در چند دهه اخیر مطالعات اسلامپژوهی با رویکرد بینامتنی و مطالعات عهدینی افزایش چشمگیری داشته و محققان در پی واکاوی مشابهتهای قرآن کریم با متون مقدس پیش از آن از جمله تورات و انجیل هستند. این تحقیقات تا حدی پیش رفته است که برخی با نگاهی افراطی مدعی شدند قرآن کریم صرفا رونوشتی از عهدین است و بدین سبب حقانیت دین اسلام و پیامبر(ص) را زیر سؤال بردند. در مقابل برخی پژوهشگران این ادعا را نادرست دانسته و به بیان نوآوریها و تفاوتهای متن قرآن با متون قبل از آن پرداختند.
در همین رابطه با سعید کریمپور، پژوهشگر حوزه ادیان و دانشجوی دکتری ادیان و عرفان در دانشگاه فردوسی مشهد گفتوگویی داشتهایم. او تاکنون ۱۱ اثر تحقیقی در حوزه ادیان ابراهیمی منتشر کرده است که از جمله آنها میتوان به ترجمه «انجیل برنابا» اشاره کرد. ترجمه کامل «طومارهای بحرالمیت» جدیدترین اثر پژوهشی اوست.
متن گفتوگو را در ادامه میخوانید؛
ایکنا ـ با توجه به اینکه خیلی از مسائلی که در اسلام وجود دارد در ادیان گذشته مثل یهودیت و مسیحیت سابقه داشته و حتی این مسئله در احکام جزئی هم صادق است، یک پرسش مطرح میشود و آن اینکه تمایز اسلام با ادیان قبلی خودش در چیست؟ چنانکه مستحضرید این اشتراکات به حدی زیاد است که برخی به اشتباه مدعی شدند اسلام رونوشتی از مسیحیت و یهودیت است. پاسخ شما به این سؤال چیست؟
این شبهه از خیلی وقت پیش مطرح بوده است و شاید از 200 سال پیش توسط غربیها مطرح شده بود. این پرسش ابعاد مختلفی دارد و بدون پیچیدگی نیست. یک بحث آن به فرهنگ جامعهای برمیگردد که اسلام در آن عرضه شد و به عنوان دین مطرح شد، فرهنگ آن جامعه مبتنی بر فرهنگ شرک و بتپرستی بود و تلاش پیامبر اسلام این بود از نظر عقیدتی اصلاحاتی را ایجاد کند، یعنی فرهنگ مشرکانه را به فرهنگ توحیدی تبدیل کند. بعد از اینکه فرهنگ مشرکانه به فرهنگ توحیدی تبدیل شد در ادامه باید یک سری اصلاحات فرهنگی دیگر به وجود میآمد. به همین دلیل میبینیم در اسلام علاوه بر عقیده توحید که یک چیز مشترک میان ادیان توحیدی به شمار میرود یک سری احکام و تعالیم هم وجود دارد که ریشه در توحید دارد و به عقیده توحید ضمیمه میشود تا اسلام به عنوان دین مطرح شود و فرهنگ زندگی مردم تغییر کند و از فرهنگ مشرکانه به توحیدی برگردد.
یک بحث دیگر این است که گفته میشود بسیاری از این احکام و تعالیم قبلا در میان موحدان آن سرزمین رواج داشته و پیامبر اسلام هدفش این بود مردم را به دین حضرت ابراهیم به عنوان اولین موحد بزرگ و شناختهشده تاریخ برگرداند. پس هدف پیامبر(ص) این نبود که تغییرات اساسی در دین توحیدی ایجاد کند و چیزهایی بیاورد که در یهودیت و مسیحیت نبوده باشد. اصل چیزی که مورد هدفگزاری ایشان بود تغییر عقیده مشرکانه مردم به توحید بوده است و این امر، اصلاحات دیگری هم طلب میکرده که برای آن اصلاحات، ایشان یک سری چیزهایی که در ادیان گذشته مطرح بود را به صورت امضایی و بدون تغییر اساسی وارد دین خودش کرده است.
نکته بعد این است که ما اسلام را به عنوان دین وحیانی میشناسیم و معتقد هستیم پیامبر اسلام این کارها را از خود نکرده است و از جانب الهی مأمور بوده است کما اینکه از منظر اعتقادی مسلمانان این کارها به دستور خدا بوده و خدا میخواسته مردم عربستان آن زمان که فرهنگ مشرکانه و جاهلیت داشتند مثل موحدین زندگی کنند و به همین دلیل اشتراکی که از نظر احکام و برخی تعالیم میان اسلام و ادیان پیش از خودش میبینیم ریشه در همین دارد که هر دو دین توحیدی هستند و هر دو وحیانی هستند و در هر دو مورد، هدف این بوده مردم علاوه بر عقیده توحیدی فرهنگ توحیدی هم داشته باشند.
ایکنا ـ البته فرمایش شما یک مقدار شبهه را تقویت کرد خصوصا اکنون در غرب خیلی روی این مسئله مانور داده میشود و این شبهه قدرت گرفته است و به همین جهت ما سراغ این موضوع رفتیم.
