به گزارش ایکنا، جلسه درس خارج فقه حجتالاسلام والمسلمین محمد سروشمحلاتی، امروز، 11 خردادماه، برگزار و از طریق صفحه اینستاگرام وی به صورت زنده پخش شد که در ادامه متن آن را میخوانید؛
فقیه با اینکه زلزله چطور رخ میدهد کاری ندارد، آنچه مطرح میکند این است که اگر زلزله رخ داد و نماز آیات بر عهده انسان آمد، ظرف زمانی دارد و چه زمانی بر انسان واجب میشود؟ اینکه چه زمانی زلزله رخ داده مربوط به فقه نیست. یا مثلاً کسوف و خسوف یک پدیده فیزیکی است و فقیه نمیخواهد ضابطهای برای تشخیص کسوف و خسوف مشخص کند تا از او بپرسیم که چه زمانی رخ میدهد. نه فقه دخالت میکند و نه دخالت او اعتباری دارد. ولی آن چیزی که فقه مطرح میکند این است که از فقیه باید پرسید اگر کسوف و خسوف رخ داد و نماز آیات بر انسان واجب شد، ظرف زمانی این عمل کِی است؟
از زمانی که کسوف و خسوف آغاز میشود و از لحظه ابتدا بر ما نماز واجب است یا خیر؟ گرفتگی کامل باید محقق شود؟ یا وقتی شروع به باز شدن میکند، این تکلیف یعنی اقامه نماز آیات بر عهده ماست؟ ظرف زمانی این نماز آیات را فقه روشن میکند و در این بحث نیز میگوییم شرع مقدس روزه را بر ما مقرر فرموده است. بحث در این است که به ادله شرعی رجوع کنیم و ببینیم آیا شرع برای این ماه رمضان که میخواهیم روزه بگیریم، دخالتی دارد یا خیر و در مورد آغاز این تکلیف چه گفته است؟
مانعی نیست که منجمین براساس معیارهای خود، آغازی برای ماه روشن کنند و شرع نیز برای تکلیف خود همان را و یا یک مبدأ دیگری را روشن کند و بپذیرد. اینکه بگوییم در این زمینه شرع ملاک دیگری ندارد، این قطعیت از کجا میآید؟ این بحث که در فقه مطرح است، مباحث علمی را بههم نمیزند و انکار هم نمیکند؛ برای نمونه مطرح میشود که طلوع فجر چه زمانی رخ میدهد؟ در حقیقت یک پدیده فیزیکی است و ربطی به فقه ندارد، اما فقه میتواند وارد شود و باید وارد شود که نشان دهد تکلیف نماز صبح از نظر ظرف زمانی چه موقع است.
میتوان تکلیف شخص در نماز صبح مقارن با همان طلوع فجری باشد که منجمین تشخیص میدهند و میتواند به صورت امکان در مقام ثبوت که شرع مقدس فرموده باشد نماز را 10 دقیقه بعد از طلوع فجر بخوانید که غیرمعقول نیست. فقه دخالتی در طلوع فجر نکرده است و ظرف زمانی مربوط به خود را مشخص میکند. مانند مسئلهای که در لیالی مقمره مطرح است که برخی از فقها این مسئله را مطرح کردند و البته قائل به احتیاط هستند که در شبهای مهتابی باید یک مقدار نماز صبح را به تأخیر انداخت. چون تعبیری که در قرآن کریم است که «يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ»، سپیده صبح باید تبیین پیدا کند و آشکار شود.
وقتی که در لیالی مقمره، یعنی شبهای سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم نور ماه زیاد است، سپیده دیرتر خود را نشان میدهد و آشکار میشود، این ملاک را شرع برای عملی که خود مقرر کرده قرار داده است، والا محاسبات نجومی معتبر است و کسی انکار نمیکند. جدولی که ارائه میکنند که طلوع فجر کِی است، بر حسب تشخیص پدیده فیزیکی است، اما بر این اساس که میخواهم نماز صبحم را بخوانم، چه وظیفهای دارم؟ در اینجا فقیه استنباط میکند.
