به گزارش خبرنگار ایکنا، رسول رسولیپور، عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی، امروز دوشنبه 12 دی ماه در نشست «فلسفه دین و زیست دینی» که از سوی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، به سخنرانی پرداخت.
در ادامه متن سخنان وی را میخوانید:
سنت غالب فلسفه دین، سنت تحلیلی و رشتهای پر از پرسشهایی درباره خداباوری است و انگار وجه همت این رشته دانشگاهی درباره خداست اما در سالهای اخیر تلاشهایی شده که هم در حوزه مسائل، هم روششناسی و هم در زمینه خودِ دین، گسترشی داده شود و توصیف فلسفه دین به نوعی ضخیمتر و عمیقتر شود. به نظر میرسد فیلسوفان قارهای یا اگزیستانسیالیست به آسیبشناسی این رشته و مشکلات آن کمک کردهاند و طرحها و پیشنهاداتی هم که ارائه دادهاند به شناسایی و رفع این مشکلات کمک کرده است تا اصطلاحاً فلسفه دین به پایان نرسد چون 50 تا 60 سال فرصت، برای یک رشته دانشگاهی بسیار کم است لذا باید هرچه سریعتر برای نجات فلسفه دین چارهای اندیشیده شود.
یکی از موضوعاتی که به نظرم جای طرح دارد، بحث درباره زیست دینی است چون وقتی در فلسفه دین درباره دین صحبت میکنیم، مجموعهای از آموزهها و باورها را مد نظر داریم لذا فلسفه دین در فلسفه تحلیلی به معنای فلسفه باورهای دینی است اما فیلسوفان قارهای به وجوه دیگری از جمله زیست دینی توجه کردهاند که این امر، نشاندهنده ضعف تعریف رایج است و از سوی دیگر میتواند به توسعه این رشته و توجه آن به جنبههای دیگر دین کمک کند. از جمله این وجوه، وجوه مناسکی، عرفانی، شهودی، حقوقی، مادی، سیاسی و اجتماعی هستند که میتوانند مورد مطالعه فلسفه دین قرار بگیرند.
یکی از مشکلات این است که فلسفه دین، تنها اندیشیدن به راههای اثبات الهی است و از سوی دیگر بیشتر باید فلسفه دین مسیحی نامیده شود. مشکل سوم این است که به نظر میرسد فلسفه دین در روششناسی صرفاً دیسیپلینی مبتنی بر استدلال است و رویکرد آن نیز رویکردی گزارهای است در صورتیکه وقتی میپذیریم فلسفه دین به معنای خردورزی و اندیشهورزی در باب دین است، این خردورزی صرفاً در باب اعتقادات نیست. البته پاسخهایی از سوی فیلسوفان تحلیلی دین در زمینه دفاع از این سنت رایج داده شده است.
یکی از اساتید دانشگاه بوستون به نام وایلدمن کتابی با عنوان «فلسفه دینی به عنوان پژوهشی میانرشتهای و تطبیقی» دارد. آقای وایلدمن ایده خود که در کتاب وی اشاره شده را با مجموعهای از دانشجویان خود در شماره هشت مجله فلسفه دانشگاه بوستون چاپ کرده و به آینده فلسفه دین و چالشهایی که با آن مواجه است، پرداخته است. یکی از سؤالاتی که آقایی به نام نپر در این مجله میپرسد، این است که آیا وقتی فلسفه دین میخواهد راجع به دین اندیشه کند، صرفاً درباره باور، اندیشیده یا گزارههای دینی تأمل میکند یا باید به زیست دینی هم بپردازد. شخصی به نام فریدمن میگوید دین پیش از اینکه بیان شود، یک واقعیت زیسته است. ما دین را ابتدا زندگی میکنیم و بعد براساس آن شکل زیستن، اعتقادات، مناسک و دستهبندیهای ما شکل میگیرد، در حالی که ممکن است برعکس به نظر برسد.
