این بحث یک بحث معرفتی است که در پی خود یک بحث عملیاتی نیز به همراه دارد؛ یعنی در مرحله اول باید بدانیم و بفهمیم و در مرحله بعد به دانستههای خود عمل کنیم. نکته قابل توجه این است که رسول خدا(ص) و ائمه(ع) در لسان حدیث، دشمن را معرفی کردهاند و اجتناب از دشمن نیز، به حکم عقل و سیره عقلا اثبات شده است، لذا دشمن باید شناخته شود. ما شاید در ساختار سیاسی ـ اجتماعی خود دشمن را بشناسیم، اما از دشمنی که در ساختار انسانشناسی وجود دارد، فقط اسمش را میدانیم و دشمنیاش را نیز جدی نمیگیریم.
در حدیث آمده است است که فرمودند «اعداء المؤمن ثلاث الشیطان و الدنیا و النفس». دشمنان مؤمنان سه گروه هستند؛ شیطان، دنیا و نفس. ما باید این سه را بشناسیم و بحث معرفتی نیز در همین حیطه است است و باید نحوه دشمنی آنها را بشناسیم و بدانیم که چطور میشود این دشمن را مهار کرد و راهکار فرار از دشمنی شیطان چیست. شیطان اگر بخواهد دشمنی کند چه کار میکند؟ اصلا حقیقت شیطان چیست و در دشمنیاش تا کجا پیش میآید؟
بنابراین ما با سه دشمن و سه مسئله مواجه هستیم که از ضرب اینها، جمعاً ۹ مسئله حاصل میشود؛ لذا اگر کسی از امروز شروع کند و این ۹ مورد را بیاموزد و اعمال کند، یک عمر زمان میبرد و انسان، زمانی برای معطل کردن نخواهد داشت. بنده نیز از بین این سه دشمن، بحث نفس را مطرح میکنم و در ادامه جملاتی در تعریف نفس و راههای دشمنی نفس را تبیین خواهم کرد.
سرسختی دشمنی نفس
در دشمنی این موجود در حدیث نبوی دو ویژگی آمده است و رسول خدا (ص) میفرمایند «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک» سختترین دشمن تو نفس تو است که در درون تو وجود دارد. پس اولا نفس دشمن درونی است و ثانیا سرسخت است. اما سؤالی که مطرح میشود این است که چرا نفس دشمن سرسختی است؟
در دیپلماسی و بحثهای سیاسی میگویند دشمنی و دوستی با جهان تابع منافع است. گاهی منفعت اقتضا میکند که دشمن انسان، دوست انسان بشود و یکی از سیاستمداران جهان میگفت دشمنی تا پایان نیست و قیمت دارد و اگر تطمیعش کنید، دوست شما خواهد بود. اما وقتی رسول خدا (ص) فرمود «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک»، یعنی اگر به نفست باج هم بدهی و تطمیعش کنی، باز هم دشمن تو است. یعنی هرچه را از تو میخواهد و این خواستهها را به او بدهی، باز هم کوتاه نمیآید؛ لذا دلیل سرسخت بودن دشمنی نفس این است.
در حدیث علوی نیز سومین ویژگی نفس آمده است که حضرت فرمود «نفسک اقرب اعدائک»، یعنی نفس تو، نزدیکترین دشمنان تو است. درون شما است، اما خیلی هم نزدیک است. چنین دشمن درونی، نزدیک و سرسخت را که میتواند ضامن شقاوت بشر باشد باید شناخت و باید دانست که او چطور عمل میکند. مسئله دشمنشناسی جزء مسائل اصلی عقل و عقلا است و باید بدانید با چه کسی طرف هستید.
برای نفس دوازده معنا را بیان کردهاند، اما یکی از آنها این است که «النفس جوهر ملکوتی یستخدم البدن فی حوائجه». نفس یک حقیقت آنسویی و ملکوتی است. نفس از جنس ملکوت است، چون شانی از شئون روح انسان است و نفس ابزاری به نام بدن دارد که احتیاجات او را برآورده میکند. نفس سازمان بسیطی است که دو معاونت نیز دارد؛ یکی از آنها عبارت از قوه شهوت، یعنی خواستنها است که یکی از مصادیق این خواستنها، خواستن جنسی است. هر منفعتی که در زندگی شما حاصل میشود به واسطه اعلام قوه شهویه است و او است که میگوید باید کار کنید، چون کار کردن منفعت دارد و او است که میگوید درس بخوانی، چون درس خواندن منفعت دارد؛ لذا هر منفعتی که حاصل میشود به واسطه اِعمال قوه شهویه است.
معاونت دوم نیز قوه غضبیه نام دارد. هر ضرری که از شما در زندگی دفع میشود به واسطه اِعمال قدرت این قوه شهویه است. مثلا لازم است که از مرز و بوم این مملکت دفاع کرد که این باید را قوه غضبیه اِعمال میکند. هر دفاعی که در زندگی انسان است به دلیل اعمال قوه غضبیه است که بدن انسان آن دستور را انجام میدهد؛ بنابراین اینکه میفرمایند این گوهر ملکوتی بدن را استخدام میکند و احتیاجات خود را به واسطه همین پیکره انجام میدهد همین است.
