گفتمان عقلانیت سیاسی قرآن بر کرامت ذاتی انسان تکیه دارد
کد خبر: 3941346
تاریخ انتشار : ۲۶ آذر ۱۳۹۹ - ۰۰:۳۲
حجت‌الاسلام خلعتبری:

گفتمان عقلانیت سیاسی قرآن بر کرامت ذاتی انسان تکیه دارد

عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی با بیان اینکه عقلانیت سیاسی قرآن مبتنی بر استکبارستیزی است، اظهار کرد: قرآن این موضوع را فراتر از دین و مذهب در نظر می‌گیرد و معتقد است در هرجایی استکبار باشد، باید در مقابل آن ایستادگی کرد؛ یعنی گفتمان عقلانیت سیاسی قرآن بر کرامت ذاتی انسان تکیه دارد.

حسام الدین خلعتبری

به گزارش خبرنگار ایکنا، وبینار علمی «عقلانیت سیاسی در قرآن و سنت» 25 آذرماه با سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین حسام‌الدین خلعتبری، عباسعلی رهبر و علی رجب‌زاده، اعضای هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و سیدمحمدرضا محمودپناهی، عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور برگزار شد. در ادامه سخنان حجت‌الاسلام والمسلمین حسام‌الدین خلعتبری، با موضوع «عقلانیت سیاسی و استکبارستیزی در قرآن کریم» را می‌خوانید:  

می‌خواهیم پاسخ دهیم که چرا عده‌ای با اینکه به تعبیری عقلانیت سیاسی دارند، اما جنبه‌های استکبارستیزی آنها اندک است؟ برای این منظور ابتدا منظور از عقل را بیان می‌کنیم. در رابطه با عقل، چند اصطلاح داریم و از دو دیدگاه می‌توان در این باره نظر کرد و سخن گفت؛ یکی دیدگاهی است که تحت عنوان معرفت‌شناسی شناخته می‌شود که اگر از این منظر به عقل نگاه شود، عقل همان قوه عاقله و درک و فهم است و در عین حال گاهی اوقات هم در فلسفه به خود معقولات هم تحت عنوان عقل اشاره می‌کنند و می‌گویند فلان مطلب عقلانی هست یا نیست.

اما دیدگاه دیگر وجودشناختی است که از این منظر، عقل یکی از وجوداتی است که در مراتب کلی وجود در فلسفه مطرح است که شامل عالَم ناسوت، ملکوت، جبروت، عالم عقل، عالم لاهوت یا الوهیت که حد فاصل بین ملکوت و عالم الهی است. در واقع این همان حقیقتی است که در مباحث فلسفی بحث می‌شود و هر کدام بحثی جداگانه تحت عنوان عقل در لسان شرع دارد که ذاتاً و فعلاً مجرد هستند.

عقل در دو ساخت شامل عقل عملی و نظری مطرح می‌شود که البته نه اینکه دو نوع عقل داشته باشیم، بلکه یک عقل است و بر طبق متعلقات، گاهی در محدوده عمل و گاهی مربوط به امور نظری است. درباره منظور از عقلانیت نیز باید گفت که عقلانیت، مصدر جعلی از عقل است و وقتی عقل وارد عملیات می‌شود و شروع به استنتاج می‌کند، اگر آن استدلال و مرتبه عملی مراحل استنتاج درست باشد، به معنای واقع عقلانیت نظری است، اما یک عقلانیت عملی هم داریم که مبانی آن با عقلانیت نظری تا حدودی متفاوت است، کما اینکه محور سنجش در عقلانیت عملی این است که آیا به قضیه پایه می‌رسد یا خیر؟

مسئله پایه، محال بودن اجتماع نقیضین است که بدین وسیله خدا، پیامبر و موجودات دیگر را اثبات می‌کنیم. بنابراین عقلانیت از ماهیتی عملی برخوردار است؛ یعنی در مرحله عمل، انسان از اصول عقلی که مبتنی بر اصل عدالت، طهارت و امثالهم است چقدر و چگونه استفاده می‌کند. به تعبیر دیگر عقلانیت، خودش را در حل مسائل نشان می‌دهد. ما می‌توانیم از روش منطقی یا غیرمنطقی بهره بگیریم و شاید دخالت روانی در امور غیرمنطقی غیرقابل انکار باشد.