بله، شما میدانید خیلی از احکام اسلام احکام امضایی است یعنی قبل از پیامبر(ص) هم در فرهنگ اعراب رایج بوده و پیامبر نیاز به اصلاح در آنها ندیده است، لذا به همان صورت در اسلام پذیرفته شده و نمیتوانیم بگوییم اینها جزء فرهنگ کفرآمیز آن زمان بوده است. طبیعتا هر چیزی قرار باشد تغییر کند باید لزومش احساس شود و بیدلیل کسی دست به تغییر نمیزند. در ضمن اینکه گفته شود احکامی که در اسلام است کپیبرداری از یهودیت و مسیحیت است لازمهاش این است وحیانی بودن اسلام را انکار کنیم و بگوییم پیامبر اسلام هیچ کاری نکرده جز کپی کردن! بنابراین بدون ابطال وحی اثبات چنین چیزی امکانپذیر نیست، حالا دیگران هرچه میخواهند روی این مسئله مانور بدهند. اول آنها باید اثبات کنند که دین اسلام دین وحیانی نیست؛ ثانیا آیا هر پیامبری میآید لزوما باید چیز جدید بیاورد که مغایر ادیان قبل باشد یا اتفاقا وحیانی بودنش ایجاب میکند خیلی چیزهای قبلی در آن باقی مانده باشد یعنی اگر احکامی در یهودیت هست در اسلام هم وجود داشته باشد. این پرسش باید پاسخ داده شود.
به نظرم اینکه میگویید آنها روی این مسئله مانور میدهند بیشتر جنبه تلقین دارد. شما اول باید با اینها بحث کنید که وحیانی بودن اسلام را ابطال کنید بعد ادعا کنید کار پیامبر کپیبرداری بوده است؛ در حالی که آنها این کار را نکردند. ضمن اینکه میان احکام اسلام و احکام یهودیت و مسیحیت تفاوت وجود دارد. این را میخواهند چه کنند؟
جواب ساده و روشنی که در اسلام به این پرسش داده میشود این است که اسلام دین وحیانی است و جای تعجب ندارد احکامی که در این دین توحیدی بیان میشود همانند احکامی باشد که در ادیان توحیدی قبلی بیان شده است و متناسب با شرایط زمان و مکان بعضی از آنها تغییر کرده باشد. همانطور که عرض کردم کسانی که بحث کپی را مطرح میکنند قبلش نیامدند وحیانی بودن اسلام را ابطال کنند و اساسا نمیشود این کار را به آسانی انجام داد و کار آنها بیشتر جنبه تلقینی دارد.
ایکنا ـ این مسئله در حوزه کلام مشکل پیدا میکند، چون شما میگویید اسلام و یهودیت و مسیحیت شباهت دارند و همه وحیانی هستند ولی در سنت اسلامی ما گفته میشود فقط دین اسلام دین مقبول است و کسانی که یهودی و مسیحی هستند باید از دین خود عدول کنند. طبیعتا برای مردم پرسش میشود اگر همه ادیان شبیه هم هستند چرا مسئله پلورالیسم پذیرفته نمیشود؟
در اسلام بحث یگانگی عقیدتی مهم است، چون همسانی عقیده بین مردم یک جامعه موجب تقویت و انسجام آن جامعه است و اگر هر کس بخواهد طرز فکر خاص خودش را داشته باشد انسجام اجتماعی تضعیف میشود برای همین در اسلام چارچوبی برای این مسئله گذاشته شده است و امر شده که همه مسلمان شوند ولی اگر کسی خواست یهودی و مسیحی بماند با شرایطی آن را میپذیریم. بنابراین یک پلورالیسم خفیف دینی در اسلام پذیرفته شده است و نمیتوانیم این را رد کنیم.
اینکه میگویید چرا انتظار میرود همه مسلمان شوند اولا در مورد مسیحیت خیلی بحث است. اینکه گفته میشود مسیحیت دین توحیدی است خیلی با تسامح و تساهل است چون از نظر عقیدتی بحث تثلیث به دیدگاه مشرکانه ارتباط بیشتری دارد تا نگاه توحیدی؛ ولی خودشان خودشان را موحد میدانند. ضمن اینکه از نظر احکامی مسیحیت خودش را از خیلی از احکام یهودیت فارغ میداند و خود را ملزم به اجرای آنها نمیداند.
نکته بعد اینکه بین احکام اسلامی و احکامی که در یهودیت هست تفاوتهایی وجود دارد مثلا شراب در اسلام حرام است ولی در یهودیت و مسیحیت جایز است. تبعا وقتی گروههایی از جامعه از نظر احکامی خودشان را ملزم به دین رسمی ندادند و راه و روش خاص خودشان را داشته باشند خدشهای در انسجام اجتماعی ایجاد میکند چون کسانی که احکام اسلامی را رعایت نمیکنند میتوانند تجری و تمایل به شکستن احکام و رفتارهایی که اسلام نمیپذیرد را به مرور در جامعه ترویج کنند یعنی وجودشان از این لحاظ تضعیفکننده انسجام اجتماعی است. بنابراین چون در دین اسلام حفظ وحدت جامعه اسلامی مهم است خیلی تاکید میشود همه مسلمان باشند ولی اگر کسی یهودی و مسیحی باشد اینطور نیست لزوما به جهنم برود بلکه اسلام میگوید اینها میتوانند در جامعه اسلامی زندگی کنند و از نظر حیات معنوی هم اگر طبق دین خود رفتار کنند رستگار میشوند.
گفتوگو از مصطفی شاکری
انتهای پیام