عهده او قرار گرفت و براى سربازى و اداء خدمت خوانده شد، چيزى كه چاره و گريزى از آن نبود، در سال 1958م در حاليكه 20 سال داشت، سربازى را شروع كرد.
وی در خاطرات خود آوردهاست: من دوست داشتم تا در مشهورترين مساجد مصر و قاهره قرائت كنم و بر اين امر حريص بودم كه خود را به مسئولان مسجد عرضه كنم تا شايد برايم فرصتى پيش آيد تا ده آيهاى قرائت كنم يا در اين مسجد بزرگ اذان بگويم به شيخ مسجد حسينى شيخ حلمى عرفه معرفى شدم و آنچه مقدور بود از قرآن در نزدش خوانده و او بسيار از من خوشش آمد و روزى به آنچه در درونم بود تصريح كرده و از او خواستم كه بزرگوارى كرده و به من براى اذان و قرائت يك عشر قبل از اقامه نماز اجازه دهد ، او به من گفت: راغب اگر شيخ طه فشنى تاخير كرد، فرصتى براى تو خواهد بود، من از ته قلب از خداوند خواستم كه شيخ طه فشنى تاخير كند و گوئى كه درهاى آسمان بهتمامى باز گشته بود و خداوند دعوت مرا اجابت فرمود و شيخ فشنى تاخير كرد.
موعد اذان نزديك شد و شيخ حلمى به من گفت آماده باش و به مسئول مسجد گفت؛ بگذار راغب اذان بگويد پس اجازه داد و مرا در كنار شيخ محمد غزالى (رحمه الله ) نگه داشت تا وقتى كه با فرارسيدن وقت نماز عصر از درس فارغ گردد، شيخ مصطفى اسماعيل عبارتى را در آخر اذان اضافه مىكرد و مىگفت: (…الصلاة و السلام عليك يا نبى الرحمة يا ناشرالهدى يا سيدى يا رسول الله ) من هم همچنانكه استاد مصطفى اذان مىگفت، اذان گفتم اين در حالى بود كه من لباس سربازى به تن داشتم كه نظر مردم را به من جلب مىكرد اين موضوع در ماه رمضان اتفاق افتاد و صدا در حال روزه خوب و كشيده و زيبا مىشود ومن 10 آيه را خواندم و از سوره الحاقة هم شروع كردم و جو مسجد منقلب شد تا آنجا كه من شبيه خيمهاى در وسط ميدانى شدم و در قرائت فرو رفتم چرا كه مردم با گفتن الله يفتح عليك، يبارك فيك، تانى الآية، به من شجاعت مىبخشيدند و من آيات را بنا به خواست افراد موجود در مسجد بيش از يكبار خواندم و زمان تلاوت به بيش از نيم ساعت رسيد.
از ميان كسانى كه به مسجد حسينى مىآمدند استاد محمد امين حماد مدير راديو در آن وقت بود كه حاضرين به او گفتند استاد، به راغب كارتى بدهيد تا بتواند به راديو بيايد و تقاضانامه ملحق شدن به راديو را پر كند او آن جا به من كارت را داد و گفت: فردا در دفتر من در ساختمان راديو در شريفين نزد من باش، بنابه تاريخ اعلام شده به راديو رفتم و امتحان را نزد هيئت داوران به اتمام رساندم. آنجا 160 قارى ديدم، ايشان به من گفتند: تو از جملهی نگهبانان هستى؟ ـ من لباس سربازى به تن داشتم ـ من گفتم من هم همراه شما هستم و براى امتحان آمدهام، ايشان تعجب كردند و بعضى از آنها براى من آرزوى موفقيت كردند.
هيئت داوران دوقسم بود؛ قسمتى براى صوت و قسمتى براى قرآن به من گفتند از اين قسمت بخوان(من جاء بالحسنة فله عشر امثالها و من جاء بالسيئة فلا يجزى الا مثلها و هم لا يظلمون )، به لطف خدا موفق بودم. اعضاء هيئت داوران برايم درود فرستادند و به محافظت صدا توصيهام كردند.
پس از گرفتن گواهى پايان خدمت به شهر خودم (برما) رفتم و با چيزى كه انتظار نداشتم، مواجه شدم اهل روستا استقبال غير منتظرهاى از من كردند و مىگفتند: هزار بارك الله راغب مرا بغل كردند و روى گردن قرارم داده و بردند، گفتم قضيه چيست؟ گفتند: مگر اين خبر را نشنيدهاى؟ گفتم: كدام خبر؟ گفتند اسم و عكس تو با تيتر درشت در همه روزنامهها درج شده؛ خداى را سپاس كه به من صبر و تحملى داد تا اين خبر سعيد را تحمل كنم خبرى كه عقل و صبر نياز داشت تا كسى در خوشحالى افراط نكند.
استاد راغب بيش از 30 سال متوالى براى قرائت كلام الله مجيد به كشورهاى جهان من جمله ايران سفر كرد و به اين نكته ايمان داشت كه اين ماموريت و رسالت سنگينى است كه به نحو شايسته بايد آنرا اداء كرد … در سالهاى اخير ماندن در مصر را ترجيح مىداد تا ميليونها نفر از تلاوت قرآن بامدادى و روزهاى جمعه و مناسبتهاى مختلف او بهرهمند شوند.