روش منطقی یا غیرمنطقی مبتنی بر اصول مختلفی همانند عدالت، رأفت، مروت و امثالهم و در یک کلمه مبتنی بر اصل عدل یا مبتنی بر فریب، ریا، زور و در یک کلمه مبتنی بر ظلم است. پس اصول و روش‌ها دو گونه بیشتر نیستند و حد میانه ندارند. هر دوی این اصول مبتنی بر مبانی مادیت هستی یا الهیت آن معنا پیدا می‌کنند؛ یعنی آیا جهان را مادی و یا فراتر از ماده می‌دانیم؟ نتیجه اینکه وقتی فرد، مدلی را می‌پذیرد در حل مسائل از این دو مبنا خارج نیست پس عقلانیت در یک مدل به صورت رفتاری است که تا نقطه خودبینی و خودخواهی یا منطق منفعت جویانه یا به تعبیر ما بی‌منطقی واقعی پیش می‌رود.

اگر هم عقلانیت مبتنی بر طهارت باشد تا نقطه دیگردوستی و به تعبیر قرآنی تا مرحله طهارت مطلق و حقیقت مطلق در حوزه‌های مختلف پیش می‌رود، در نتیجه منطق عدالت‌محورانه تحقق پیدا می‌کند. این دو نوع عقلانیت را می‌توانیم در حوزه فردی و اجتماعی مورد توجه قرار دهیم. اگر بخواهیم مسئله را مقداری باز کرده و این دو نوع عقلانیت را به زبان دیگر بیان و دیدگاه قرآنی درباره آن باز کنیم، باید به دیدگاه ماکس وبر اشاره کنیم که وی از عقلانیت آرمان‌گرا و غیرآرمانگرا سخن می‌گوید. وی از عقلانیت آرمان‌گرا چهار نوع عقلانیت هدفمند، ارزش‌گرا، تأثیرگذار و سنتی استخراج می‌کند. وی معتقد است عقلانیت هدفمند و ارزش‌گرا مهم‌تر از دو نوع دیگر است و به تعبیری دو نوع دوم زیرمجموعه دو نوع اولی هستند. درباره این تقسیم‌بندی باید گفت عقلانیت هدفمند و ارزش‌گرا یا اعتقاد‌گرا در فرهنگ قرآنی یکی است؛ بدین معنی که یکی از دیگری نشئت می‌گیرد، چراکه در آنها پایه‌های اندیشه‌ای اهمیت دارد که از آنها ارزش تولید می‌شود.

ارز‌ش‌ها که مبنای اخلاق را می‌سازند، روبنا و آن اعتقادات و حقایق نظری هستند. اینها اموری هستند که می‌توانند حق یا باطل باشند، بنابراین ملاک حق یا باطل بودن آنها همان قوه عاقله انسان است که در این موارد وارد میدان می‌شود. بنابراین چه عقاید حق و چه باطل، ارزش تولید می‌کنند و از این رو ارزش‌ها روبنای ارزش‌های فلسفی و کلامی هستند و از دیدگاه عقلانیت قرآنی، عقلانیت ابزاری در عقلانیت آرمانگرا هم هدفمند است و می‌تواند دو تفسیر داشته باشد، اما عقلانیت ابزاری متفاوت است.

در دیدگاه قرآن، عقاید ملاکی برای تولید ارزش‌ها و ارزش‌ها ملاکی برای تولید ابزار است و از اینجاست که هر عملی از دیدگاه قرآن صحیح نیست، بلکه اگر عقلانیت ابزاری دارای پایه‌های محکم فلسفی باشد درست است و از این رو حُسن فعلی، زمانی دست می‌نماید که حُسن فاعلی همراه آن باشد. البته ممکن است کسی انگیزه‌ای را خیر بداند، اما واقعاً نداند آنچه از وی ساطع شده است، خیر است. عقلانیت هدفمند هم مبتنی بر عقلانیت ارزش‌گرا است، بنابراین انسان شعورمند در افعال خود هدفمند است؛ آنگونه که هدفمندی انسان مرز بین عمل جاهلانه و عالمانه وی است، لذا انسان باید موضع خود نسبت به جهان، خدا و انسان را روش کند تا بتواند به هدف دست پیدا کند.

