چرا باید به الهیات معنوی بپردازیم
کد خبر: 3959668
تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱۳۹۹ - ۲۲:۰۱
حجت‌الاسلام سبحانی تشریح کرد؛

چرا باید به الهیات معنوی بپردازیم

حجت‌الاسلام والمسلمین سبحانی با اشاره به اهمیت الهیات معنوی بیان کرد: پرداختن الهیات به چنین مقوله‌ای که جزئی از هستی و حیات و حرکتی در درون دینداری انسان است، چاره‌ناپذیر است، چون الهیات یک تبیین جامع است و آن را در گوهره الهیات قرار می‌دهیم. همچنین اگر الهیاتی به این عرصه از حیات نپردازد، یکی از کارکردهای خود را نداشته است.

به گزارش ایکنا؛ پیش‌نشست پنجم «اولین همایش ملی معنویت‌پژوهی»، با موضوع معنویت و علوم اسلامی، امروز 24 اسفند با سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی سبحانی، رئیس انجمن کلام اسلامی حوزه علمیه قم برگزار شد که متن آن را در ادامه می‌خوانید؛

بدون یک چتر الهیاتی در مورد معنویت و بدون تبیین دقیق از معنا و مفهوم و قلمرو معنویت و غایات و اغراض آن، معنویت نه‌تنها به بیراهه می‌رود، بلکه آن را به ضد خودش تبدیل می‌کند و ماهیت معنویت را در حیات انسانی به چیزی ضدمعنوی تبدیل می‌کند. این را می‌توان با شواهد تاریخی هم نشان داد که این معنویت به عنوان یک حقیقت و یک واقعیت در هستی، هرگاه از یک نظام انضباطی معرفتی بی‌بهره شده و راهی در فراسوی عقلانیت بشر و وحی الهی پیموده، به عنوان یک مانع بر سر حیات انسان شده و از درونش گروه‌ها و فرقه‌هایی بیرون زده که نه‌تنها به معنویت کمک نکرده، بلکه موانعی را ایجاد کرده است و بسیاری را از این حقیقت محروم کرده است.

اگر معنویت نیازمند کسب معرفتی و الهیاتی است، پس در شاخه‌های الهیات نیازمند الهیات معنوی هستیم که ارتباط بین حوزه الهیات و معنویت را باز می‌کند و تبیین می‌کند که چطور باید راه معنویت را شناخت و طی کرد و معنویت با چه موانعی روبه‌رو است. در دنیای امروز نیز این واژه الهیات معنوی شناخته شده است و کسانی به عنوان مدافعان این گرایش و این حوزه معرفتی در غرب و دنیای مسیحیت وجود دارند. طبیعتاً وقتی از الهیات سخن می‌گوییم، روشن می‌شود الهیات معنوی، متناسب با ادیان مختلف یعنی بسته‌ها و بسترهای فکری و فرهنگی که الهیات در آن رشد می‌کند، شاخه‌های مختلفی دارد. ما در الهیات معنوی به معنای عام یعنی شاخص‌ها و اصول و ارکان سخن می‌گوییم و سپس به الهیات مبتنی بر منابع اسلامی توجه می‌دهیم.

تبیین مسئله الهیات معنوی موضوع بسیار مهمی است؛ چون کسانی هستند که با این عنوان مخالفت می‌کنند. الهی‌دانان می‌گویند در الهیات، معنویت هست و این اضافه، زائد است و معنویت بیرون از الهیات نیز دینی نیست. از سوی دیگر، معنویت‌گرایان می‌گویند نباید این بستر مهم انسانی را در حوزه الهیات محدود کرد، بلکه معنویت مقوله‌ای فراتر از نگرش‌های الهیاتی است و مقولاتش نیز بسته به عناصر الهیاتی نیست و نباید در بحث‌های خود از الهیات معنوی سخن بگوییم و بهتر است از معنویت به عنوان یک حوزه دانشی از این عرصه یاد کنیم.

به گمان بنده، گریزی از الهیات معنوی نداریم و اگر فاقد چنین شاخه‌ای از الهیات باشیم، هم الهیات ناقص و درمانده می‌شود و هم یکی از گوهرهای اساسی الهیات از دست می‌رود و از طرف دیگر، حوزه معنویت نیز از یک راهبر و راهبرد اساسی محروم خواهد شد و مسیر اصلی‌اش را دنبال نمی‌کند. پس بنده از الهیات معنوی به عنوان یکی از شاخه‌های الهیات دفاع می‌کنم و ضرورت چنین شاخه‌ای از الهیات را اثبات می‌کنم و معتقدم، نه‌تنها الهیات معنوی ممکن است و راهنمای اساسی حیات معنوی است، بلکه از آن سو، حوزه الهیات ما بدون این شاخه از الهیات، بخش اعظم معارف الهی را نخواهد داشت.

