میراثی که از فرهنگ جا مانده است
کد خبر: 4147726
تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۹:۱۲
یادداشت

میراثی که از فرهنگ جا مانده است

میراث فرهنگی مهمترین داشته هر ملت است که متاسفانه در کشور ما فقط به جنبه حفظ و نگهداری آن آن هم به شکلی سنتی توجه می‌شود.

میراث فرهنگی مهمترین سند تاریخی فرهنگ یک ملت و پشتوانه عظیم فرهنگی یک جامعه است که در شکلی کلان‌تر موجب اعتبار جهانی یک ملت در وجه بین‌المللی می‌شود. نسخ خطی، سازه‌های چوبی و فلزی، خوشنویسی، ظروف خانگی و صنعتی، ابزارآلات مختلف و آثار هنری نظیر خوشنویسی و نقاشی و بسیاری دیگر از این موارد، همه و همه حاوی فرهنگی هستند که در دوره خود بر جامعه غالب بوده است. همین است که بسیاری از این آثار دیگر تولید نمی‌شوند و جدا از آنهایی که پس از انقلاب صنعتی تولید انبوه کارخانه‌ای پیدا کردند، تغییر هویت فرهنگی و نوع سبک زندگی منجر به حذف باقی آنها شده است. مثلاً اختراع برق به حذف بسیاری از آلات روشنایی نظیر فانوس منجر شد اما ژاپنی‌ها و چینی‌ها هنوز فانوس‌های کاغذی خود را تولید و در جشن‌های مختلف از آن استفاده می‌کنند به ویژه به یاد درگذشتگان آنها را راهی رودخانه می‌کنند و این فرهنگ حفظ شده باعث حفظ فانوسی شده که شکل نمادینی دارد و سبب استفاده شاعرانه فرهنگی از آن می‌شود.

متأسفانه در کشور ما صنایع دستی که تولید آنها به دلایل مختلف به ویژه اقتصادی، شدت کاهش یافته است، جنبه تزئینی صرف پیدا کرده یا بین کلکسیونرهای مرفه طرفدار دارد. لباس‌های محلی و رنگارنگ و زیبای اقوام در همان قوم باقی مانده‌اند و غیر از جشن‌های یک‌روزه که در آنها استفاده ابزاری صرف از آنها می‌شود، کارایی صدور فرهنگ آن قوم را برای ملت خودمان هم ندارند چرا که رسانه‌های موظف به اشاعه فرهنگ، نظیر تلویزیون باآن‌همه شبکه ریز و درشت در این زمینه در غفلت کامل به سر می‌برند.

این در حالی است که میراث فرهنگی صادره ملل دیگر جهان به قدری جا افتاده و قوی عمل کرده که هر جای دنیا شما ساری یا کیمونو بر تن کسی ببینید هویت وی را هندی یا ژاپنی فرض می‌کنید. اهرام ثلاثه مصر، تپه‌های هالیوود امریکا، برج ایفل پاریس، معبد شائولین تبت، معبد پانتئون و اسپاگتی ایتالیا، خانه‌های مطبق چین، فوتک شکار آمازون، معبد پارتنون یونان و ... به محض شنیده شدن مخاطب را به فرهنگ آن کشور متصل می‌کنند، چراکه به عنوان جاذبه فرهنگی و گردشگری آن کشور یا ناحیه شناخته شده‌اند.

متأسفانه در کشور ما با وجود جاذبه‌های گردشگری و فرهنگی زیادی که وجود دارد و از آن جمله می‌توان به منارجنبان که در جهان تک است یا پاسارگاد و چهلستون و آتشکده فارس و ابنیه زیاد فرهنگی دیگر اشاره کرد، به دلیل ضعف در اطلاع‌رسانی صحیح برخی از مردم خودمان هم از آنها اطلاع ندارند. برای مثال مسجد صورتی علیرغم ارزش‌های فرهنگی و هنری و معماری برای بسیاری ناشناخته است، درحالی‌که اولین مسجدی است که در نقوش آن از رنگ صورتی استفاده شده و از این‌ دست مثال‌ها فراوانند. همین ضعف به شکلی چند برابر در صادرات فرهنگی کشور به جهان از طریق صنایع دستی و ادبیات و هنر و ایرانی وجود دارد و هیچکس چاره‌ای برای آن نمی‌اندیشد.

شاید فردوسی و خیام به مدد ترجمه‌های فیتزجرالد به جهان صادر شده باشند اما رستم و اسفندیار را اندازه آشیل یونانی و زیگفرید آلمانی و ثور اسکاندیناوی برای جهانیان شناخته شده نیستند. در قیاس تطبیقی شخصیت‌های نامیرای اسطوره‌ای به‌ندرت حتی نام اسفندیار آمده و درحالی‌که پاشنه‌آشیل ضرب‌المثل جهانی شده یا کتف زیگفرید که هنگام ریختن خون اژدها چون آشیل که در چشمه آب حیات برگی بر پاشنه‌اش می‌افتد و محل ضعفش می‌شود نیز مشهور است اما چشم اسفندیار که هنگام فرورفتن در آب چشمه حیات بسته شده و محل ورود تیر دو شعبه رستم می‌شود حتی در کشور ما مثل نیست.

همه اینها یعنی ما فرهنگ خود را از طریق ادبیات و صنایع دستی صادر نکرده‌ایم و حتی به بازتولید آن برای نسل جدید نپرداخته‌ایم که نشانه بی‌توجهی مسئولان فرهنگی است.

به قلم عباس کریمی عباسی

انتهای پیام
captcha