چون در لیالی مقمره تبیین دیرتر رخ میدهد، باید نماز را نیز با تأخیر خواند. اگر فقیه گفت یک ربع صبر کنید، این طور نیست که فقیه در مسئلهای که مربوط به او نیست ورود کرده باشد. اینها از نظر علمی حل شده است که محاسبات دقیقی وجود دارد، اما بحث ما در این است که از ادله برای تکالیفی که داریم چه استفادهای میتوانیم کنیم.
نکته دیگر اینکه در شروع ماه، احتمالات مختلفی وجود دارد. یک مسئله، تولد ماه است. یک مسئله رؤیت ماه است که بین این دو یک فاصله زمانی وجود دارد. این طور نیست که در لحظه تولد ماه قابل رؤیت باشد و فاصلهای وجود دارد. در همین ماه شوال که قرار داریم، در هلال امسال، بین تولد تا قابلیت رؤیت، 22 ساعت فاصله شده بود. ولی این طور نیست که قاعده، 22 ساعت باشد و شاید با 15 ساعت نیز قابلیت پیدا شود که البته اینها تأثیری در بحث ما ندارد. میگوییم در شرایط کنونی، بشر قابلیت رؤیت ماه در هنگام تولد را ندارد و ابزارهای فعلی این قابلیت را ندارند. تلسکوپ، این قوت را ندارد و هر مقدار این ابزارها قویتر شود، قهراً قابلیت رؤیت بیشتر میشود و این فاصله زمانی کاهش پیدا میکند.
ممکن است یک زمانی بشر این ابزار را داشته باشد که در لحظه تولد نیز رؤیت رخ دهد، اما فعلاً بین تولد تا امکان رؤیت، فاصلهای وجود دارد. خود قابلیت رؤیت نیز دو نوع است؛ یکی رؤیت مستقیم حسی و یکی رؤیت غیرمستقیم و به وسیله ابزاری که وجود دارد؛ اما سؤال آنکه شرع به عنوان ظرف زمانی مشخص کرده با کدامیک قابل انطباق است؟
برخی فرمودهاند در اینجا میشود از دانشها و محاسبات استفاده کرد. اشکالی ندارد، میشود استفاده کرد، اما محاسبه، جواب یک سؤال را میدهد و پاسخ یک را نمیدهد. محاسبه میگوید که تولد ماه رخ داده یا رخ نداده است. محاسبه در بهترین شرایط به ما میتواند بگوید که ماه قابلیت رؤیت دارد یا ندارد، اما محاسبه نمیگوید که کدام یک ملاک است. اینکه بگوییم مرحوم شهید بهشتی، اعتماد به محاسبه میکرد، درست است و قبول میکنیم، بسیاری از بزرگان محاسبات یقینی را معتبر میدانند.
ما هم نمیخواهیم در آن تردید کنیم، اما محاسبه چه چیزی صورت میگیرد؟ محاسبهای که تولد را نشان میدهد؟ یعنی ملاک را تولد میدانید و تولد را با محاسبه به دست میآورید؟ یا محاسبهای که قابلیت رؤیت ماه را به ما میدهد؟ یا محاسبهای که قابلیت رؤیت حسی مستقیم را در اختیار میگذارد؟ در نتیجه سه محاسبه مطرح میشود، اما کدامیک ملاک برای آغاز ماه قمری در اعمال عبادی است؟ مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران میتواند بگوید که تولد ماه در چه زمانی رخ داده است و یا چه زمانی پس از تولد، ماه قابل رؤیت با ابزار است و یا چه زمانی پس از تولد، ماه به چشم غیرمسلح قابل رؤیت است و همه را قبول داریم و معتبر میدانیم، اما سؤال دوم بیپاسخ است که کدام را باید برای عمل مبنا قرار داد؟
در اینجا درباره برخی از مسائل اطلاعات خیلی صاف و شفافی نداریم؛ مثلاً میگوییم در تقویم نوشته روز یکشنبه روز عید فطر است و بر حسب قانون باید براساس مؤسسه ژئوفیزیک باشد و این میشود طبق نظر مؤسسه و حرفی در آن نداریم. اما آیا میدانید این مؤسسه که روز یکشنبه را عید اعلام کرده بر اساس کدام معیار است؟ بر اساس معیار تولد مشخص کرده یا بر اساس محاسبه قابلیت رؤیت است؟ اگر مبنا قابلیت رؤیت است، قابلیت با چشم مسلح را مبنا قرار داده یا قابلیت رؤیت با چشم عادی؟
محاسبههای مختلفی میشود داشت، اما کدامیک لحاظ شده است؟ میگویند علما با تقویم مخالفت میکنند، اما در تقویم کدام معیار را مبنا قرار داده است؟ این مسئله تقویم دستوری است. محاسبات دستوری نیست، بلکه یک امر واقعی است، اما کدام محاسبه را مبنای تقویم قرار دهیم؟ چون معمولاً بین تولد تا قابلیت رؤیت یک روز تفاوت است، کدام یک را مبنا قرار دهیم؟ این مسئله بر اساس دستور است. اینها امور واقعی نیست و انتخاب بر اساس سیاستهایی است که در یک نظام مطرح است؛ لذا کسانی که در این زمینه فقها را متهم میکنند، اتهاماتشان بیاساس است.