در ابتدا باید تعریفی از الهیات و بعد الهیات معنوی و شاخص‌های این الهیات ارائه دهیم و ببینیم مختصات الهیات معنوی کدام است. در باب الهیات، در یک تعریف کلی باید گفت الهیات با چیزی که در سنت اسلامی به نام کلام می‌دانیم، برابر است و کلام همان نقشی را دارد که الهیات در بعد نظری و معرفتی و باوری داشته است. در یک تعریف، الهیات به معنای یک تبیین جامع و نظام‌مند از هستی و حیات است که به دنبالش تصحیح و تحول نگرش انسان نسبت به حیات و هستی قرار می‌گیرد. پس در الهیات با یک منظومه معرفتی - بینشی سروکار داریم که ناظر به حوزه مقام توصیف‌ها است و قابلیت باورمندی در آن وجود دارد و عرصه‌های قلمروی نیز، به دو قلمرو هستی و حیات دسته‌بندی می‌شود؛ یعنی مقولاتی که در چتر الهیات می‌گنجد، از جنس هستی یا حیات است.

این الهیات به معنای عام، طبیعتاً متناسب با کارکردها و متناسب با موضوعات و سوژه‌هایی که دنبال می‌کند یا حتی متناسب با روش‌شناسی‌هایی که به کار می‌گیرد، گونه‌های مختلف پیدا می‌کند و با زیرشاخه‌هایی از الهیات مواجه هستیم که هرکدام وابسته به یک قیدی است.

برای اینکه بحث را روشن کنم، می‌خواهم میان الهیات معنوی و الهیات نظری مقایسه کنم و با مقایسه میان الهیات معنوی و نظری می‌خواهم مختصات آن الهیات معنوی را استخراج کنم و نشان دهم چنین الهیاتی ممکن و ضروری است. قبل از این باید معنا و مراد خود را از معنویت روشن کنیم؛ واژه معنویت، جدید است و سابقه چندانی در ادبیات و فرهنگ دینی و انسانی ندارد و به همین دلیل زود است که بتوانیم تعریفی روشن از آن ارائه دهیم. هرچند این واژه تازه است، اما واقعیتِ معنویت در طول تاریخ وجود داشته است و هیچ‌یک از ادیان و مکاتب الهی نیست که خالی از معنویت باشد و به تعبیری باید گفت جوهره اساسی ادیان بوده است. به یک تعبیر دیگر، یک بخش مهمی از حیات حقیقی و پیکره وجود انسان معنویت است و فطرت معنوی با انسان آمیخته است و آموزه‌های قرآنی و اسلامی به این مسئله تأکید دارند که این بُعد از دین، فطری است.

اگر بخواهیم مراد خود را مطرح کنیم، می‌توانیم این را با دو رویکرد سلبی و ایجابی معنا کنیم؛ رویکرد سلبی این است که معنویت فراتر از حیات روزمره و غرائض عادی بشر است. آنچه که توجه اولیه انسان‌ها را به خود جلب می‌کند را معنویت می‌دانیم. با یک نگاه ایجابی هم اینطور می‌شود که معنویت به وسیله مجموعه‌ای از کلیدواژه‌ها روشن می‌شود و آن اینکه معنویت در همه فرهنگ‌ها غیر از برخی تعریفات مدرن از معنویت و چیزی که در سابقه ذهنی بشر به عنوان امر معنوی یاد می‌شود، با یک واژه‌هایی مورد توجه قرار می‌گیرد. یکی از آنها وابستگی عمیق به حقایق متعالی است. انسان درون خود، نوعی تعلق و وابستگی و کشش به سمت یک امر دور از دسترس را دارد. یا تعالی‌جویی و کمال از مقولاتی هستند که در معنویت می‌شود آن را پیدا کرد. حقیقت نیز یکی از کلیدواژه‌های اصلی است و معنویت‌خواهی، نوعی حقیقت‌جویی است.

