امروز دیگر در تمام شهرهای ایران، کافه به پاتوقی برای جوانان تبدیل شده است. رشد روزافزون تعداد کافهها نه فقط تهران بلکه شهرهایی مذهبی مثل قم و مشهد را نیز درنوردیده است. این رشد قارچگونه طبیعتاً نگرانیهایی را در ذهن دغدغهمندان فرهنگی ایجاد میکند، اما نوع مواجهه با این دغدغه مهم است. آیا باید با کافه به مثابه یک پدیده وارداتی منحط و تهدید نگاه کرد؟ یا میتوان با شناسایی بسترهای شکلگیری آن در کشورمان، تهدیدهای آن را به فرصت تبدیل کرد؟
خبرگزاری ایکنا، در راستای پاسخ به این دغدغه سلسله مصاحبههایی را با صاحبنظران عرصه فرهنگ و جامعه تدارک دیده است. این هفته و در ادامه کافهگردی با رضا علیزاده، دکترای جامعهشناسی از دانشگاه تهران و عضو هیئت علمی دانشگاه رشت به گفتوگو پرداختیم. علیزاده در رشت زندگی میکند و در تحلیل خود از کافهنشینی، به توصیف و تحلیل وضعیت کافهها در این شهر نیز اشاره میکند. او همچنین از سنت دیرینه زیست شبانه در رشت سخن به میان میآورد، اما مقایسه وضعیت آن را با تهران محل توقف و تأمل میداند. آنچه از نظر میگذرد، حاصل این گفتوگوست.
ایکنا ــ تعداد کافهها طی چند سال اخیر در تهران رشد بسیار زیادی داشته است. آیا در رشت هم این افزایش وجود داشته است؟ علت آن را چگونه تحلیل میکنید؟
با وجود مشکلات اقتصادی، شرایط تحریم و ... تعداد کافهها در رشت طی چند سال اخیر، به طرز عجیبی رشد داشته است. مردم نیز استقبال خوبی از کافهها میکنند. علت رشد کافهها در رشت را در دو سطح میتوانیم بررسی کنیم. سطح اول مربوط به تغییرات کل کشور، رشد شهرنشینی و تأثیر پذیرفتن از جهانیشدن است، هر چه میزان شهرنشینی و تأثیرات جهانیشدن در جامعهای بیشتر شود، نیاز به فضاهایی مثل کافه که از ملزومات زندگی مدرن هستند و شکل امروزی آنها که بیتعارف، از غرب وارد شدهاند، بیشتر میشود.
سطح دوم پاسخ، مربوط به فرهنگ خود رشت است. از اوایل دوره قاجاریه و زمانی که روسها در اثر جنگ با ایرانیان وارد گیلان شدند، گعدهنشینی و شبنشینی از فرهنگ آنها به فرهنگ گیلانیها وارد شد. این فرهنگ باعث شد که از سویی قهوهخانهنشینی و بعدتر کافهنشینی و از سوی دیگر زیست شبانه در رشت، به فرهنگ غالب میان مردم تبدیل شود.
ایکنا ــ کافهها و قهوهخانهها در رشت، چه تفاوتهایی با هم دارند؟
شاید مهمترین تفاوتشان این باشد که قهوهخانههای سنتی رشت، برخلاف اسمشان به جای قهوه، چای ارائه میدهند و خانمها هم در آن وارد نمیشوند، اما در کافهها هم چای و هم قهوه ارائه میشود و خانمها هم اجازه ورود دارند.
تفاوت دیگر آنها هم از نظر قشربندی اجتماعی و صنفی است، در قهوهخانهها، قشرهایی مثل کشاورزان، کارگران و ... حضور پررنگتری دارند. در حال حاضر که فصل کشاورزی تمام شده است، این حضور به مرور پررنگتر میشود. در حالی که قشر دانشجو و تحصیلکرده بیشتر، کافه را انتخاب میکند. همچنین از نظر سن و سال، افراد سن بالا معمولاً به قهوهخانه میروند و افراد جوانتر معمولاً به کافه میروند. اکنون هم قهوهخانهنشینی و هم کافهنشینی در رشت پرطرفدار است.
ایکنا ــ آیا رشد کافه و کافهنشینی تهدیدی برای فرهنگ جامعه محسوب میشود؟
ببینید فی نفسه نمیتوانیم از رشد یک پدیده، تحلیل مثبت یا منفی داشته باشیم، باید ببینیم آن پدیده چه کارکردهایی در جامعه ایفا میکند، اگر آن کارکردها شناسایی شد، آنگاه میتوانیم تحلیل منصفانهای داشته باشیم. رشد کافهها با توجه به جوان بودن هرم سنی کشور و تغییرات ناشی از جهانی شدن، در کلانشهرهایی مثل تهران، رشت و ...طبیعی است اما اینکه این رشد، فرصت است یا تهدید، نیاز به تحلیل کارکردی دارد.