اما در مسئله ماه، چند نظریه وجود دارد؛ نظریه اول که نظریه معروف و مشهور است، اینکه رؤیت باید به وسیله چشم عادی احراز شود. انسان نگاه کند به آسمان و ماه را ببیند. تا وقتی ماه را نبیند، ماه جدید آغاز نشده است. بسیاری از فقها این رأی را داشتند و به فتوای مرحوم نائینی، امام، خویی و شهید صدر که تولد و چشم مسلح را قبول ندارند، اشاره شد. استدلالهایی هم در این زمینه دارند. استدلال اول که چشم مسلح معیار نیست و تولد هم معیار نیست، استدلال به آیه قرآن است. سوره بقره فرمود: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ». این مسئله که چشم مسلح کافی نیست، در فقه ما یک بحث نو و جدید است و در یک قرن اخیر مطرح شده و پیشینهای برای این استدلال نیست. اما از میان قائلان به این استدلال، آیتالله سیستانی را داریم.
اخیراً ایشان به یک استفتا پاسخ دادند و آنجا مبنای خود را تبیین کردهاند که چرا قائل هستند چشم مسلح کافی نیست. البته اشاره فرمودند که مسئله وجوهی دارد و یک وجه آن، چنین است. اما این آیه شریفه چه ارتباطی با بحث دارد؟ آیه در این باره است که از رسول خدا(ص) در مورد اهله، که به معنای هلالهاست و هلال، آغاز ماه است سؤال میکنند و خدا فرمود که در مقابل کسانی که در این مورد سؤال میکنند، پاسخ بده که هلال مواقیت للناس است. پس شاخص برای زمان، هلال است.
اما چطور هلال برای ظرف زمانی شاخص قرار گرفت؟ اینکه اگر ماه را مبنایی برای تقویم قرار ندهیم و بخواهیم خورشید را مبنا کنیم، فعل و انفعالات از نظر ماههای شمسی نمیتواند برای مردم محسوس باشد. در حالی که تغییرات ماه محسوس و عمومی است. مردم به ماه نگاه میکنند و تشخیص میدهند که ماه جدید شروع شده است. در حالی که این تشخیص برای شروع ماههای شمسی، برای مردم امکان ندارد. آنکه برای مردم قابل تشخیص است، تشخیص ماه قمری از راه هلال است که نشان میدهد ماه جدید آغاز شده است و به تعبیر آیتالله سیستانی، شب به شب، انگار عقربه زمان بر اساس هلال قابل تشخیص است که ساعت طبیعی را خدا در اختیار انسان قرار داده و مشخص میشود روز چندم ماه است.