از اینجا مسئله دو مفهوم باطن و درون در معنویت پیدا می‌شود و از سوی دیگر مقوله‌ای به نام رمز و راز و نوعی سر و اسرار الهی مطرح می‌شود که جزئی از امر معنوی است. عنصر دیگر معنویت، نوعی تعهد وجودی است. در معنویت‌ها یک نوع تعهد در کنار تعلق وجود دارد و گویا معنویت همواره با نوعی تعهد، وجود و سرسپردگی به چیزی که می‌تواند سرنوشت انسان را به دست بگیرد همراه است. عشق و جذبه و گرایش‌های لطیف نیز جزء جدایی‌ناپذیر معنویت در ارتکاز بنده است. اگر با این کلیدواژه‌ها و نگاه سلبی به معنویت به مراد مورد نظر نزدیک شویم، می‌توان گفت این حقیقت یک امری است که در ذاتی و تاریخ بشر وجود دارد.

اگر اینطور است، پس پرداختن الهیات به چنین مقوله‌ای که جزئی از هستی و حیات و حرکتی در درون دینداری انسان است، چاره‌ناپذیر است، چون الهیات یک تبیین جامع است و آن را در گوهره الهیات قرار می‌دهیم. همچنین اگر الهیاتی به این عرصه از حیات نپردازد، یکی از کارکردهای خود را نداشته است.

الهیات معنوی که می‌خواهد چنین رسالتی را بر عهده بگیرد، با الهیات نظری تفاوت‌هایی دارد که باید به آنها اشاره کنیم؛ در الهیات نظری به دنبال چگونه دانستن هستیم و آگاهی از حقیقت موضوع اصلی است و می‌خواهیم در باب خدا، هستی و ... بدانیم، حال‌ آنکه در الهیات معنوی با چگونه داشتن و چگونه زیستن با آن حقیقت است و این دو رویکرد در نزدیک شدن به واقعیت هستی است. تلاش الهی‌دانان در حوزه نظر این است که به ما مجموعه‌ای از آگاهی‌ها را بدهند تا بتوانیم نسبت خود را با جهان و خدا و حقایق متعالی و حیات و روزمره تشخیص دهیم، اما الهیات معنوی به دنبال وارد کردن انسان در فرایند حیات و هستی است و می‌گوید چطور می‌توانید از این جهان، موجود حقیقتی را بیابید و دارای حقیقت و یا معنویتی بشوید.

نکته این است که موضوع‌ها متفاوت هست یا نیست؟ موضوع الهیات نظری و معنوی یک چیز است و در نهایت هردو زیرمجموعه الهیات عام هستند و می‌خواهند هدف الهیاتی را محقق کنند، اما از دو طریق و رویکرد. پس نکته اول اینکه غایت و یا فرایند الهیات نظری را شیوه‌های دستیابی به دانش می‌دانیم، اما در حوزه الهیات معنوی به دنبال چنگ زدن به حقیقت و واجد شدن یک حقیقت می‌دانیم.

تفاوت دوم این است که الهیات نظری به ما در نهایت، یک معرفت اعطا می‌کند، اما در حوزه الهیات معنوی، به دنبال یک حقیقت زیسته هستیم. در الهیات نظری حقیقت دانسته و دریافته را می‌جوییم، اما در حوزه الهیات معنوی می‌خواهیم ببینیم چطور می‌توان با حقیقت زیست و حقیقت زیسته را تجربه کرد. تفاوت سوم این است که ما در الهیات نظری حقیقت را از طریق مفاهیم و نظریه‌ها و گزاره‌ها به چنگ می‌آوریم و همین هم به عنوان غایت مطلوب است و الهیات نظری می‌خواهد نظریاتی را مطرح کند تا نگاه انسان به خود و پیرامون تغییر کند، اما در الهیات معنوی به دنبال مواجهه مستقیم با حقیقت هستیم. در الهیات نظری می‌خواهیم جهان عنصری یا برزخ و آخرت را دریابیم و ما در حوزه الهیات معنوی می‌خواهیم با این حقایق مواجهه مستقیم داشته باشیم و به عنوان بخشی از واقعیت زندگی روزمره خود درآوریم.

تفاوت بعدی این است که موطن الهیات نظری، ذهن و عقل بشری است و تمام فعالیت‌هایی که در الهیات نظری داریم این است که ذهن و عقلانیت بشری را به نحوی تنظیم کنیم که این ذهنیت و عقلانیت با چیزی که دین می‌خواهد هماهنگ باشد، اما در حوزه الهیات معنوی سروکار ما با قلب و وجدان درونی انسان است. الهیات معنوی نمی‌خواهد مفهومی و دانسته‌ای بر دانسته‌های ما اضافه کند، بلکه می‌خواهد دانسته‌های ما را در موطن قلب بنشاند و آن را تبدیل به یافته درونی شخصی کند.

انتهای پیام
captcha