میزان مطالعه جوامع توسعه یافته از جامعه ایران بیشتر است، اگر آنها چهار ساعت در فضای مجازی میچرخند، حداقل دو ساعت مطالعه مفید دارند اما مطالعه مفید در ایران 10 دقیقه هم نیست
اگر بخواهیم به کارکردهای فعلی کافه اشاره کنیم میتوان گفت که یکی از اصلیترین کارکردهای آن، همان حوزه عمومی است که «هابرماس» مطرح میکرد. فضاهای عمومی، فضاهایی حدفاصل حکومت و مردم هستند، مردم مینشینند و با هم صحبت میکنند، صحبت و گفتوگو نیاز جوامع امروز بشری است و فضای عمومی باید این نیاز را اقناع کند. فضای عمومی در کشور ما خیلی ضعیف است، لذا کافه بخشی از وظایف حوزه عمومیای را که وجود ندارد، به دوش میکشد.
یکی از کارکردهای دیگر کافهها فرهنگی است. برای مثال، در رشت کافهای به نام «سایه»، برگرفته از تخلص هوشنگ ابتهاج، وجود دارد. این کافه همیشه شلوغ است و کار مطالعاتی در آن با جدیت رونق دارد. امروز همچنین کافهکتابها در رشت در حال فزونی و رونق هستند. کافههایی پر از قفسههای کتاب که مردم از کتابهای آن میخوانند و قهوهای مینوشند. من خود اگر بخواهم با کسی راجع به یک موضوع فرهنگی صحبت کنم، به کافه میروم. بعضی کافهها در راستای اشتغالزایی نیز فعال شدهاند، مثلاً کافهای در رشت هست که زنان کارآفرین به آن رفتوآمد دارند و برای زنان اشتغالزایی میکند.
کارکرد دیگر کافه، تفریح و پرکردن اوقات فراغت است. کافهها خلأ فضاهای تفریحی در کشور ما را پر میکنند. مثلاً جوانان اگر بخواهند جشن تولد بگیرند، آنجا برگزار میکنند. فضای خانه برای بعضی جوانها دیگر جذابیت ندارد، لذا ترجیح میدهند اوقات فراغت و استراحت خود را در کافه بگذرانند، به خصوص اینکه از نظر آنان، کافه محل امنی تلقی میشود. مثلاً میتوانند در آنجا رفتار و حجاب آزادتری داشته باشند.
با توجه به این کارکردها، در مجموع، کافهها نقش مثبتی در جامعه امروز ما ایفا میکنند اما حتماً آسیبهایی هم میتوانند داشته باشند که نباید از آنها غافل شویم. کار پژوهشی قوی در کشور درباره کافهها لازم داریم تا مشخص شود از این ناحیه چه آسیبهایی جوانان را تهدید میکند. یکی از این آسیبها میتواند بطالت وقت باشد.
ببینید من مثالی برای شما مطرح میکنم؛ همه میدانیم که شبکههای اجتماعی از ضروریات امروز زندگی بشر هستند اما یکی از گرفتاریهای عمده ما این است که میخواهیم تمام نیازهای علمی، تفریحی و آگاهیبخشی خود را از شبکههای اجتماعی اقناع کنیم. آسیبهای فضای مجازی از نظر بطالت وقت در حال افزایش است. سال گذشته پژوهشی بر جوانان 18 تا 29 ساله انجام دادیم و مشخص شد که این جوانان، روزانه بیش از چهار ساعت در شبکههای اجتماعی مشغول هستند.
ایکنا ــ به نظر میرسد همه دنیا همین مقدار را در طول روز به شبکههای اجتماعی اختصاص میدهند. چرا این موضوع فقط در ایران باید آسیب تلقی شود؟
میزان مطالعه جوامع توسعه یافته از جامعه ایران بیشتر است، اگر آنها چهار ساعت در فضای مجازی میچرخند، حداقل دو ساعت مطالعه مفید دارند اما مطالعه مفید در ایران 10 دقیقه هم نیست. نباید خیال کنیم فضای مجازی میتواند همه آگاهیهای مورد نیازمان را تأمین کند، اگر در کنار فضای مجازی به اندازه کافی مطالعه، گفتوگو، تفریح و ... داشته باشیم، آنگاه اشکالی ندارد.
همین آسیب برای کافه هم وجود دارد. اگر بخواهیم همه نیازهای خود به گفتوگو، آگاهی، تفریح و ... را از کافه تأمین کنیم، قطعاً کافه چنین ظرفیتی ندارد و مشکلاتی برای جوانان به وجود میآورد.