اما اینکه هلال با چشم عادی باید رؤیت شود از کجای آیه استفاده میشود؟ آیتالله سیستانی این را نیز از آیه قابل استفاده میداند، چون آیه فقط نفرموده است که هلال، فرموده هلالی که للناس است؛ یعنی برای عموم مردم. یعنی یک شاخص عمومی را مطرح کرده و آن چیزی که شایسته است شاخص زمان برای عموم مردم باشد، همان هلالی است که به گونه قابل رؤیت با چشم عادی در افق محلی هر منطقه نمایان میشود. ایشان اشاره به مسئله دیگری هم دارند که وحدت یا تعدد افق است. بر این اساس قائل هستند که از آیه استفاده میشود هلال ماه برای هر منطقهای در حق مردم همان منطقه معتبر است که مخالفت با نظر آیتالله خویی است.
پس از آیه استفاده میشود، شاخص، هلال است و ثانیاً ویژگی این شاخص این است که برای عموم مردم قابل دسترس باشد و شاخصی که برای عموم مردم قابل تشخیص است، رؤیت حسی است و اگر دوربین و تلسکوپ مطرح شد، آن را از عمومی بودن خارج میکند. آیه شریفه میگوید ما «مواقیت للناس» را اهله قرار دادیم، چون شاخصی باشد که هیچ وقت مردم لنگ نباشند.
استدلال ایشان با ابهاماتی همراه است. مناقشه اول این است که آیا آیه که شاخص زمان را به عنوان هلال برای ما معرفی میکند، آیا به نحو تعیین این شاخص را معین میکند که هلال شاخص است، اثباتاً و شاخص دیگری هم نیست. این آیه مشتمل بر اثبات است بر اعتبار؟ یا مشتمل است بر اثبات و بر نفی؟ آیه میگوید تنها یک شاخص وجود دارد که دلالت بر حصر کند؟ اگر این چنین باشد، نتیجه این میشود که شاخص دیگری در کار نیست، غیر از اهله که انسانها بتوانند ببینند که محاسبات ریاضی را هم نفی کند. آیه تعیین میکند که هلال معتبر است، اما نفی اعتبار امر آخر نیز میکند؟ در خود آیه، چه شاهدی برای نفی غیر و حصر است؟
آیه شریفه فقط نسبت به هلال، با این تقریر، تعیین را میپذیرد که بله، شاخص اهله معتبر است، ولی این برای احتجاج با مخالف کافی نیست، چون کسانی که قائل به چشم مسلح هستند، اعتبار رؤیت مستقیم را نفی نمیکنند. کسانی که قائلاند چشم مسلح معتبر است، نمیگویند اگر مستقیماً دیدید فایده ندارد. آیه فرموده رؤیت مستقیم معتبر است و همه قبول دارند. یک چیز اضافهای باید استفاده کنید که کلمه شاخص را ایشان به کار برده است. شاخص میخواهد بگوید تنها ملاک این است، اما این تنها ملاک از کجا استفاده میشود؟ از ادات حصر در آیه استفاده شده است؟ چون الآن امثال آیتالله سیستانی نظرشان این است که رؤیت حسی آری و رؤیت غیر آن خیر، اما این آیه شریفه نفی را نمیرساند.
آیه شریفه میگوید همان طور که قبلاً بر اساس اهله، شهور را تشخیص میدادید، حالا نیز همین طور است و تغییری نیافته که میشود امضا و وقتی امضا شد، باید دید آنکه در عرف است چیست که شرع آن را امضا کرده است. عرف این است که همه مردم باید تشخیص بدهند تا اثبات شهر جدید شود؟ یا خیر، در زمانی که آنها بودند؛ یعنی زمان عصر نزول قرآن، مردم راه تشخیص دیگری نداشتند؟ آیه نیز این را تأیید کرده، اما در عرف راه دیگری را نمیشناختند که آیه بخواهد آن را نفی کند، لذا آیه اصلاً در صدد نفی غیر نیست و درصدد امضای همان چیزی است که برای مردم شناخته شده بوده است؛ لذا آیه نمیخواهد طرق دیگر مانند محاسبات و رؤیت با چشم مسلح را نفی کند. اگر آیه جنبه تعبدی داشت، آنوقت لسان نفی موضوع پیدا میکرد و اگر آیه ناظر به این روشهای عرفی باشد، هر روش عرفی و عقلایی که ممکن است، اعتبار مییابد.
انتهای پیام