توجیهگری
اما سؤال این است که نفس انسان چطور بر سر انسان بلا میآورد و با آدم دشمنی میکند؟ چند راه را در منابع دینی ما معرفی میکنند که هشت مورد است، اما مهمترین اینها را بیان میکنم. یکی از این موارد عبارت از دشمنی نفس به واسطه توجیهگری است. توجیه یعنی وجیه کردن یک مبنای غلط که کار نفس انسان است. به فلان شخص میگوییم چرا رشوه گرفتید؟ میگوید همه میگیرند که این جمله او توجیه است. میگوییم چرا معتاد شدی؟ میگوید خواستم تجربه کنم که این جمله توجیه است. در حالیکه، چون او نمیفهمیده معتاد شده، اما این عدم فهم را قبول نمیکند و کار خود را توجیه میکند. طبق آیه «بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ وَ لَوْ أَلْقى مَعاذِیرَهُ»، انسان میداند چه کاره است و فلان کار او باطل است، ولو اینکه عذرتراشی کند.
تسویف
دومین راهی که نفس دشمنی میکند در زمینه واژهای به نام تسویف است. تسویف یعنی کار امروز را به فردا انداختن. مثلا ورزش برای سلامتی خوب است و میگوییم از چه زمانی شروع میکنید؟ میگوید از شنبه. در مورد دیگر کارها نیز همینطور است و انسانها کارهایشان را به روزهای دیگر میاندازند که این کار دشمنی نفس است.
بیچارگی بشر این است که نفس از این طریق به او ضربه میزند، اما نمیفهمد و کار سخت همین است. ما از بدو ولادت، صورتمان صورت انسانی است، ولی به این آدم انسان نمیگویند و باید ببینیم که چه زمانی این فرد، انسان میشود. انسان در طول زندگی خود، یک وجه مشترکی با جمادات دارد و برخی از انسانها وقتی قساوت قلب پیدا میکنند، مشترک با این جمادات میشوند. گاهی اوقات نیز بخشی از زندگی انسانها مشترک با نباتات است که فقط در اینصورت رشد و زاد و ولد میکنند و این برای زمانی است که انسان دچار دنیازدگی میشود.
مرتبه سوم زندگی بشر، مشترک با حیوانان است و زمانی است که شیطان بر او مسلط شود و مرحله چهارم، برابری او با ملک است. یعنی ملک گناه نمیکند او نیز گناه نمیکند، اما تا اینجا نیز کسی به او انسان نگفته است و انسان در مرحله پنجم محقق میشود، یعنی مرحلهای که مسجود ملک شدن است که ملک به او سجده کند. با این حال وقتی به فلان شخص میگوییم چه زمانی میخواهید انسان شوید میگوید وقت زیاد است. اما اگر از بدو تولد نیز این کار را شروع کنیم باز هم ممکن است زمان کافی نداشته باشیم؛ بنابراین کار امروز را به فردا انداختن در مسیر تصحیح معنویت، تسویف است که دشمنی نفس تلقی میشود. امام علی (ع) نیز فرمود «لا دین لمسوف بتوبته»، کسی که توبه را به فردا بیندازد دین ندارد.
میگوییم درست زندگی کن، میگوید که نمیتوانم مانند علی (ع) باشم و خدا ارحمالراحمین. اما این فریب است. خدا ارحمالراحمین است، اما این ارحمالراحمین بودن خدا برای شیطان هم هست، نمیتوان این را گفت و هر کاری را انجام داد.
سومین دشمنی که نفس با انسان میکند این است که او را به بدیها امر میکند. حقیقت نفس انسان بنا به فرموده قرآن این است که اماره به بدیها است؛ بنابراین اگر بدی از شما سر زد، بدانید که مغلوب نفس هستید. یک عالمی را دعوت کرده بودند برای سخنرانی که به مدت ۱۰ شب در مورد بهشت سخنرانی کرد. یک نفر گفت چرا فقط در مورد بهشت حرف میزنید در مورد جهنم هم بگویید. این عالم گفت جهنم را میروید و میبینید من در مورد جایی که هرگز نمیبینید حرف میزنم؛ بنابراین بدی و مصادیقش روشن و آنها را میدانیم و به آنها اشاره نمیکنم. طبق آیه «بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسَانُ لِیَفْجُرَ امَامَهُ»، اراده بشر است که دائما میخواهد گناه کند. آن وقت رهبران آسمانی ما میگویند این گناهکاری را چارچوب بدهید یعنی خواستههای نفس که انسان را به گناه وادار میکند را چارچوب بدهید و هرچه خواست را اجابت نکنید.
فریبکاری
چهارمین نوع دشمنی نفس نیز عبارت از فریبکاری است. فریبکاری یعنی کار غلط را با یک ظاهر دلسوزانه انجام دهید. البته برخی از فریبها ضامن سلامت بشر هستند، مثلا مادر میخواهد به فرزندش شربت تلخی بدهد، اما به او میگوید که چیز خوبی است که فریب است و ضامن سلامت محسوب میشود و ایرادی هم ندارد. اما گاهی اوقات فریبکاری اینطور نیست و به او میگویند امام حسین (ع) را بکش. میگوید میکشم، اما چقدر به من پول میدهید؟ میگویند ملک ری را میدهیم و آنجا میتوانی دست ضعیفان را بگیری و کارهای خیر انجام دهی تا همه چیز درست شود که این کار فریب است.
این بحث جدی است، اما ما خدا را باور نکردهایم. میگوییم درست زندگی کن، میگوید نمیتوانم مانند علی (ع) باشم و خدا ارحمالراحمین. اما این فریب است. خدا ارحمالراحمین است، اما این ارحمالراحمین بودن خدا برای شیطان هم هست، نمیتوان این را گفت و هر کاری را انجام داد. درست زندگی کردن هرگز سخت نیست. بزرگان ما را ببیند که چگونه درست زندگی میکنند؛ بنابراین این ما هستیم که دچار مشکل هستیم.
انتهای پیام