عقلانیت گاهی هم بر مبنای وهم است که منطقی نیست و گاهی بر پایه برهان و موعظه است که بر مبنای حکمت است. در قرآن وقتی به مشرکان می‌گفتند چرا بت می‌پرستید آنان جواب می‌دادند که از پدران خود تبعیت می‌کنیم که قرآن این نوع تبعیت را نهی کرده و می‌گوید اگر گذشتگان از جهل تبعیت می‌کردند، شما هم باید تبعیت می‌کردید؟

در اینجا وارد بحث عقلانیت سیاسی می‌شویم. عقلانیت سیاسی در واقع موضوعی در ارتباط با عقل معرفت شناختی انسان است. در اینجا عقلانیت ماهیتی عملی دارد، یعنی در مرحله عمل براساس چه مواضعی تصمیم می‌گیریم؟ اینجا ممکن است کسی علم داشته باشد، اما براساس عقلانیت عمل نکند. در اینجا می‌توانیم بگوییم علمیت هست، اما عقلانیت در زندگی آن فرد نیست، پس علمیت در حوزه شناخت نظری است و عقلانیت خود را در حوزه تصمیم‌گیری نشان می‌دهد.

دیدگاه قرآن بر اساس رئالیسم است و قرآن مبانی اسطوره‌گرایی را قبول ندارد یا به بیان دیگر قرآن ایده‌آلیسم معرفتی را قبول ندارد که منجر به نسبیت‌گرایی می‌شود، بلکه براساس واقعیت حکم صادر می‌کند. واقعیت قرآن مانند دیدگاه عقلانیت سیاسیِ مادی، تک ساحتی نیست بلکه دارای دو حوزه غیب و شهود است. از اینجاست که عقلانیت قرآنی با عقلانیت‌های بشری بریده از دین تفاوت پیدا می‌کند. ارتباط قرآن با جهان کاملاً نزدیک است و همانگونه که قرآن فرموده است خداوند در سراسر وجود انسان است.

در آیه 27 سوره جن آمده است: «إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدً؛ مگر آن کس را که به پیامبری برگزیده است که فرشتگان را از پیش رو و پشت سر او می‌فرستد تا اسرار وحی را شیاطین به سرقت گوش نربایند»، این غیب اساساً به عنوان مهیمن در هستی است و براساس این غیب است که بحث امدادهای غیبی در قرآن مطرح است و اندیشه مادی‌گرایی نمی‌تواند چنین مواردی را بپذیرد، پس در عقلانیت سیاسی قرآنی حتماً باید موضوع غیب را در نظر گرفت و اگر سیاستگذار مسلمان نتواند این مسئله را بپذیرد، نمی‌تواند اساساً دین را بپذیرد و چنین سیاستمداری در تصمیمات خود دچار اشتباه می‌شود. در فرهنگ قرآنی برای ایمان، متعلقاتی ذکر شده که بسیاری از آنها وابسته به مسئله غیب است. مسائلی همانند امامت و رهبری هم وابسته به غیب است.

از اول خلقت علم تاکنون هرکسی منکر وجود انبیاء شده است، تکیه‌گاه وی بر این بوده که هر چیزی باید مادی و حسی باشد تا جایی که قرآن از قول فرعون نقل می‌کند که ای هامان برای من کاخی بلند بساز تا از خدای موسی اطلاع پیدا کنم. اگر عقلانیت سیاسی ویژگی ایمان به غیب را داشته باشد، در تعاملات داخلی و جهانی مواضع خاصی را اتحاذ می‌کند، اما اگر این حقیقت نباشد، نفوذ‌پذیر خواهد بود.

عقلانیت سیاسی قرآن مبتنی بر استکبارستیزی است که البته قرآن این موضوع را فراتر از دین و مذهب در نظر می‌گیرد و معتقد است در هرجایی استکبار باشد، باید در مقابل آن ایستادگی کرد؛ یعنی گفتمان عقلانیت سیاسی قرآن بر کرامت ذاتی انسان تکیه دارد و از آیات قرآن به دست می‌آید که استکبار در فرهنگ سیاسی خود همانند شیطان عمل می‌کند و تابع او است، لذا بایستی سیاستمداران بر مبنای تعالیم قرآنی در مقابل کسانی‌که در مقابل خداوند تعظیم نمی‌کنند، ایستادگی کنند.

انتهای پیام
captcha