از نظر فریدمن در عین اینکه دین یک واقعیت زیسته است اما نمیتواند از ارزشها و مناسک جدا شود و نمیتواند در ابهام و بیبیانی باقی بماند و در عین حال اینکه واقعیت وجودی است اما نیاز به توضیح هم دارد. از نظر وی مأموریت فلسفه دین توضیح مفهومی و اشاره استعاری به واقعیت دینی است که این واقعیت دینی، نه در ذهن یا مجموعهای از اعتقادات بلکه در میانبودگی و در بین شناخته میشود. البته وقتی شفافسازی مفهومی میکنیم نباید این مفهوم را به نوعی از بیعدالتی تبدیل و در مطالعه پدیدارشناسانه خودمان فلسفه دین را از تاریخ ادیان جدا کنیم. اینجا اهمیت تاریخ در مطالعات فلسفه دین مورد اشاره قرار گرفته است. فیلسوفان دیگری هم که این بحث را دنبال کردهاند، میگویند فلسفه دین نباید در چند بحث نظری خلاصه شود.
نسبت فلسفه دین موجود با دین، نسبتِ شاملی نیست بلکه باورها و جنبههای نظری را در برمیگیرد و از جمله در زمینه توجه به رویکردهای تاریخی و فرهنگی و زیست دینی غفلت شده است. این هشداری است که هم وایلدمن در کتاب خود و هم فریدمن در مقاله خود ارائه داده است. اگر میخواهیم فلسفه دین را از وضعیت کنونی بیرون بیاوریم و توسعه دهیم، باید اقداماتی انجام دهیم. یکی اینکه باید در زمینه فلسفه دین مطالعات میان رشتهای انجام دهیم که صرفاً هم میان فلسفه و دین نباشد بلکه برای نجات فلسفه دین باید انسانشناسی دینی را هم بخوانیم. این نکتهای است که فیلسوفان دین تأکید زیادی بر آن دارند. رشته دیگری که باید به آن توجه شود جامعهشناسی دین است تا در نهایت به سطحی وسیعتر یعنی مطالعات دینی برسیم. امروزه به نظر میرسد مطالعات دین گستردهتر از فلسفه دین است چون در آن، مناسک، جامعهشناسی و فرهنگ هم مورد توجه قرار میگیرد در صورتی که در فلسفه دین به دلیل سنت تحلیلی آن، اینگونه نیست. بنابراین یکی از کارهایی که باید انجام شود این است که تعریف دین را توسعه دهیم و آن را شامل انسانشناسی، جامعهشناسی و تاریخ و فرهنگ کنیم.
یکی از شاگردان وایلدمن در این مورد بحث میکند که آیا عمل دینی، میتواند متن باشد یا خیر؟ دلیل وی هم این بود که فیلسوفان دین غالباً به وجوه متنی و گزارهای توجه و جملات را تفسیر میکنند. وی به دیدگاه پل ریکور میپردازد که میگوید ما میتوانیم نه تنها هرمنوتیکِ متنِ دینی بلکه هرمنوتیکِ عمل دینیِ هم داشته باشیم، یعنی مناسک هم مورد تفسیر قرار گیرند در حالی که به طور سنتی، چندان به مناسک توجه نمیشود. بنابراین اگر گفتیم میخواهیم فلسفه دین را غلیظتر کنیم، نباید صرفا به باورهای دینی توجه کنیم بلکه فلسفه دین باید بخشهای مختلفی را در بر بگیرد.
نقش فیلسوفان دین و فلسفه دین در اینجا کاملا با مسئله زیست انسانی و زندگی انسان گره میخورد و فیلسوف دین نمیتواند بگوید من با زندگی انسانی کاری ندارم بلکه صرفاً دنبال تحلیل باورهای انسان و مخصوصاً باورهای دینی هستم. اگر بخواهیم به فلسفه دین کمک کنیم باید مفهوم شاملتری از دین را لحاظ کنیم که توجهمان را شامل حیات انسانی کند و به این طریق فلسفه دین میتواند به خیر معنوی و مشارکت انسانها و توسعه سبکهای جدید تمرینهای معنوی و دینی کمک کند.
انتهای پیام