ایکنا ــ آیا میتوان با تعریف راهبردهای فرهنگی، فضای کافهها را سالمتر و محتوای آنها را غنیتر کرد؟
مردم کشورمان به اندازه کافی خودکنترلی ندارند چرا که نظارت را به امور بیرونی واسپاری کردهایم، یعنی به جای اینکه در موضوعات اخلاقی به افراد یاد دهیم که در وهله اول خودشان باید خودشان را کنترل کنند، مؤلفههای بیرونی برای مهار او را تقویت کردهایم
از آنجایی که رشته من جامعهشناسی و رویکرد من به مسائل، جامعهشناختی است، با هر دخالتی در روند طبیعی جامعه مخالفم. تا کنون هر برنامهای که با عنوان فرهنگی در کشور دنبال کردهایم، جواب درست و حسابی نگرفتهایم، چون کنترل و محدودیت را جایگزین مدیریت کردهایم، به همین علت، اسم برنامهریزی فرهنگی که میآید، آدم نگران میشود. برای مثال چند وقت پیش یک مقام مسئول گزارش داد که موفق شدیم در یک برنامه فرهنگی هفت گروه موسیقی و نوازنده را از خیابان جمعآوری کنیم! در حالی که شاید علت پیدایش چنین گروههایی، نیاز جوانان و بخشی هم به مشکلات اقتصادی مربوط باشد.
ایکنا ــ یعنی هیچ راهبرد و راهکار فرهنگی برای ارتقای کافهها در جنبههای مختلف مدنظر ندارید و معتقدید دخالت در روند طبیعی جامعه محسوب میشود؟
هر پدیده اجتماعی در هنگام پیدایش، مشکلاتی دارد اما در ادامه مشکلات و مخاطراتش کم میشود، چون مردم خودشان یاد میگیرند چه کار باید انجام دهند. باید مردم را کمک کنیم تا خودشان یاد بگیرند چه مدل کافهنشینی داشته باشند، مردم خودشان باید بتوانند مؤلفههای آسیبزا را در فرهنگ کافهنشینی، شناسایی و حذف کنند. این همان خودکنترلی نام دارد که متأسفانه امروز در جامعه ایران ضعیف شده است.
گرچه قوای نظارتی در کشور زیاد شده، اما خودکنترلی زیاد نشده است، مردم کشورمان به اندازه کافی خودکنترلی ندارند، یکی از دلایل اصلیاش این است که نظارت را به امور بیرونی واسپاری کردهایم، یعنی به جای اینکه در موضوعات اخلاقی به افراد یاد دهیم که در وهله اول خودشان باید خودشان را کنترل کنند و از درون قوی شوند، مؤلفههای بیرونی برای مهار او را تقویت کردهایم.
تنها راهبرد فرهنگی که میتواند مفید باشد این است که برای کافههایی که فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی مثل کتابخوانی، شعرخوانی، اشتغالزایی و... انجام میدهند، امتیازاتی در نظر گرفته شود و مورد حمایت اتحادیه، وزارت ارشاد و مجموعههای فرهنگی کشور قرار گیرند.
ایکنا ــ شما در سخنان خود به زیست شبانه در رشت نیز اشاره کردید، آیا زیست شبانه مشکلی برای فرهنگ و امنیت شهر به وجود نیاورده است؟ چون این طرح در تهران مخالفان و موافقان زیادی دارد و به عرصه تنازع آرا تبدیل شده است.
همانطور که پیشتر اشاره کردم زیست شبانه حداقل از اوایل دوران قاجاریه در رشت قدمت دارد، لذا امری تازه و خلقالساعة نیست که با عناصر مدرن وارد رشت شده باشد، هر ساعتی از شب به رشت، به خصوص محلهای مثل راسته آبمیوهفروشیها بیایید، گاریهایی که خوراکی میفروشند، کنار خیابان حضور دارند و غلغلهای برپاست. این وضعیت حتی تا ساعت سه یا چهار صبح هم پابرجاست. خیلی از گاریها خودشان سقف ایجاد کرده و برای مردم صندلی گذاشتهاند، بعضی مغازهها نیز مجوز گرفتهاند و تا پاسی از شب باز هستند. این زیست شبانه در رشت یک سرزندگی و نشاط شرعی برای شهر ایجاد کرده است.
اما درباره تهران؛ وضعیت تهران و رشت با هم تفاوت دارد، رشت از تهران کوچکتر است. در رشت، ناامنی، مشکلات اخلاقی و درگیری خیلی کمتر از تهران است؛ ضمن اینکه اقتصاد رشت، اقتصاد ضعیفی است و اگر زیست شبانه در آن منع شود، آسیب بیشتری به استان گیلان وارد میشود. اما شاید اگر همین فرهنگ در تهران پیاده شود، جمع کردن کار، خیلی سخت باشد، به هر حال تأمین امنیت در تهران خیلی مهم است. ابعاد مختلف آن نیاز به بررسی دارد و کارشناسان حوزههای مختلف با مطالعه وضعیت تهران باید درباره آن نظر دهند.
گفتوگو از مجتبی اصغری
انتهای پیام