خاطرات یحیی یثربی از مرحوم احمدی
کد خبر: 3733438
تاریخ انتشار : ۰۵ مرداد ۱۳۹۷ - ۰۹:۴۱

خاطرات یحیی یثربی از مرحوم احمدی

گروه شبکه‌های اجتماعی ــ سیدیحیی یثربی به ارائه چند خاطره کوتاه از ملاقات‌هایش با مرحوم حجت الاسلام والمسلمین احمد احمدی پرداخت که نشان از نزدیکی این با یکدیگر دارد.

به گزارش ایکنا؛ حجت‌الاسلام والمسلمین احمد احمدی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، رئیس سازمان «سمت» و عضو هیئت امناء پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، شامگاه جمعه هجدهم خردادماه درگذشت و پیکر ایشان نیز روز یکشنبه بیستم خردادماه در شهر مقدس قم تشییع و در حرم مطهر حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد.
سیدیحیی یثربی، مفسر قرآن و استاد سابق فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در کانال تلگرامی خود به انتشار خاطراتی از مرحوم حجت الاسلام و المسلمین احمد احمدی پرداخته است که در ادامه متن آن را می‌خوانید؛
آشنایی من با مرحوم دکتر احمدی به پیش از پیروزی انقلاب اسلامی باز می‌گردد. هرچند در آن زمان که من به درس مرحوم علامه طباطبایی می‌رفتم، ایشان برای تدریس به تهران آمده بودند و من کمتر می‌دیدمشان. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و هنگامی که من از رساله دکترایم دفاع کرده و وقت بیشتری را در تهران می‌گذراندم، بیشتر ایشان را می‌دیدم.
روزی در منزل جناب ابوالفضل بهرام‌پور میهمان بودیم که دکتر احمدی از من خواستند تدریس درس معارف در دانشگاه تهران را بر عهده گرفته، با ایشان همکاری کنم. من نپذیرفتم، لذا ایشان پیشنهاد تدریس فلسفه را به من دادند که پذیرفتم و بعد از مدتی هم در دانشگاه تبریز مشغول به کار شدم.
در یکی از سال‌هایی که کنگره نکوداشت علامه طباطبایی را در تبریز برگزار می‌کردم، شبی در خدمت دکتر احمدی بودم و از هر دری با یکدیگر گفت‌وگو می‌کردیم. ناگهان به من گفت: سید! تو که تدریس فلسفه را به راحتی قبول کردی، چرا تدریس معارف را قبول نکردی؟
به ایشان پاسخ دادم که من می‌توانم برای دانشجویان از ابن سینا و ارسطو و ملاصدرا بگویم. اما نمی‌توانم این مسئولیت را بر دوش بگیرم که با آنها از علی(ع) و فاطمه(س) سخن بگویم، در حالی که ممکن است عمل خودم با سخنم هماهنگ نباشد. در پذیرش تدریس معارف، من جز اینکه می‌ترسیدم عمل و سخنم با هم متفاوت باشد، مشکلی نداشتم! هم خندید و هم متاثر شد و گفت: حق با تو است سید! معلم دینی مردم شدن کار آسانی نیست!
مرحوم دکتر احمدی در دوره‌ای هم که من از ناراحتی چشم رنج می‌بردم، بسیار با من همدردی کرده، مرا یاری رساند تا در آن زمان که امکانات لازم در تهران وجود نداشت، به خارج از کشور اعزام شده، مورد معالجه قرار بگیرم.
این انسان صادق و درستکار با وجود اینکه من نسبت به سازمان سمت که مسئولیتش بر عهده او بود، اعتراض داشته و کتابی که وی به همراه یکی دیگر از اساتید نوشته بود را مورد نقد قرار دادم، هرگز از من نرنجید و همواره مرا مورد محبت خود قرار می‌داد.
مدتی بعد از آنکه یادداشت و مقاله‌ای برای او درباره کتابش و نیز عملکرد سازمان سمت نوشتم و برایش فرستادم، او را دیدم. دکتر احمدی آن روز به من گفت: سید! حق با تو است! ما وقت زیادی برای نوشتن کتاب نگذاشتیم و مسلما ضعف بسیار دارد. ولی امروز همه از پلورالیسم و مدارا سخن می‌گویند، در حالی که تو به این تندی با ما سخن گفته بودی! به او گفتم: آقای دکتر! نقد با تعارف سازگاری ندارد، دارد؟ خندید و گفت: حق با تو است!
همچنین به خوبی به یاد دارم که در کنگره‌ غزالی که در دانشگاه تهران برگزار شد، دکتر احمدی در ابتدا به صورت خصوصی از من خواست که مقاله انتقادی خود درباره غزالی را که کمی تند بود، یا ارائه نکنم و یا آن را تعدیل کنم. به او گفتم چشم، در حالی که عملاً قصد نداشتم که تغییری در آن ایجاد کنم، اما تصمیم گرفتم به احترام سخن او لحن سخنرانی‌ام را نرم‌تر کنم.
اما فردای آن روز که نوبت سخنرانی‌ام بود، دکتر احمدی باز هم مرا به گوشه‌ای کشید و گفت: دیروز گفتم که مقاله‌ات را نرم‌تر کن! اما امروز می‌گویم تا می‌توانی تندتر نقد کن. اینان غزالی را پیامبر و امام کرده‌اند و به آسمان برده‌اند! تو تا می‌توانی قوی‌تر و تندتر او را نقد کن!
همین چند سال پیش هم با من تماس گرفت که قرار است طرحی درباره قرآن توسط فلانی اجرا شود، شما هم بیا و در اجرای آن همکاری کن! به او گفتم که اینگونه طرح‌ها برای جذب بودجه است، نه کار تحقیقی و با روحیه من سازگار نیست و عذر خواستم. گفت: شما بیا تا ما جدی کار کنیم!
سعی کردم به گونه‌ای بگذرم و عذرخواهی کنم. چند هفته بعد ایشان را در مراسمی دیدم. باز هم از اینکه پیشنهادش را نپذیرفته بودم، عذرخواهی کردم. ولی او خندید و گفت: تو همیشه آزادی و اختیار کارهایت را داری! حتی به اندازه ذره‌ای هم از تو ناراحت نیستم!
شاید حدود دو سال بود که مشغله‌های کار و زندگی نگذاشته بود دیداری تازه شود که خبر درگذشت آن عزیز را شنیدم. خداوند او را رحمت کند که من جز نیکی و درستکاری از وی ندیدم!
انتهای پیام

captcha