به گزارش ایکنا، نشست نقد و بررسی کتاب «درمانگری مولانا»، نوشته ملودی معزی، شب گذشته، 10 آبان با حضور جمعی از اندیشمندان به همت خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
در ادامه متن سخنان شیوا دولتآبادی، استاد دانشگاه و نایب رئیس انجمن روانشناسی ایران را میخوانید؛
برای من این کتاب بیش از اینکه رمان باشد یک زندگینامه خودنگاشت است و این سوال را داشتم که چرا نوشته شده است. خیلی از آدمها یک کتاب در عمر خود مینویسند که زندگینامه آنهاست اما خانم معزی نویسنده است و این کتاب را به عنوان یکی از کتابهایشان نوشتهاند و در عین حال ماهیت یک زندگینامه را هم دارد. در ابتدا باید به این پرسش پاسخ داد که چطور میتوان یک زندگینامه را تحلیل کرد و در اینجا باید ببینیم این زندگینامه چه پیامی دارد. فکر میکنم نویسنده میخواسته خودش را ثبت کند و نمیخواسته به سادگی از روی چیزی که تجربه کرده بگذرد بلکه میخواسته بخواند و برگردد و ببیند چه مسیری را طی کرده و ببینید فشارهایی را دنیای سرمایهداری به او تحمیل کرده اما توانسته بایستد و راه خود را بیابد.
آنچه پیام نویسنده است پیام جذابی است؛ چون نویسنده است و میتواند خوب بنویسد و در عین حال میتواند دیگران را هم به خودش جذب کند. وقتی به یک زندگی نامه نگاه میکنیم یکی از پرسشهای دیگر این است که میگوییم چقدر اصرار دارد که تجارب خودش را به ما انتقال دهد و ما را درگیر خودش کند و یک بعد دیگر در این زمینه این است که ببینیم این زندگینامه چقدر جذاب است و کشش نویسندگی دارد و حاوی نکاتی است که نمیگذارد کتاب را زمین بگذاریم.
نویسنده خیلی حرف برای گفتن داشته است؛ چون زندگی سختی داشته و افسرده بوده و قصد خودکشی داشته و به دلیل بیماری باید عمل میشده و از اینرو زندگیاش با تجارب سنگینی قابل طرح کردن بوده است؛ به خصوص وقتی توانسته از این مسیرها به نحوی عبور کند که به یک تعادلی برسد. این از باب انتقال پیام است که زندگی نویسنده پیچیده بوده و از سوی دیگر او یک زندگی میان مهاجرت و در وطن بودن را داشته است. عملا بزرگشده آمریکاست و در خیلی از جهات آمریکایی است و چیزی که او را رنج داده این است که خانوادهاش بینهایت ایرانی بودند و به ادبیات وابستگی داشتند اما او در یک دنیای متفاوتی رشد کرده و در آنجا باید با معیارهای آنها خودش را وفق میداده و باید تلاش آمریکایی میکرده در عین اینکه پدر با همه موفقیتی که در زندگی داشته، شیرازیبودن و عشقش به مولانا و حافظ را هم به همراه داشته است. بنابراین نویسنده باید این مسئله را در ذهن میداشته که اهل کجاست و به نوعی بازگشت به اصل خویش که از مولانا وام میگیرد در او فریاد میزند.
اما مسئله دوم این است که چقدر اصرار دارد مانند او نگاه کنیم. او انعطاف دارد و میگوید راههای دیگری هم هست تا انسان بتواند خودش را از فشاری که دنیای مصرف روی آدم بگذارد نجات دهد و در هیچ کجا اصرار ندارد که بگوییم ایشان اصرار میکند مانند او فکر کنیم اما جاذبه تغییر تدریجیاش به ما کمک میکند. واقعیت این است که خواننده در جاهایی به صورت ناخواسته با او همراه میشود و با اینکه او اصرار ندارد که ما هم مولانا بخوانیم اما ما را همراه میکند و نویسنده میگوید معشوق ما حتما نباید آن چیزی باشد که من میفهمم. شاید اینجا بتوانیم بگوییم این همان تعادل است و احساس کنیم که در اعماق وجودمان صداقتی با خود داریم.
اما بُعد سوم جاذبه نوشتار است و میتوانم درک کنم که این نوشته جاذبه زیادی دارد و در تعارضی که پیدا میکند یا جاهایی که توصیف میکند و در مجامع ایرانیان خارج از کشور حاضر میشود بسیار ظریف این نکات را بیان میکند و تابوشکنی دارد و در مورد چگونگی عبورش از بیماری بسیار جذاب نوشته است. از جمله جذابیتهای دیگر این نوشته تعهدهایی است که ایشان نسبت به غیرسفیدپوستان آمریکا دارد و این نشان میدهد که ایشان یک کنشگر اجتماعی است. در عین اینکه با صداقت بیان میکند که چقدر هنوز حواسش به برخی از اشیاء هست.
اگر بخواهم از دیدگاه یک روانشناس به چیزی که اتفاق افتاده نگاه کنم باید بگویم در موج آخر امواج تکنیکهای روانشناسی نزدیک میشویم به چیزهای نزدیک به پذیرش و تعهد و به چیزهایی مانند ماینفولنس و به چگونگی تامل در اینکه اکنون را دریابیم و خود را درگیر داشتنها نکنیم و به نگاهداشتن و بودن توجه کنیم که نتیجه توجه به داشتن اضطرابها است و اینها همه چیزهایی است که کمکم فراگیر شده است. از ظرایف مهم کتاب اشعار مولانا در مورد ضیافتی است که میشود به درد و غم داد. یعنی به افسردگی خوشآمد بگوییم و با آن مبارزه کنیم تا در نهایت بر آن پیروز شویم که نقاط درخشان کتاب است. نویسنده سعی دارد به کمک مولانا نیازهای کاذبی که او را احاطه کردند پس بزند و به خودش و معشوق ازلیاش نزدیکتر شود که حقیقت خودش است و به خود راست میگوید و نقش بازی نمیکند.نکته دیگر در باب زبان کتاب است که خواننده آمریکایی و متأثر از دنیای وحشی امروز میتواند از این جملات و اشعار کمک بگیرد و در گشتن به دنبال خودش، خود را بیابد. البته در جایی از کتاب آورده زمانی از کتابش استقبال میشود که یکی از خوانندگان معروف اسم فرزندش را مولانا گذاشته است اما او پیش از چنین رویدادی در دامان خانوادهای بوده که نمیتوانسته او را از ریشههای خودش جدا کند و دنبال ریشههایی میگشته که به او کمکهای فراوانی کردهاند.
انتهای پیام